بازگشت

حضور در فرات عشق


[1] .

در مقاتل آمده است وقتي حضرت عباس براي نتيجه نصايح خود به خدمت سيدالشهدا رسيد، العطش، العطش كودكان را شنيد، همت بلند او توان تحمل آن ناله ها را نداشت، به سرعت بر اسب نشست و نيزه و مشك آب را برداشت و راهي فرات شد. بيان عرفاني اين ماجرا چنين است:



قبله اهل وفا شمشير حق

فارس ميدان قدرت شير حق



حضرت عباس كامد ما صدق

بر يدالله ايديهم ز حق



بر حسين از يك صداي العطش

دست و سر را كرد با هم پيشكش



ديد عباس آن كه دين را شد پناه

گشته قحط آب اندر خيمه گاه



ز العطش بر پاست بانگ كودكان

آمد اندر نزد شاه انس و جان



كه شه بي مثل و بي انباز و يار

گشته ام در راه عشقت دست و بار



زابر عشقت بر سرم بارش گرفت

كشت زار هستي ام آتش گرفت



رفتم اينك همتي خواهم ز شاه

بلكه آرم آبي اندر خيمه گاه



اين به گفت و بحر جانش كرد جوش

شد به ميدان مشك بي آبي به دوش



طالب مسكين كجايي گوش گير

مشك بي آبي طلب بر دوش گير



بازگو يا چشم فهمت خواب رفت

نه پي آب هم چنين بي تاب رفت



هست عباس علي خود بحر جود

چشمه ايجاد و ينبوع وجود



هفت بحر از بحر جودش يك نم است

بحر امكان خود جهاني زان يم است



تا نپنداري كه رفت از بحر آب

سوي ميدان با چنان شور و شتاب



رفت با مشك از پي آب طلب

تا تو را آموزد آداب طلب



دعوت عشق است بانگ العطش

آن صدا را دست و سر كن پيش كش






در حسين اين سان علم دار حسين

شد فنا تا يافت اسرار حسين



كرد سر سودابه بازار حسين

در دو عالم گشت سردار حسين



چون يدالله دست عباس علي است

پس يقين دست خدا دست ولي است [2] .




پاورقي

[1] شعراني، ميرزا ابوالحسن، دمع السجوم، ص 355 و بحارالانوار، ج 45، ص 41.

[2] صفي علي شاه، زبدة الاسرار، ص 125.