بازگشت

بصيرت عباس


حضرت ابوالفضل در پرتو ولايت حسيني داراي مقام و منزلتي بوده است كه آن چه از ديد نافذ و كارآزموده بزرگي چون عبدالله بن عباس مخفي ماند، او(حضرت عباس) به خوبي آن را درك نمود و در مسير اهداف امام زمان خود(حضرت امام حسين) با معرفت كامل حركت كرد. اگر همه جوانب قضيه كاملاً تحليل و ارزيابي شود آن گاه معلوم خواهد شد كه از كنار اين نكته به آساني نمي توان گذشت. در شرايطي كه عبدالله بن عباس، محمد حنفيه و عبدالله بن جعفر، كه هر كدام شخصيت هاي بزرگ سياسي و اجتماعي عصر خود بودند، امام حسين عليه السلام را به خويشتن داري، مصلحت انديشي، مدارا و حتي سياست بازي فرامي خوانند، چنان كه استاد مطهري نوشته است:«منطق ابن عباس منطق سياست و بازي سياسي بود، منطق عقل و رعايت مصالح نفس خود بود، منطق معامله بود، اما منطق امام صرفاً منطق ايثار و عقيده و شهادت در راه عقيده، چون منطق شهيد منطق ديگري است غير از منطق عقل عملي انتفاعي». [1] .

اما حضرت ابوالفضل، به لحاظ بصيرت الهي و معرفت باطني كه داشته است چنان سر به آستان ولايت گذاشت كه حتي به خود اجازه نداد كه در برابر خورشيد پر فروغ امام، شمع انديشه خويش را روشن كند و در برابر عزم و اراده انسان كامل - حسين بن علي - چيزي بگويد و نظريه اي را مطرح نمايد، اين، حكايت از عمق معرفت و نفوذ بصيرت او مي كند، لذا در موارد متعدد جريان بصيرت حضرت ابوالفضل بازگو شده كه از آن ميان حضرت امام صادق عليه السلام فرمود:«كان عمنا العباس بن علي نافذ البصيرة، صلب الايمان» [2] و هم چنين در زيارت نامه حضرت ابوالفضل نيز بر عنصر بصيرت آن حضرت تكيه شده و آمده است:«و انك مضيت علي بصيرة من امرك و مقتدياً بالصالحين». [3] و هم چنين در زيارت نامه حضرت ابوالفضل نيز بر عنصر بصيرت آن حضرت تكيه شده و آمده است:«و انك مضيت علي بصيرة من امرك و مقتدياً بالصالحين». [4] از اين گونه روايات به خوبي معلوم مي شود كه حضرت عباس عليه السلام اولاً: مسير همراهي در ركاب امام حسين را با آگاهي كامل و با علم بر اين كه عواقب آن قيام به كجا مي رسد، انتخاب كرده بود.

ثانياً: عنصر بصيرت و قدرت ايمان انگيزه آن همه جان نثاري را براي او فراهم نمود تا چون پروانه در آتش شمع حسيني بال و پر دهد. و در اين سروده ي نغز و زيبا از همت، بصيرت و محبت آن حضرت چنين ياد شده است:



نيست صاحب همتي در نشأتين

همقدم عباس را بعد از حسين



در هواداري آن شاه الست

جمله را يك دست بود او را دو دست



لاجرم آن قدوه ي اهل نياز

آن به ميدان محبت يكه تاز



موسي توحيد را هارون عهد

از مريدان، جمله كامل تر به جهد



بد به عشاق حسيني پيشرو

پاك خاطر آي و پاك انديش رو



روز عاشورا به چشم پر ز خون

مشك بر دوش آمد از شط چون برون



بس فرو باريد بر وي تير تيز

مشك شد بر حالت او اشك ريز






تا قيامت تشنه كامان ثواب

مي خورند از رشحه ي آن مشك آب



بر زمين، آب تعلق پاك ريخت

و ز تعيين بر سر آن خاك ريخت



هستيش را دست از مستي فشاند

جز حسين اندر ميان، چيزي نماند [5] .




پاورقي

[1] مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 17، ص 516.

[2] سيد محمد امين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 430: عموي ما عباس داراي بصيرت نافذ و ايمان محکم بود.

[3] مفاتيح الجنان، زيارت‏نامه حضرت عباس.

[4] مفاتيح الجنان، زيارت‏نامه حضرت عباس.

[5] عمان ساماني، گنيجينة الاسرار، ص 35 و 36.