بازگشت

بستر وصال


بدين ترتيب، رزم گاه عشق، مسلخ عشاق شد و سالار بزرگ عشق در بستر وصال، كه اساسي ترين انگيزه براي قيامش بود، خوش آرميد، چون شهادت در واقع فناي عاشق در عشق در پيش گاه معشوق است، لذا يكي از بزرگان گفته است:

بالاترين وصال وقتي است كه دوگانگي از ميان عاشق و معشوق برداشته شود و جدايي در ميان آن دو نباشد، شهادت فناي عاشق در عشق و در پيش گاه معشوق است؛ معشوقي كه شايسته عشق است، معشوقي كه سراپا خوبي و زيبايي است و جز او كسي شايستگي براي عشق ندارد، شهادت از خود گذشتن، و به حق پيوستن است، شهيد سراپا خداخواه مي گردد، شهادت، وصال، فنا، بقا و ديدار است. [1] .

و چه زيباست اين نظم كه در ترسيم اين حقيقت گفته است:



جبرئيل آمد كه اي سلطان عشق

يكه تاز عرصه ميدان عشق



دارم از حق بر تو اي فرخ امام

هم سلام و هم تحيت هم پيام






چون خودي را در رهم كردي رها

تو مرا خون، من تو رايم خون بها



هر چه بودت داده اي اندر رهم

در رهت من هرچه دارم مي دهم



شاه گفت اي محرم اسرار ما

محرم اسرار ما از يار ما



گر چه تو محرم به صاحب خانه اي

ليك تا اندازه اي بيگانه اي



آن كه از پيشش سلام آورده اي

و آن كه از نزدش پيام آورده اي



بي حجاب اينك هم آغوش من است

بي تو رازش جمله در گوش من است



از ميان رفت آن مني و آن تويي

شد يكي مقصود بيرون شد تويي



گر تو هم بيرون روي نيكوتر است

زان كه غيرت آتش اين شه پر است



جبرئيلا رفتنت زين جا نكوست

پرده كم شو در ميان ما و دوست



رنجش طبع مرا مايل مشو

در ميان ما و او حايل مشو [2] .




پاورقي

[1] سيد رضا صدر، پيشواي شهيدان، ص 361.

[2] عمان ساماني، گنجينة الاسرار، ص 63.