بازگشت

حماسه آفريني با ذوالفقار عشق


در حادثه ي كربلا چهره ي حماسي و پاي مردي و شجاعت سالار شهيدان و ياوران او حقيقتي است كه هرگز نبايد مورد غفلت قرار گيرد. يكي از صحنه هايي كه عنصر حماسه در آن بسيار درخشيد و درياي عشق حماسي به شدت طوفاني شد، جريان رزم بي امان پرچم دار كربلا عباس ولايت مدار بوده است. لذا گفته اند: چهار هزار نفر كه مسئول حفظ شريعه ي فرات بودند حضرت عباس را به محاصره درآوردند و از هر سو به او حمله كردند، اما حضرت ابوالفضل صفوف فشرده آنان را درهم شكست و وارد فرات شد، با اين كه خود به شدت تشنه بود اما مروت او باعث شد كه با لب تشنه مشك را پر از آب نموده و از فرات بيرون آيد، دشمنان او را از هر سوي احاطه كردند، اما عباس دلاورانه بر آنها حمله مي كرد و پيش مي رفت [1] .

و شعار مي داد: من از مرگ نمي ترسم هنگامي كه بانگ مي زد، جان من سپر جان پاك مصطفي است(حسين پسر پيامبر) من عباس هستم با مشك مي آيم و روز نبرد هرگز از كسي هراس ندارم. [2] .

قدرت روحي و صلابت حماسي قمر بني هاشم به اندازه اي بلند و متعال بود كه وقتي دست راست او قطع شد، مشك را به دوش چپ انداخت، وقتي دست چپ او نيز قطع شد، مشك را به دندان گرفت و به مسير خود ادامه داد. حالا سخن اين است كه در كجاي تاريخ و از چه كسي اين همت و رشادت و حماسه را سراغ داريد؟!! و در


كدامين فرهنگ جزو قاموس عشق اين حماسه و ايثار قابل تفسير است؟!

پس اگر گفته شود كه ابوالفضل عليه السلام نه تنها علم دار، بلكه ذوالفقار حماسه حسيني بوده است سخن گزافي نيست، لذا اين كلام نغز شايسته اوست كه گفته اند:



دست قدرت پنجه حق شير عشق

پشت ملت بازوي دين مير عشق



چون جوابي نامد او را در كلام

تيغ قهر آورد بيرون از نيام



شد علي با ذوالفقار حيدري

باز اندر جنگ قوم خيبري



هر وليي هست تيغش ذوالفقار

زان كه سازد نفي غير كردگار



ذوالفقار آمد از آن بر شكل لا

از پي اثبات ذات كبريا



هم ولي هم مظهر شير خداست

از علي بر دست او شمشير لاست



تيغ لا مخصوص دست آن شه است

دست غير از ذوالفقارش كوته است



حضرت عباس مير خافقين

بهر نفي غير و اثبات حسين



ذوالفقار آورد بيرون از غلاف

با مخالف گشت سرگرم مصاف



پشت كردند آن گروه ديو كيش

شير قدرت گله را انداخت پيش



الغرض چون ساحت ميدان همه

گشت خالي ز اجتماع آن رمه



چشمه ي فضل و كرم بحر حيات

روي رحمت كرد بر آب فرات



پاس اكرام وفا را آن جناب

تشنه لب برگشت از درياي آب [3] .




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 41.

[2] دمع السجوم، ص 355.

[3] صفي علي شاه، زبدة الاسرار، ص 133.