بازگشت

چيستي عشق


عشق نه تنها در عرفان بلكه در حكمت و فلسفه نيز مورد توجه خاص قرار گرفته و حكماي بزرگي چون بوعلي [1] ، و صدرالمتالهين [2] درباره ي آن به تفصيل سخن گفته اند كه از آن ميان، حكيم بزرگ شيخ اشراق در تعريف عشق مي گويد:

محبت چون به غايت رسيد آن را عشق خوانند - العشق محبة مفرط - و عشق از محبت خاص تر و محبت خاص تر از معرفت است، پس اول پايه معرفت است و دوم پايه محبت و سوم پايه عشق، و به عالم عشق كه بالاي همه است نتوان رسيد تا از معرفت و محبت، دو پايه ي نردبان نسازد. عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه آن گياهي است كه در باغ پديد آيد در بن درخت اول بيخ در زمين سخت كند، پس سر برآورد و خود را در درخت مي پيچد و هر غذا كه با آب و هوا به درخت مي رسد به تاراج مي برد تا آن گاه كه درخت خشك شود. هم چنان در عالم انسانيت كه خلاصه موجودات است... چون اين شجرة طيبه باليدن آغاز كند و نزديك كمال رسد عشق از گوشه اي سر برآورد و خود را در او پيچد تا به جايي رسد كه هيچ نم بشريت در او


نگذارد... پس عشق اگر چه جان را به عالم بقا مي رساند، تن را به عالم فنا بازآرد، زيرا كه در عالم كون و فساد هيچ چيزي نيست كه طاقت بار عشق تواند داشت. [3] .

حكيم ديگري درباره واژه عشق گفته است:

كلمه ي مقدس عشق را امامان به ما آموختند و قبل از آن كه ما از اين كلمه حسن استفاده كنيم، بيگانه از اين كلمه سوء استفاده كرد وگرنه آن چه كه در روايات است تشويق به عشق صحيح است كه عشق به ذات اقدس اله و عبادت الهي است كه همان عشق عرفاني و عشق حماسه است. [4] .


پاورقي

[1] رسائل، رسالة عشق، ص 374.

[2] اسفار، ج 7، ص 171.

[3] مجموعه مصنفات، ج 3، ص 286 و 298(رسالة العشاق).

[4] جوادي آملي، عرفان و حماسه، ص 76.