بازگشت

آرميدن غزال عشق بر دامن عمويش


يكي ديگر از حوادث روز عاشورا كه در هنگام تنهايي سالار شهيدان آن هم در حالي كه در گودال قتله گاه افتاده بود و توان حركت نداشت، جريان عبدالله بن حسن عليه السلام است و به دليل نكته اي كه در ضمن بيان اين حادثه روشن خواهد شد، از او به«غزال عشق»تعبير نموديم، گفته اند: امام حسين عليه السلام به خواهرش زينب سفارش كرده بود كه مواظب بچه ها باشد، در آن لحظات آخر در حالي كه امام در گودال قتله گاه افتاده بود، ناگاه بچه اي خردسال(عبدالله بن حسن) از خيمه بيرون آمد و خود را از


دست زينب رها كرد و دوان دوان نزد امام حسين عليه السلام آمد و خود را به دامن عمو انداخت، حضرت او را در آغوش گرفت، گرم صحبت كردن با عمويش بود كه در همان حال يكي از دشمنان خواست تا ضربتي به امام بزند، عبدالله از عمويش دفاع كرد و گفت به خدا سوگند نمي گذارم عمويم را بكشي، دشمن شمشير را بلند كرد، عبدالله دست خود را سپر قرار داد، دشمن بي رحم نيز شمشير را فرود آورد و دست او به گونه اي قطع شد كه تنها به پوست آويزان ماند. عبدالله فرياد واعماه بلند كرد. [1] بيان عرفاني اين حادثه در اين كلام نغز و زيبا به نظم است:



سوي مطلب او كه عبدالله عشق

هشته جان بر كف به راه شاه عشق



بر سراغ عم خويش از خيمه گاه

آن زمان انداخت در ميدان نگاه



بر دويد از خيمه بيرون باشتاب

زيبد آري اين ز نسل بوتراب



ديد او را شاه عشاقان ز دور

چون چنان در وجد و حال و عشق و شور



بانگ زد كاي اهل بيت بي پناه

باز گردانيدش اندر خيمه گاه



ز امر شه زينب دويد از خيمه بر

تا برد او را به سوي خيمه در



عشق آمد زور عبدالله فزود

مر او را از پنجه زينب ربود






ديد خنجر هشته ديو واژگون

بر گلوي شاه، دردش شد فزون



دست وي بگرفت كاي ديو عنود

كه نكردي در ازل حق را سجود



تو نخواهي داشت دست از كشتنش

من نخواهم داشت دست از دامنش



آن دني در دامن شاه شهيد

تيغ بر دو دست پاكش را بريد



كشته شد در دامن شاه زمن

سر قتلش را نگويم با تو من [2] .




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، باب 37، ص 53.

[2] صفي علي شاه، زبدة الاسرار، ص 349.