بازگشت

مناجات عاشقانه و پي آمد حماسي آن


دعا و نيايش يكي از زيباترين جلوه هاي عشق است، چون عاشق دل باخته با تمام هستي خويش در حضور معشوق و محبوب قرار مي گيرد و با كلمات دل انگيز با او به گفت وگو مي پردازد، شيرين ترين و لذيذترين حال براي انسان حالت دعا و نيايش است، لذا بعضي از بزرگان اهل معنا در اين باره گفته اند:

دعا كليد عطا و وسيله قرب الي الله تعالي، مخ عبادت، حيات روح، و روح حيات است، دعا كوبه ي باب رحمت رحيميه و سبب فتوح بركات شرح صدر و نور و ضيا سر است دعا موجب رسوخ حب ذكر اللهي در دل است، دعا توشه ي سالكان، حرم كبرياي لايزال و شعار عاشقان قبله جمال و دثار عارفان و كعبه ي جلال است، دعا سير شهودي و كشف وجودي اهل كمال و تنها رابطه ي انسان با خداي متعال است، دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج ملكوت عزت است، دعا مرقات ارتقاي انسان به مقام ولايت و رفرف اعتلاي او به مرتبت خلت است، دعا ياد دوست در دل راندن و نام او به زبان كردن است، دل بي دعا بها ندارد و دل بي بها بها ندارد:(قل ما يعبؤا بكم ربي لولا دعاؤكم) و صادق آل محمد عليه السلام فرمود:«عليكم بالدعاء فانكم لاتقربون بمثله». [1] .


بر اين اساس است كه در كلمات موزون و دل انگيز ادعيه و مناجات امامان معصوم عليهم السلام فرهنگ نيايش و مناجات به زيباترين وجه تجلي كرده و حكايت از حقايق شگفت انگيز و معارف بلند توحيدي دارد كه در اين راستا يكي از شورانگيزترين جلوه هاي عشق حسيني نيايش عاشقانه آن حضرت است، چون سالار شهيدان براي هر كس به گونه اي جلوه نموده است؛ مثلاً براي عارفان اهل دل در دعاي عرفه تجلي كرده و در فرازي از آن به محبوبش عرض كرده است:

انت الذي اشرقت النور في قلوب اوليائك حتي عرفوك و وحدوك، و انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبائك حتي لم يحبوا سواك و لم يلجؤا الي غيرك، انت الموسس لهم حيث اوحشتهم العوالم، و انت الذي هديتهم حيث استبانت لهم المعالم، ماذا وجد من فقدك و ما الذي فقد من وجدك لقد خاب من رضي دونك به لا يأمن اذاق احباءه حلاوة مؤانسته فقاموا بين يديه متملقين و يا من البس اولياءه ملابس هيبته فقاموا بني يديه مستغفرين الهي اطلبني برحمتك حتي اصل اليك واجذبني بمنك حتي اقبل عليك. [2] .

آن گونه كه پيداست محور اساسي كلمات حضرت در نيايش، عشق و محبت است. دو نكته به خوبي از اين فراز نوراني به دست مي آيد: يكي آن كه با تابش نور عشق و محبت در قلب عاشقان حق، آنان به معرفت توحيد الهي بار يافته و عشق غير خدا از


قلب آنان زدوده مي شود و اگر كسي براساس حب الهي به وصال دوست راه يابد به همه ي كمال خود رسيده و همه چيز از آن اوست، چه اين كه بهترين چيز براي انسان عاشق چشيدن شيريني انس با محبوبش است. لذا امام حسين عليه السلام وقتي در عصر تاسوعا در محاصره لشكر دشمن قرار گرفت از سردار لشكرش، عباس، مي خواهد تا نزد كوفيان برود و از آنان فرصت بخواهد تا امشب آخرين نيايش عاشقانه ي خود را انجام دهد و فردا در مسلخ عشق، جانانه جان بازي كرده و عاشقانه پرواز كند.

چون به گفته بزرگان فن: حب در حقيقت تنها راه رسيدن هر جوينده به مقصد و هر مريد به مرادش است و جذبه ي عشق و محبت است كه مي تواند محب را به محبوبش برساند و چيزي براي محب شيرين تر از آن نيست كه بفهمد محبوبش نيز او را دوست دارد و خواهان اوست. [3] .

نكته ي ديگر آن است كه گرچه در عشق هاي غيرالهي با رسيدن عاشق به معشوق، آتش عشق به تدريج سرد و سردتر شده و بالاخره خاموش مي گردد، اما در عشق الهي با وصال محبوب نه تنها سوز و گداز عاشق خاموش نمي شود؛ بلكه عطش عشق او افزايش يافته و ناله عاشق بيشتر و سوزناك تر مي شود. لذا حضرت به خدا عرض كرد: تو حلاوت و شيريني انس با خود را در كام عاشقان خويش چشانيدي، آن گاه آنان به پيش گاه تو، به راز و نياز پرداختند. مفهوم كلام امام آن است كه عاشقان حق سبحانه پس از دريافت فيض وصال، آتش عشق شان نه تنها خاموش نشده بلكه شعله ورتر مي گردد لذا حافظ مي گويد:



بلبلي برگ گلي خوش رنگ در منقار داشت

واندر آن برگ و نوا خوش ناله هاي زار داشت






گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيست

گفت ما را جلوه معشوق بر اين كار داشت [4] .



از آن چه گفته شد معلوم گرديد كه يكي از بهترين آموزه هاي نهضت حسيني، نيايش و دعاي عاشقانه حسين بن علي عليه السلام است كه موتور انقلاب و شعله ور كننده ي آتش عشق در قيام خونين كربلا بوده است. لذا گفته شده:

سالار شهيدان كسي است كه توانست مضمون بلند دعاي عرفه را كه اوج عرفان در آن موج مي زند و سراسر عشق، عرفان، شعف و اظهار تذلل در پيشگاه خداوند است، در كنار حادثه خون بار كربلا جمع كند؛ حادثه اي كه سرشار از پاي مردي، حماسه، ايثار، نثار، رهبري، سياست، مردانگي، جوان مردي و مملو از ايستادگي، مقاومت، مبارزه و استقامت در راه پيمان، وفاداري، و مشحون از اخلاق انساني، آداب معاشرت و امور اجتماعي، تربيت اسلامي، سازندگي معنوي و عرفان است و پشتوانه نهضت هاي بعد از خود شده است، چون دعاي عرفه امام حسين عليه السلام گرچه نيايش و راز و نياز به درگاه حق است اما راز و رمز مبارزه و قيام عليه نظام سلطه گري در آن موج مي زند. [5] .

قابل دقت و توجه آن است كه عنصر نيايش عاشقانه در تمام مراحل مختلف نهضت به خصوص از هنگام حركت حضرت به سوي كربلا، نقش پويا و تحرك آفرين داشته است و در شب عاشورا به اوج خود رسيد، لذا گفته اند:

«فباتوا و لهم دوي كدوي النحل ما بين راكع و ساجد و قائم و قاعد» [6] .

از بررسي مجموع مسائل به خوبي به دست مي آيد كه شب عاشورا براي عاشقان


توحيد، هم ليلةالاسري و هم ليلةالقدر بوده است، چون از سويي با دعا و نيايش عاشقانه عوالم هستي را سير مي كردند و بر قله بلند وجود پرواز مي نمودند و از سدرةالمنتهي قصد عبور داشتند و از سوي ديگر، شب تقدير و سرنوشت و شب احيا و راز و نياز و تمرين جان بازي بود و با اين كار خاطره شب قدر در آن جا تجديد مي شد و گويا اين سخن نغز حافظ حال و هواي آن شب را تداعي مي كند:



آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشب است

يا رب اين تأثير دولت در كدامين كوكب است



شهسوار من كه مه آينه دار روي اوست

تاج خورشيد بلندش خاك نعل مركب است [7] .




پاورقي

[1] حسن‏زاده آملي، رساله نور علي نور در ذکر و ذاکر و مذکور، ص 9.

[2] سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 565: تويي که انوار معرفت و محبت خويش را در دل دوستانت افکندي تا تو را بشناسد و به وحدانيت تو آگاه شوند تويي که بيگانگان را از دل‏هاي دوستانت بيرون نمودي تا غير تو دوستي نداشته باشند و به غير تو روي نياورند، تو در تنهايي‏ها همراه و مونس آنان هستي تويي که با نشان دادن راه خود آنها را هدايت نمودي، کسي که تو را ندارد چه دارد؟ و کسي که تو را دارد چه ندارد؟ بي‏ترديد ضرر کرده کساني که به غير تو راضي شده اي کسي که شيريني انس با خويش را در کام دوستانت چشانيدي، پس آنان در برابر تو در حال اظهار نياز و ثناي‏گوي قيام کردند، اي کسي که دوستانش را لباس هيبت و وقار خويش را پوشانيدي پس آنها در برابر تو در حالتي که طلب رحمت مي‏کنند ايستاده‏اند، الهي مرا با رحمت خود فراخوان تا به کوي وصال تو برسم و مرا با منت خويش به سوي خود جذب نما تا به سوي تو روي آورم.

[3] علامه طباطبائي، الميزان، ج 3، ص 158.

[4] ديوان حافظ، ص 54.

[5] عبدالله جوادي آملي، عرفان و حماسه، ص 232 - 230 (با ويرايش جديد).

[6] منتهي الآمال، ج 1، ص 341: شب تا به صبح مانند زنبور عسل در زمزمه بودند و در حال رکوع و سجود و قيام و قعود به سر بردند.

[7] ديوان حافظ، ص 22.