بازگشت

بصيرت يا امتياز اساسي اصحاب حسيني


درباره ي اصحاب امام حسين عليه السلام و جلوه هايي از ايثار و فداكاري هاي آنان تحليل، تحقيق و آثار فراواني صورت گرفته اما ظاهراً اين پرسش يا مطرح نشده يا كمتر طرح و پاسخ داده شده است و آن، اين كه: چه امتياز، ويژگي، عامل و انگيزه اي باعث شده كه از ميان امت اسلامي تنها تعداد اندكي توفيق همراهي و جهاد در ركاب امام و لياقت شهادت با سالار شهيدان را پيدا كردند؟!

در حالي كه مردان بزرگي در بين مسلمانان وجود داشتند كه از نظر علمي و عملي سابقه ي بسيار درخشاني داشته اند و درباره ي درك و شعور سياسي، تجربه اجتماعي، علاقه و شناخت شان از موقعيت الهي و معنوي و اعتقادي اهل بيت پيامبر به خصوص امام حسين هيچ گونه ترديدي وجود ندارد؟!


در پاسخ اين پرسش اساسي ممكن است گزينه هاي مختلفي قابل طرح و بررسي باشد، اما به نظر نگارنده در كنار عنصر عشق - كه به جلوه اي از آن اشاره خواهد شد - عنصر بصيرت و معرفت الهي به مقام و منزلت سالار شهيدان مهم ترين گزينه براي تفسير و تحليل پيوستن و جان نثاري هاست. البته هدف ما از بصيرت و معرفت، درك و شناخت مفهومي و آگاهي از موقعيت و جايگاه امام حسين عليه السلام در اسلام و محبوبيت او نزد پيامبر و مانند آن نيست، زيرا همه يا اكثريت قاطع مسلمانان از آن امور آگاه بودند و حتي عده بسياري از مسلمانان در آن زمان از شيعيان اهل بيت بودند و اعتقاد به امامت امام حسين عليه السلام داشتند در عين حال توفيق حضور در كربلا را نيافتند پس مراد ما از بصيرت و معرفت، معناي عرفاني و قرآني آن است كه ريشه در:(تري اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق) [1] دارد، و در جريان حادثه كربلا هنگام پيوستن«زهير بن قين بجلي»و«حربن يزيد رياحي»، به امام حسين عليه السلام كاملاً متبلور شد، زيرا آن دو جزء شخصيت هاي پر نفوذ و نامدار مردم كوفه بودند و موقعيت اجتماعي بالايي داشتند و جزء دعوت كنندگان امام حسين عليه السلام هم نبودند، بلكه در آغاز با امام برخورد خشونت آميز كردند، اما كلمات دل انگيز و سخنان جان فزاي سالار شهيدان چنان نور بصيرت را در مشكات قلب آنان برافروخت و حق را براي آنان آشكار كرد كه گويي پيام:(قد جاءكم بصائر من ربكم) [2] كه روزي در سرزمين حجاز براي پذيرش توحيد، طنين انداز شده بود اين بار در سرزمين عراق براي پذيرش سر سپردن به آستان ولايت حسيني تجلي كرده است. چون به گفته يكي از مفسران بزرگ: [3] بصاير كه جمع بصيرت است به معناي بينه و دلايلي است كه به وسيله ي آن هر چيز آن طور كه هست ديده مي شود.


اين دو(زهير و حر) حقانيت امام حسين عليه السلام را با اين ديد يافتند و پذيرفتند، لذا طبري نقل كرده است وقتي كوفيان به زهير طعن زدند و گفتند شما كه جزء شيعيان اهل بيت نبوده و عثماني هستيد، در پاسخ گفت: اينك مرا ببينيد، به خدا قسم من به سوي او نامه نفرستادم و وعده ي ياري هم نداده بودم، ليكن وقتي او را ملاقات كردم و جاي گاه او را نزد رسول خدا به خاطر آوردم و آگاه شدم كه دشمنان با او ستم مي كنند، تصميم گرفتم كه او را ياري كرده و جان خود را فداي او نمايم و حفظ كنم آن چه را شما از خدا و رسولش ضايع نموده ايد. [4] .

بدين ترتيب اگر كلمات و حالت هاي هر كدام از اصحاب امام حسين عليه السلام را مورد دقت و بررسي قرار دهيد بالأخره به اين نتيجه خواهيد رسيد كه نور بصيرت و معرفت اساس و انگيزه ي اصلي آنان در پيوستن و جان فشاني در راه امام حسين بوده است و آنها با آگاهي كامل مسير حسيني را انتخاب كرده بودند و اين آگاهي و بصيرت به اندازه اي عميق و شفاف بوده است كه اصحاب امام هر چه به خطر و مرگ نزديك تر مي شده اند، حقانيت امام حسين عليه السلام براي آنان بيشتر تجلي مي كرده است لذا مسلم بن عوسجه به هنگام جان دادن در حالي كه با دست خود به سوي امام حسين اشاره مي نمود، با صداي ضعيف خود به حبيب بن مظاهر گفت:«همه وصيت من اين ست كه سعي كنيد در راه اين شخص كشته شويد». [5] .

بالأخره در اين بحث(نقش عنصر بصيرت اصحاب حسيني) از كنار اين نكته ظريف نمي توان گذشت كه پس از رحلت پيامبر بر اثر عوامل متعدد به خصوص نفوذ فكري اموي ها در دستگاه خلافت و به ويژه جريان حاكميت بني اميه و تبليغات شديد آنان بر ضد اهل بيت عليهم السلام تشخيص حق از باطل و التزام به مقتضاي حق نه تنها در اذهان عمومي بلكه نزد خواص از امت اسلامي، دشوار گرديده بود، آيا مي توان غير از


بصيرت قلبي و معرفت الهي عامل ديگري براي شناخت و تشخيص حق و استقامت و فداكاري نمودن در راه آن براي اصحاب امام حسين عليه السلام پيدا نمود؟!

بنابراين در پاسخ پرسشي كه در آغاز مطرح شد:(چه امتيازي سبب گرديد كه تنها تعداد اندكي از امت اسلامي لياقت همراهي با امام حسين عليه السلام را پيدا كردند؟) هر گزينه اي مطرح شود، نقش عنصر بصيرت قلبي و معرفت و توفيق الهي بهترين گزينه و دقيق ترين پاسخ خواهد بود؛ چنان كه در كلمات خود اصحاب امام حسين عليه السلام نيز به اين مسئله اشاره شده است؛ آن جا كه خطاب به امام عرض كردند:«والله ما كرهنا لقاء ربنا، و انا علي نياتنا و بصائرنا، نوالي من والاك و نعادي من عاداك» [6] در كلام اصحاب، بر اين نكته اصرار شده است كه ما در حدوث و بقا بر اساس عنصر بصيرت عمل كرده ايم؛ يعني همان گونه كه آگاهانه به تو پيوسته ايم، آگاهانه و با معرفت كامل به تو وفادار خواهيم بود. بي ترديد، اين بصيرت در پرتو وجود امام زمان شان نصيب آنان شد، و در اين باره چه زيباست اين سروده ي نغز:



آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند

آيا شود كه گوشه ي چشمي به ما كنند



بي معرفت مباش كه در من يزيد عشق

اهل نظر معامله با آشنا كنند



بگذر به كوي ميكده تا زمره ي حضور

اوقات خود ز بهر تو صرف دعا كنند [7] .




پاورقي

[1] مائده(5) آيه 83: مي‏بينيد که چشمان آنها پر اشک مي‏شود به خاطر آن که حق را شناختند.

[2] انعام(6) آيه 104.

[3] طبرسي، مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 430.

[4] تاريخ طبري، ج 5، ص 417.

[5] همان، ص 436.

[6] بحارالانوار، ج 44، باب 37، ص 381: سوگند به خدا ما از شهادت در راه خدا کراهت نداريم و ما بر نيت‏هاي خود باقي هستيم و براساس بصيرت همراهي کرده‏ايم، دوستان شما را دوست داريم و با دشمنان شما دشمن هستيم.

[7] ديوان حافظ شيرازي، ص 224.