بازگشت

آميزه اي از حكمت و بصيرت


از مجموع آن چه كه بيان شد، كاملا مشخص گرديد كه امام حسين عليه السلام از همه جزئيات و نتايج قيام خود آگاهي داشته و ريزترين حادثه براي حضرت مخفي نبوده است، زيرا هيچ يك از اوصاف ياد شده(ارتباط با صادر اول، خلافت الهي، امامت و ولايت الهي) با عدم آگاهي و علم او از پيش آمدها و نتايج قيامش سازگاري ندارد، چون براساس رواياتي كه درباره ي علم امام رسيده ترديدي باقي نمي ماند كه انسان كامل به لحاظ قرب و منزلتي كه نزد خداوند دارد، هرچه را بخواهد مي تواند بفهمد و بداند، چنان كه گفته اند:

امام به موجب اخبار كثيره، مقامي از قرب دارد كه هر چه بخواهد به اذن خدا مي داند و از آن جمله است علم به تفصيل مرگ و شهادت خود با جميع جزئيات آن، و اين مسئله هيچ گونه محذوري از راه عقل ندارد، و از راه شرع نيز رواياتي است كه هريك از ائمه لوحي از جانب خدا دارد كه وظايف خاصه وي در آن ثبت شده است و در عين حال به ظواهر حال و راه و رسم زندگي مأموريت دارند. [1] .

اما ممكن است اين پرسش مطرح شود كه امام حسين عليه السلام با علم و آگاهي كامل از جزئيات حوادث چرا بر خطر قطعي اقدام نمود و چرا اهل بيت عليهم السلام را به همراه خود برد و آيا اين كار توجيه عقلايي دارد؟

پاسخ آن است كه اولاً: به گفته نويسنده بزرگ مصري عقاد عباس:«نهضت امام حسين چيزي نيست كه بتوان آن را با مقياس حوادث روزمره سنجيد، زيرا حركت او از ناياب ترين حركت هايي است كه در تاريخ دعوت ديني و يا سياسي اتفاق فتاده و هر كسي هم توان چنين كاري را ندارد». [2] .


بنابراين هرگز عقلايي نخواهد بود كه گفته شود: اگر همه حوادث براي امام عليه السلام معلوم بود، پس چرا قيام كرد، زيرا انسان كامل مظهر حكمت خداوند است و هرگز كار او بدون حكمت و مصلحت نيست پس به همان آساني نمي توان گفت چرا امام بر خطر قطعي اقدام كرده است، چون:«نهفته نكته ي نازك بسي است در خط يار».

ثانيا: همان گونه كه بعضي از بزرگان گفته اند: [3] عقلايي بودن اقدام بر خطر قطعي براي آن است كه غالبا انسان هر كاري را براي بهره مند شدن خود انجام مي دهد، پس اگر كاري كه مستلزم از بين رفتن و نابودي خود اوست انجام نخواهد داد. اگر كسي بر كاري اقدام مي كند كه انجام آن را مهم تر از بقاي زندگي خود تشخيص مي دهد از نابودي خود هرگز هراس ندارد. در جريان نهضت امام حسين عليه السلام گذشته از كار خود حضرت كه شايد عوامل و اسرار نهفته فراوان داشته باشد كه از ديد و درك ما بيرون است. اقدام هريكي از شهداي كربلا به مرگ قطعي بدون هيچ گونه ترديد براي آن بوده كه چند ساعت زنده ماندن امام را بر زنده ماندن خود ترجيح مي داده اند و مهم تر مي دانسته اند، لذا هريكي از ياران امام حسين عليه السلام در فداكردن خويش بر ديگري سبقت مي گرفتند، پس اقدام بر خطر قطعي براي يك هدف مقدس و برتر از زندگي خود انسان، كاملا عقلايي است.

ثالثا: چنان كه قبلا اشاره شد بر اساس دلايل عقلي و نقلي امام عليه السلام بر همه حوادث علم دارد، اين علم موهبت الهي است و هرگز تخلف بردار نبوده و تغير نمي پذيرد و ذره اي به خطا نمي رود و به اصطلاح، علمي است كه در لوح محفوظ ثبت شده و قضاي حتمي خداوند به آن تعلق گرفته است، لازمه اين نكته آن است كه هيچ گونه تكليفي به متعلق اين گونه علم(از آن نظر كه حتمي الوقوع است) تعلق نمي گيرد، زيرا تكليف همواره از راه امكان به فعل تعلق مي گيرد؛ يعني از اين راه كه انجام دادن و


ندادن كار، هر دو در اختيار مكلف باشد، اما از آن جهت كه ضروري الوقوع و متعلق قضاي حتمي است محال است مورد تكليف قرار گيرد، سپس با استناد به آيه(و لا تلقوا بايديكم الي التهلكه) [4] نمي توان اشكال كرد كه چرا امام حسين عليه السلام با وجود داشتن علم و آگاهي بر خطر قطعي اقدام نمود؟ [5] .

رابعا: انسان كامل(پيامبر و امام) از نظر تكاليف شرعي مانند ساير مردم براساس علم عادي عمل مي كند و اگر به اذن خداوند از جزئيات حوادث خبردار شد تأثيري در كار او ندارد، لذا امام حسين عليه السلام با اين كه بر اساس علم موهبتي از نتايج همه امور آگاه بود مسلم را به كوفه فرستاد و قيس بن مسهر صيداوي را در پي او با نامه اي به مردم كوفه اعزام كرد و در كربلا پيوسته مردم را به پذيرش حق دعوت مي نمود و از عذاب الهي برحذر مي داشت، چون امام عليه السلام مانند ساير افراد بشر بنده خدا و داراي تكاليفي بود كه به آنها بايد عمل مي نمود، و به لحاظ وظيفه الهي بايد آخرين تلاش و كوشش خود را در راه احياي كلمه حق و هدايت مردم انجام مي داد. [6] .

خامسا: بي ترديد اسارت اهل بيت عليهم السلام يكي از تلخ ترين حوادث كربلا است، اما در راه هدفي كه امام معصوم عليه السلام حتي طفل شش ماهه خويش را به رزمگاه ببرد، و خود آن گونه به شهادت برسد و سر مباركش بر نيزه رود و پيكرش زير سم ستوران قطعه قطعه شود، بردن اهل بيت عليهم السلام با علم به اين كه آنها اسير خواهند شد، كاملا توجيه پذير است. گذشته از اين، بعيد نيست كه علم امام حسين به عواقب كار، سبب شده باشد كه حضرت، اهل بيت را به همراه ببرد، زيرا اگر اهل بيت آن حضرت نمي بودند بعد از پايان مرحله رزمي نهضت، و شهادت همه ياران حضرت، چه كسي مرحله تبليغي آن را به عهده مي گرفت و آن قيام خون بار را در حافظه تاريخ ثبت مي نمود؛ به خصوص


اين كه دستگاه حكومت بني اميه با تمام توان در انحراف اذهان عمومي تلاش مي كرد و حسين عليه السلام را خارجي و كسي كه عليه خليفه خروج كرده معرفي نمايد.

بنابراين آوردن اهل بيت كاملا آگاهانه و جزء برنامه نهضت بلكه تكميل كننده آن بوده است، چنان كه بعضي از بزرگان گفته اند:

تمام كساني كه آمدند، حركت دادن اهل بيت را همراه ايشان خلاف مصلحت تشخيص دادند، اباعبدالله جواب داد، نه من بايد آنها را ببرم، استناد كردند به رواياتي كه البته در حكم يك وحي قاطع است، فرمود: در عالم رؤيا جدم به من فرمود: ان الله شاء ان يراهن سبايا... اباعبدالله زن و بچه اش را بردند، نه به اعتبار اين كه خودم مي روم پس زن و بچه ام را هم ببرم، بلكه آنها را جهت آن برد كه رسالتي در اين سفر انجام دهد... تاريخ كربلا يك تاريخ و حادثه مذكر و مونث است، حادثه اي است كه مرد و زن هر دو در آن نقش دارند ولي هركدام در مدار خودش. اباعبدالله اهل بيت خود را حركت مي دهد براي اين كه در اين تاريخ عظيم رسالتي انجام دهند با قافله سالاري زينب. [7] .

پس شگفت آور است كه كسي بخواهد ضمن يك تحليل عاطفي از اسارت اهل بيت، اين نكته را القا كند كه معلوم نبود كار به اسارت اهل بيت منجر شود وگرنه امام حسين عليه السلام رضايت نمي داد. [8] اين در حالي است كه بر اساس منابع متعدد، افراد عادي از بردن اهل بيت به امام حسين عليه السلام به عزم خودشان اعلام خطر كردند شگفت انگيز است كسي گمان كند كه مسئله براي خود امام عليه السلام مخفي بوده است!

پس با توجه به گستره وجودي سالار شهيدان و پيشواي عاشقان حسين بن علي عليه السلام هرگز نمي توان بصيرت الهي آن حضرت را نسبت به حوادث و پي آمد نهضتش ناديده انگاشت، زيرا به گفته حكيم سنائي غزنوي:




باز داند همي بصيرت او

شجره هر كسي ز سيرت او [9] .



گستره وجودي آن حضرت از او بصيرت مطلق ساخته بود به گونه اي كه هرگز نمي توان احتمال داد كه چيزي از ديد تيزبين و ژرفاي انديشه و بينش سياسي او پوشيده مانده باشد.

سيد ابن طاووس با عنايت خاصي درباره ي علم امام حسين عليه السلام به پي آمد قيامش بيان محكم و مهم دارد و مي گويد:

آن چه از تحقيقات و بررسي هاي ما برمي آيد اين است، كه امام حسين عليه السلام كاملا به نتيجه و پي آمد قيامش آگاه بوده، تكليفي كه برعهده او بود با اطمينان و اعتماد كامل انجام داد. [10] .


پاورقي

[1] علامه طباطبائي، معنويت تشيع، ص 223.

[2] عقاد، ابوالشهدا، ص 123.

[3] علامه طباطبائي، معنويت تشيع، ص 225.

[4] بقره(2) آيه 195،(در اين باره ر. ک: سيد احمد زنجاني، سيري در سر شهادت سالار شهيدان، ص 250).

[5] علامه طباطبائي، همان، ص 225.

[6] همان، ص 215.

[7] مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 17، ص 406 - 396.

[8] صالحي نجف‏آبادي، شهيد جاويد، ص 334.

[9] ابوالمجد مجدود بن آدم، حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة، ص 266.

[10] لهوف، ص 46.