بازگشت

صلاي جان نثاري


يكي از حوادث ديگري كه به نام سالار شهيدان در حافظه تاريخ ثبت شده، جريان صلاي جان نثاري و دعوت گسترده و جاويدان اوست كه در روز عاشورا با فريادي به بلندي تاريخ فرمود:«أما من مغيث يغيثنا لوجه الله، أما من ذاب يذب عن حرم رسول الله» [1] اين ندا كه در صحراي كربلا از ميان خون و آتش از حلقوم انسان كاملي بيرون آمد، جا داشت كه عالم و آدم به آن لبيك گويند، زيرا تكوينا هيچ موجودي نمي توانست اين صدا و استغاثه انسان كامل را بشنود، اما در برابر آن بي تفاوت بماند [2] .


لذا اين فرياد را بسياري از پديده هاي عالم شنيدند و اجابت كردند كه از آن ميان فرشته ها و جنيان بودند، ولي حضرت به دلايلي كه براي ما نهفته است كمك و ياري آنها را نپذيرفت. اما اين نكته بايد اشاره شود كه اگر جريان هم سفري موسي و خضر و كارهايي كه خضر انجام داد و سوال هايي كه براي حضرت موسي مطرح مي شد، خوب مورد دقت قرار بگيرد با جريان پذيرفته نشدن پيشنهاد فرشته ها و جنيان و مانند آن كه در نهضت حسيني فراوان وجود دارد با سادگي برخورد نخواهد شد، قرآن كريم پس از شرح جريان هم سفري موسي و خضر عليهماالسلام از زبان خضر آورده است:(و ما فعلته عن أمري ذلك تأويل ما لم تسطع عليه صبرا) [3] .

در آن داستان مي بينيد، بزرگ مردي چون حضرت موسي گاهي از درك اسرار كارهاي يك ولي الله عاجز مي ماند و نمي توانست به ژرفاي كار خضر پي ببرد، چون براي او عملكرد خضر قابل توجيه نبود، پيوسته اصرار داشت كه به كدام دليل عقلي و شرعي، خضر عليه السلام آن گونه عمل مي كند؟ پس جاي بسيار شگفت است كه كسي توقع داشته باشد كه تمام اسرار نهفته و نگفته ي(و يا گفته و به ما نرسيده) حضرت امام حسين عليه السلام را به طور كامل درك كند، و هر جا براي او قابل فهم نبود، با عقل جزئي و تحقيق ناقص خود با جرأت نقد و رد نمايد. [4] .

البته نگارنده مدعي نيست كه اين نوع مسائل و روايات از نظر سند قطعي است، بلكه هدف آن كه با مسائل ياد شده و نظاير آن كه در زندگي همه امامان معصوم عليهم السلام به خصوص حادثه كربلا و نحوه ي عملكرد امام حسين عليه السلام فراوان وجود دارد، هرگز نمي توان با سطحي نگري و ظاهربيني برخورد كرد، زيرا در اين نكته هرگز نمي توان


ترديد كرد كه حادثه عاشورا به طوري شكل گرفته است كه هرگز در قالبي مشخص نمي گنجد؛ و به خصوص با تحليل هاي ظاهربينانه هيچ گاه قابل درك نخواهد بود؛ مثلا شخصيت بزرگ عالم تشيع، سيد بن طاووس نقل كرده است:

هنگامي كه لشكر ابن سعد سر از بدن امام حسين عليه السلام جدا نمودند و آن حضرت را به شهادت رسانيدند، گرد و غبار شديدي در فضا به وجود آمد به گونه اي كه آسمان كربلا را چونان شب تاريك ساخته بود، در آن هنگام تاريكي، باد سرخي وزيد؛ به گونه اي شديد بود كه چشم ها توان ديدن نداشت، لشكريان عمر سعد گمان كردند كه عذاب بر آنها نازل شده است، مدتي آن شرايط ادامه داشت بعد دوباره فضا روشن شد. [5] .

اين گونه حوادث خود شاهد گويايي است كه بسياري از مسائل نهضت حسيني و حادثه كربلا براي افراد ظاهربين قابل تحليل و توجيه نخواهد بود و يكي از آن مسائل صلاي جان نثاري سالار شهيدان است كه فرازي از كلام حضرت در اين باره اشاره شد و تفصيل آن در سروده نغز برخي از عرفان چنين آمده است:



لاجرم در كربلا عشاق چند

بانگ حق چون شد ز ناي حق بلند



كو كسي كامروز يار من شود

پرده درد پرده دار من شود



سر كه دارد نوبت سربازي است

جان چه باشد وقت جان پردازي است



روز ميدان داري اهل دل است

بارهاي عاشقان بر منزل است



الصلا اي عهد با حق بستگان

وز تعين هاي هستي رستگان



الصلا اي سالكان راه عشق

زه سرآمد گشت ظاهر شاه عشق



گر سري داريد با او حاضر است

سوي ميدان بي معين و ناصر است



عترت حق پي معين و مونس اند

اندر اين صحرا غريب و بي كس اند






صيحه ي حق حضرت بي چون و چند

چون بدين سان گشت در ميدان بلند



هر كسي جان داشت از جا كنده شد

طالب اين نعمت پاينده شد



جان موجودات يك جا زان خروش

گشت از جا كنده و آمد به جوش [6] .




پاورقي

[1] بحارالانوار ج 45، باب 37، ص 12: آيا فريادرسي است که براي رضاي خدا به فرياد ما برسد و آيا کسي است که از حرم رسول خدا پاسداري کند.

[2] و اگر کساني در کربلا بودند و در برابر اين ندا بي‏تفاوت ماندند و يا خصمانه‏تر عمل کردند، سر قضيه را بايد در اين آيه جست‏وجو کرد که فرمود:(لهم أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها) (اعراف(7) آيه 179)يعني براي آنان چشم هست اما نمي‏بينند، گوش دارند ولي نمي‏شنوند.

[3] کهف(18) آيه 82.

[4] صالحي نجف‏آبادي، شهيد جاويد، ص 420.

[5] لهوف، ص 174.

[6] صفي علي شاه، زبدة الاسرار، ص 207 - 203(بااختصار).