بازگشت

بصيرت حسيني از نگاه پيوند او با صادر اول


در ميان اوصاف وجودي انسان كامل بعضي صفات و امتيازهايي وجود دارد كه علم و معرفت، محور اصلي آن صفات و امتيازها محسوب مي شود و يكي از آنها، صادر اول بودن حقيقت انسان كامل است. عرفا معتقداند حقيقت انسان كامل، اولين مخلوق و نخستين پديده در نظام آفرينش است، چون هنگامي كه حق سبحانه آفرينش عالم را اراده نمود،از آن اراده الهي با نحوي از تجلي، حقيقتي به نام «هباء» پديد آمد كه به گفته علي بن ابي طالب عليه السلام اولين موجود در عالم خلقت است، بعد خداوند با نور خود به سوي آن موجود (هباء) تجلي كرد، و هيچ چيزي در پذيرش آن نور از حقيقت محمدي نزديك تر نبود، سپس وجود آن حضرت از آن نور الهي است


و نزديك ترين فرد به او علي بن ابي طالب است. [1] .

بنابراين از ديد عرفا، اولين مخلوق در عالم حقيقت وجود انسان كامل حضرت ختمي مرتبت است، و بر اساس رواياتي كه در منابع شيعه و سني آمده پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:«حسين مني و انا من حسين» [2] در روايتي ديگر آمده است كه وقتي از حضرت پيامبر در يك حالت معنوي از علاقه و محبت او به امام حسين عليه السلام سؤال شد، فرمود:«نعم قرة عيني، ريحانتي، ثمرة فؤادي، و جلدة ما بين عيني». [3] هم چنين ده ها روايت ديگر در اين زمينه وجود دارد كه از مجموع آنها معلوم مي شود امام حسين عليه السلام همانند اميرمؤمنان علي عليه السلام نزديك ترين فرد به مقام ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله بوده و در واقع همه آنها يك نورند، زيرا اين روايات تنها بار عاطفي ندارد بلكه پيام اصلي آنها اين است كه وجود امام حسين عليه السلام عصاره و خلاصه و پرتوي از وجود پيامبر اكرم است، لذا از او به ثمره ي قلب خود ياد كرده است. بالاتر از آن، در بيان ديگري فرمود: «حسين از من است و من از حسينم».

از اين گونه تعبيرات به خوبي مي توان فهميد، همان طور كه حقيقت وجود پيامبر، صادر نخست است، حقيقت وجود امام حسين عليه السلام نيز در پرتو وجود پيامبر پيوندي با صادر نخست دارد، از اين رو يكي از بزرگان عالم فقاهت و معرفت در اين باره گفته است:

بر اساس روايات صحيح فراوان اولين مخلوق نور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي باشد، سپس چون اين حقيقت به اثبات رسيده است كه اولين مخلوق، نور نبي صلي الله عليه و آله و يا نور آن حضرت و ائمه عليهم السلام است، مي توان گفت كه اولين مخلوق همان نور حسين است، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:«حسين مني و أنا من حسين». بنابراين حسين اولين مخلوق و


اولين چيزي است كه از اول ايجاد شده و هر مخلوقي تابع خلقت آن حضرت است. [4] .

بديهي است كه صادر نخست به لحاظ تقدم و مزاياي وجودي اش به عالم و آدم احاطه كامل علمي و وجودي دارد، چون نه تنها در حجاب جسم و جسماني مستور نيست، بلكه حجاب هاي نوري نيز نمي تواند بر ديد او مانع ايجاد كند، لذا همه پديده ها و حوادث هستي در محضر او قرار دارد و نه تنها گذشته، حال، آينده، ملك و ملكوت عالم آفرينش همه در حضور او هستند، بلكه - براساس مباني عرفاني- پديده هاي عوالم خلقت و مراتب نظام آفرينش ظهورات اوست و حقيقت انسان كامل به دليل پيوندش با صادر نخست از حقايق ياد شده به نحوي بهره مند خواهد بود لذا يكي از بزرگان معاصر در اين باره مي گويد:

اگر حق در كسي به ذات و صفات و افعال خود تجلي كند، عبد خود را شهود مي نمايد در حالتي كه جميع مراتب وجودي، اعضا و شعب و فروع وجود او هستند، اين عبد مستهلك در عين توحيد مي شود و قدم بر فرق ملك و ملكوت مي گذارد، و به اعتباري مقام كرسي و سدرة المنتهي و جنت المأوي و سماوات سبع [آسمان هاي هفت گانه] و مراتب عالم مثال و طبيعت كه عالم اجسام باشد از دقايق وجودي اوست و هر دقيقه با اصل و حقيقت متحد است. [5] .

اين مباني است كه معنا و مفهوم كلام نوراني امام سجاد عليه السلام را كه در مسجد جامع دمشق ضمن خطابه اي مبسوط فرمود:«انا ابن مكة و مني و انا ابن زمزم و الصفا» [6] بهتر و عميق تر قابل درك و فهم مي كند، چون طبق اين بيان، مكه و مني، زمزم و صفا، جلوه اي از وجود انسان كامل است. گويا امام سجاد عليه السلام مي خواسته است بگويد: من


فرزند همان كسي هستم كه مكه و مني، زمزم و صفا، با آن همه قداست و عظمتي كه دارد و شما مدعي هستيد به آنها احترام مي گذاريد، همه مظهر تجلي وجود اوست.

بنابراين چون حقيقت وجود امام حسين عليه السلام مرتبط به صادر اول و مظهر كامل اسم عليم بصير بوده است هرگز چيزي از حوادث و پي آمد قيامش بر او مخفي نبوده است و با آگاهي كامل از نتيجه كارش قيام كرده است.


پاورقي

[1] محي الدين عربي، فتوحات مکيه، ج 1، باب 6، ص 118.

[2] ابن‏اثير، اسد الغابة في معرفة الصحابه، ج 2، ص 19: حسين از من است و من از حسينم.

[3] ابن‏قولويه، کامل الزيارات، باب 21، ص 70: بلي نور چشم، ريحانه، ميوه قلب و مردمک چشم من است.

[4] شيخ جعفر شوشتري، خصايص الحسينيه، ص 27.

[5] سيد جلال‏الدين آشتياني، شرح مقدمه قيصري، ص 659.

[6] عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسين، ص 353.