بازگشت

پي آمد اين ديدار


پي آمد ديدار معنوي امام حسين عليه السلام با جدش اين شد كه امام عزم سفر كرده و مدينه را به مقصد عراق ترك نمود. برادرش محمد حنفيه به حضور امام آمد و عرض كرد: محبوب تر و عزيزتر از شما نزد من كسي نيست و شما جان و چشم ما و بزرگ


اهل بيت پيامبر هستيد، اطاعت شما بر ما واجب است، دوست دارم به تو عرض كنم، به جاي عراق به سوي شهرهاي يمن برويد و يا كوه و بيابان و صحرانشيني را مدتي برگزينيد تا سرنوشت امت اسلامي معلوم شود. امام در پاسخ برادرش فرمود:«والله لو لم يكن في الدنيا ملجأ و لا مأوي لما بايعت يزيد بن معاويه» [1] بعد حضرت وصيت نامه اي نوشت و به دست محمد حنفيه داد كه در آن اصلاح امت اسلامي و حركت در مسير جدش رسول خدا و اميرمؤمنان محور اساسي نهضت قرار گرفت است. [2] .

در اين بحث، عمده آن است كه اولاً: حركت امام حسين از مدينه بعد از جريان ديدارش با پيامبر در عالم معنا(حالت مناميه) به معناي نفي ساير عوامل و انگيزه هاي قيام آن حضرت نيست، تا كسي كه تمام سعي خود را بر بزرگ كردن دعوت مردن كوفه از امام حسين عليه السلام قرار داده و كوشيده است تا انگيزه اصل نهضت حسيني را دعوت مردم كوفه معرفي كند، درباره اين ديدار از نظر سند و مانند آن ترديد نمايد. [3] .

ثانياً: اگر با استناد به منابع و روايات متعدد گفته شده است كه امام حسين از سوي جدش فراخوانده شد تا با قيام و حضور در كربلا و جهاد با دشمنان اسلام به فيض شهادت نايل آيد، اين ديدگاه هرگز انحرافي در اهداف نهضت امام حسين پديد نياورده و آن را از الگو بودن نمي اندازد، بلكه ناظر به اسرارآميز بودن آن قيام است، چون با توجه به مجموعه ي حوادث و كيفيت رخ دادهاي آن و برنامه هاي امام حسين به آساني مي توان گفت كه آن قيام بزرگ در واقع يك بعثت الهي در جهت زنده نگه داشتن بعثت ختمي مرتبت بوده و پر از رمز و راز است. و دستور خصوصي به امام حسين عليه السلام هرگز از عظمت قيام حسين عليه السلام نمي كاهد، زيرا اگر چه قيام سالار شهيدان


تنها براساس استنباط از دستورهاي كلي اسلام بوده است [4] اما دستور خصوصي ياد شده از هر طريقي(الهام، حالت مناميه، خواب ديدن و مانند آن) كه به حضرت رسيده باشد، در جهت تأييد و تقويت عزم او و يكي از انگيزه هاي نهضت حسيني محسوب مي شود، چون وقتي انسان معصوم كاري انجام مي دهد و يا سكوت مي كند، نمي توان تمام انگيزه و اهداف(عمل يا سكوت) او را محدود به ظاهر دانست، زيرا ممكن است اسرار پيدا و پنهان فراواني در آن وجود داشته باشد.

گذشته از همه اين مسائل، دستور خصوصي و اسرار نهفته ديگر را اساساً نمي توان در نهضت حسيني ناديده گرفت، چون اين قيام نه تنها در آغاز شكل گيري بلكه در كيفيت اجرا و بعد از آن شگفت انگيز و اسرارآميز است، مثلاً كدام مصلح بزرگ با علم و آگاهي صد در صد از سرانجام قيامش اهل بيت خود را با آن تركيب، در سرزمين نبرد با خود همراه آورده و مسئوليتي آن گونه عظيم بر عهده آنان گذاشته است؟!

كدام حاجي در زماني كه ديگران از مكه احرام بسته و به سوي عرفات در حال حركت اند از شهر مكه بيرون آمده و به سوي معراج خونين حركت كرده؟!

در كدامين قيام طفل شش ماهه به ميدان رزم برده شده؟!

كدامين سر برنوك ني قرآن خوانده؟!

خوردن خاك و تربت كدام شهيد و معصوم جايز شمرده شده و اثر شفا در آن تجربه شده است؟!

بر عزاداري چه كسي همانند سالار عشق، حسين بن علي در متون ديني اصرار شده است؟!

براي زيارت چه كسي آن قدر اجر و پاداش بيان شده كه درباره ي زيارت سالار


شهيدان رسيده است؟!

در كدامين مصيبت و شهادت مظلومانه، اهل بيت شهيد گفته است:«ما رأيت إلا جميلاً» [5] در مصيبت و شهادت كدام شهيدي از تأثر و عزاداري همه موجودات عالم در روايات با اصرار خبر داده شده است؟!

كدامين پيكر بي جان و بدن بي سر غير از حسين، در آغوش دخترش سخن گفته و دخترش نيز از پيكر پدرش شنيده كه مي گويد:



شيعتي ما ان شربتم ماء عذب فاذكروني

أو سمعتم بغريب أو شهيد فاندبوني [6] .



و بالاخره در شهادت و مصيبت كدام امام معصوم اين گونه دردناك و اندوه بار گفته شده است:«فلأندبنك صباحاً و مساءاً و لأبكين عليك بدل الدموع دماً، حسرة عيلك و تأسفاً و تحسراً علي ما دهاك و تلهفاً حتي أموت بلوعة المصاب، و غصة الاكتياب»؟! [7] پس هر گوشه اي از آن نهضت جاودان را بررسي كنيم مي بينيم كه سراسر رمز و راز است و به دليل اين اسرار نهفته ي نهضت شگفت انگيز آن حضرت است كه حكيم نكته آموز، سنائي غزنوي ضمن اشعار مبسوطي مي گويد:



عشق او اولي است بي آخر

راز او باطني است بي ظاهر



قابل راز حق رازنت او

مهبط وحي حق امانت او



عقل در بند عهد و پيمانش

بوده جبرئيل مهد جنبانش



عاشق شكر او پليد و ظريف

زاير جود او وضيع و شريف [8] .





پاورقي

[1] شيخ عباس قمي، همان، ص 45 و بحارالانوار، ج 44، ص 329: به خدا سوگند اگر در تمام دنيا براي من منزل و مأوايي باقي نماند باز هم با يزيد بيعت نخواهم کرد.

[2] شيخ عباس قمي، همان، ص 45 و بحارالانوار، ج 44، ص 329.

[3] صالحي نجف‏آبادي، شهيد جاويد، ص 371.

[4] مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 17، ص 472.

[5] شيخ عباس، قمي، نفس المهموم، ص 217: از خداوند جز نيکي و زيبايي نديديم.

[6] کفعمي، مصباح، فصل 49، ص 741: شيعيانم، چون آب گوارا نوشيد مرا ياد کنيد و چون از غريبي يا شهيدي شنيديد مرا نوحه کنيد.

[7] بحارالانوار، ج 98 و کتاب المزار، باب 35، ص 238: هر صبح‏گاه و شام‏گاه براي تو ندبه و ناله مي‏کنم، و بر مصيبت تو به جاي اشک خون گريه مي‏نمايم، گرفتار حسرت و تاثر هستم به سبب مشکلاتي که دچار شديد، تا زماني که از سوزش مصيبت و غصه گلوگير براي تو بميرم.

[8] سنائي غزنوي، حديقه الحقيد و شريعة الطريقه، ص 266.