بازگشت

جمع بندي و نتيجه بحث


از آن چه بيان شد، اين مطلب به خوبي معلوم گرديد كه در دايره ي نهضت حسيني،


عشق نقطه پرگار بود، و ديگر عوامل و انگيزه هايي كه در پديد آمدن اين دايره ي خونين نقش داشته اند به نحوي با مركز آن دايره در ارتباط بوده و با گردش بر محور عشق آن قيام را پديد آورده است، لذا اگر در كلمات امام خوب دقت شود كاملا مشهود است كه هر جا سخن از انگيزه ي قيام به ميان آمده، و عناصر نهضت مانند: دعوت مردم كوفه، مقاومت در مقابل بيعت خواستن يزيد، امر به معروف و نهي از منكر و امثال عنوان شده، مسئله رضاي خداوند و تسليم در برابر او به نحوي مطرح شده است و آخرين حرف امام گويا آن بوده است كه«پسندم آن چه را جانان پسندد». [1] .

به هر حال به نظر مي رسد كه هيچ چاره اي نيست، مگر اين كه عنصر عشق به عنوان نقطه ي پرگار دايره نهضت حسيني پذيرفته شود، شهيد مطهري نيز در همين راستا گفته است:

براي نشان دادن جنبه ي توحيدي و عرفاني، جنبه ي پاك باختگي در راه خدا، و ماسواي خدا را هيچ انگاشتن، شايد همان دو جمله ي اباعبدالله در اولين خطبه هايي كه انشا فرمود كافي باشد، سخنش اين است كه فرمود:«رضي الله رضانا اهل البيت»ما اهل بيت از خودمان پسند نداريم، ما آن چه را مي پسنديم كه خدا براي ما پسنديده باشد، در آخرين جمله هاي آن حضرت باز مي بينيم انعكاس همين مفاهيم است، آن گاه كه اباعبدالله از روي اسب به روي زمين مي افتد و در همان حال مي فرمايد:«رضا بقضائك و تسليما لأمرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين». [2] .

بنابراين، عشق و محبت و تلاش در جهت رضاي دوست در آغاز و انجام نهضت حسيني چون نقطه پرگار آن دايره بوده است و قيام سالار شهيدان نيز در حدوث و بقا داير مدار محبت و عشق است، و چون حادثه ي كربلا از عشق تغذيه مي كند و عشق همواره زنده و جاويد است، خاطره سالار عشق و حماسه خونين كربلا بعد از گذشت


چندين قرن، هم چنان زنده و الهام بخش بوده و بر جان و دل ها اثرگذار است. متفكر بزرگ، اقبال لاهوري نيز اساس نهضت حسيني را عشق و آزادگي تلقي كرده و در كلام نغزي در اين باره چنين سروده است:



هر كه پيمان با هو الموجود بست

گردنش از بند هر معبود رست



مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است

عشق را ناممكن ما ممكن است



عشق را آرام جان حريت است

ناقه اش را ساربان، حريت است



آن شنيدستي كه هنگام نبرد

عشق با عقل هوس پرور چه كرد؟



آن امام عاشقان پور بتول

سرو آزادي ز بستان رسول



الله، الله، باي بسم الله پدر

معني ذبح عظيم، آمد پسر



بهر آن شه زاده ي خير الملل

دوش خير المرسلين نعم الجمل



سرخ رو عشق غيور از خون او

شوخي اين مصرع از مضمون او



در ميان امت كيوان جناب

همچو حرف«قل هو الله»در كتاب



چون خلافت رشته از قرآن گسيخت

حريت را زهر اندر كام ريخت






خواست آن سر جلوه ي خير الامم

چون سحاب قبله باران در قدم



بر زمين كربلا باريد و رفت

لاله در ويرانه ها كاريد و رفت



تا قيامت، قطع استبداد كرد

موج خون او چمن ايجاد كرد



سر ابراهيم و اسماعيل بود

يعني آن اجمال را تفصيل بود [3] .




پاورقي

[1] بابا طاهر عريان، دوبيتي‏ها، ص 33.

[2] مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 17، ص 383 و 384.

[3] اقبال لاهوري، کليات اشعار فارسي، ص 75.