بازگشت

تباهي پس از پيامبر


مثل سائر «المرء يحفظ في ولده» [1] ، ريشه اي قرآني دارد كه خداوند بندگان مؤمنش را بر لسان بنده ي شايسته ي خويش، خضر، بدان تاديب فرموده است:

خضر هنگامي كه آن ديوار را كه از آن دو كودك يتيم شهر بود، برافراشت، علت آن را اين شمرد كه: «كان ابوهما صالحا» (يعني: پدر اين دو مردي شايسته بود / سوره ي كهف، آيه ي 81)

بر اين بنياد، آن دو كودك بخاطر شايستگي پدرشان استحقاق اين خدمت را از جانب خضر يافتند. ولي بسياري از آنان كه به امت پيامبر ما، حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - منتسب هستند، بخاطر پيامبر، آل محمد را گرامي نداشتند. اين امت، بيش از آنكه پيامبر چشمانش را فروبندد، به اهل بيت مهلت ندادند، و هنوز پيكر شريف پيامبر به خاك سپارده نشده بود كه بر خاندان او ستم راندند و حقشان را در خلافت غصب كردند؛ سپس به ضرب و هتك بر سر ايشان ريختند تا جائي كه در خانه ي زهرا، دختر پيامبر، را آتش زدند، باعث سقط جنين او شدند، و او را به خشم آوردند. او روزهاي اندكشماري را پس از پدر، با سري دستار بسته و پهلوي شكسته سپري كرد، و ساعت به ساعت بيهوش مي شد، و تنها چند ماه پس از درگذشت پدرش، در حالي كه اينان را دشمن مي داشت، درگذشت!

نصيب نوه هاي پيامبر، يعني حسن و حسين، هم از اين امت چيزي بهتر نبود! بلكه - در پي اين رفتار ننگين - فرقه اي سياسي شكل گرفت كه خاندان پيامبر را هدف دشمني و كين ورزي مي ساخت و دسيسه اي را طرح ريخت كه علي را در محرابش ترور نمود، حسن را در خيمه اش زخم كرد و مجروح كرد و حسين را در نيمروز عاشورا در كربلا، آنگونه كه گوسفندي را آشكارا، پيش چشم مردمان، ذبح


مي كنند، به قتل رسانيد و كسي به انكار برنخاست!

حال آنكه اين دو پسر از دو پسر ماجراي خضر خوارتر نبودند؛ چون پدرشان بي گمان از رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - صالح تر نبود!

حسين - عليه السلام - در حديث آتي - اين حقيقت را به رخ يكي از رهبران دشمنان آل محمد، معروف به نافع بن ازرق، كشيده و با او مقابله نموده است:

[203] حسين او را گفت: از تو چيزي مي پرسم: «و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين في المدينه» (يعني: خداوند مي فرمايد: و اما آن ديوار از آن دو كودك يتيم در آن شهر بود / كهف؛ آيه ي 81)

اي ابن ازرق! چه كسي را در اين دو پسر پاس داشته اند؟!

ابن ازرق گفت: پدر آن دو را!

حسين گفت: پدر آن دو بهتر بود يا رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم -؟ [2] .

اينست آن حقيقت كوبنده؛ ليك آيا كساني را كه نفاق در دلشان جايگير شده و ناداني و كينه و حق ستيزي ديدگانشان را فروپوشانيده سود مي رساند؟!

يكي از نتايج اين تباهي آن بود كه هنوز پنجاه سال از وفات پيمبر نگذشته، امت وي بر «وديعه» و «گل خوشبوي» او، حسين، ستم راندند، و به زشت ترين صورت، او را كشتند!

آيا هيچ تباهيي بدتر از اين مي توان تصور كرد؟!

يكي ديگر از نتايج اين تباهي رسوا، آن بود كه تاريخ محرف و مورخان مزدور [3] ، در درازناي سالهاي پس از وفات پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - تا خلافت امام علي - عليه السلام -، از وجود اهل بيت تغافل نمود؛ همين حسين -


عليه السلام -، در درازناي عهد ابوبكر و عمر و عثمان، هيچ گزارشي از او بر صفحات تاريخ نمي يابيم، جز پاره هائي پراكنده كه بسياري از انگيزه هاي آن تغافل را در خود گنجانيده است!



پاورقي

[1] يعني: مرد را در زاد و رودش پاس دارند..

[2] مختصر تاريخ دمشق ابن‏منظور (131 - 130 / 7).

[3] پاره‏هائي پراکنده، به قلم مورخاني که به گزارش برخي حقائق پرداخته‏اند، مانند ابن‏اسحاق، صاحب سيره، و عمر بن شبة، صاحب کتابهاي فراوان، به ثبت رسيده است؛ ولي ميراث ايشان مهجور و نابود گرديده و جز اندکي از آن بازنمانده است که در همان هم دلالتهاي واضحي بر آنچه ما مي‏گوئيم، هست.