بازگشت

گفتار پيامبر


ديديم كه پيامبر - پس از آن رفتار - چنين مي گويد:

«حسين مني و انا من حسين»

(حسين از من است و من از حسين ام)

اين كه حسين از پيامبرست، واقعيتي است روشن؛ زيرا حسين، نوه ي پيامبر و پسر دخت اوست؛ او را زهرا، دردانه ي رسول، از همسرش، علي، پسر عم رسول، به دنيا آورده است.

پس برغم وضوح اين معنا كه «حسين از پيامبر است»، چرا پيامبر آن را اعلام مي كند، و از اعلام آن چه مي خواهد؟

آيا اين، تاكيدي است از جانب پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - بر آن كه علي، پدر حسين، همانا «نفس رسول» است - يعني حقيقتي كه آيه ي مباهله اعلام نمود [1] و در فقره ي 5 آمد؟

يا آنكه پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - مي خواهد با جمله ي «حسين مني» ادامه ي آن - يعني: «و انا من حسين» - را زمينه سازي كند؟ جمله اي كه براستي پرسش انگيز است: چگونه پيامبر از حسين است؟!

پاسخ اين است كه پيامبر، پس از رسالت، ديگر يك تن نبود، بلكه يك مثال و رمز و نماد بود كه رسالت با همه ي رويه ها و شكوهمندي اش در آن نمودار مي گرديد. زندگي او، رسالت او بود، و رسالت او، زندگي او.

روشن است كه هر پدر ر طول زندگاني فرزندي از خود بر جاي مي گذارد تا جانشين او و استمراربخش هستي او باشد؛ آنگاه تا پاي مرگ از او دفاع مي كند و حريصانه براي تندرستي و آسودگي اش مي كوشد، زيرا كه او را وجودي ديگر از


براي خويشتن به حساب مي آورد!

هرگاه در زندگي مادي پيوند پدر و فرزند چنين باشد، حسين - عليه السلام - براي احياي رسالت محمدي بيش از اين كوشيده و بيش از آنچه پدري براي فرزندش نثار مي كند، نثار كرده است. درواقع او در راه پاسداري رسالت، همه ي دارائيهاي گرانبهاي خويش، حتي جگرگوشگانش، يعني فرزندان خرد و كلان خود را، تقديم نمود، و با خون خود و ايشان، ريشه هاي درخت رسالت را سيراب كرد.

حسين - عليه السلام - بيش از آنچه يك پدر به فرزندش تقديم مي كند، تقديم رسالت نمود؛ بنابراين، او رسالت را از فرزندان خويش گرامي تر داشته است؛ و شگفت نيست كه اين رسالت «از او» (/ «منه») باشد.

پس از كربلاء، همگان دانستند رسالتي كه محمدية الوجود بود، حسينية البقاء شد.

پس رسالت محمدي كه وجود پيامبر را بازمي نمود، در روزگاري كه با دستان بزه ناك امويان نابود مي شد، «از حسين» جاني تازه گرفت؛ و پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - ازين روي، فرمود: «... و انا من حسين» (/... و من از حسين ام).

گفتارهاي روشن و روشنگر پيامبر درباره ي حسين، در همين حد نيست؛ بلكه نصوص ديگري هم هست كه ابعادي ژرف از پيوند ميان حسين و نيايش را نشان مي دهد و از توجه و عنايت بليغ و هماره ي پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - در حق دو نواده ي خويش، حسن و حسين، نشات مي گيرد.

از جمله، درباره ي اين دو فرمود:

[60 - 58] : «الحسن و الحسين هما ريحانتاي من الدنيا [2] «(يعني: حسن و حسين، اين دو، دو گل خوشبوي من از اين جهان اند).

حتي پيامبر پدرشان، يعني علي - عليه السلام - را كنيه ي «ابوالريحانتين» [پدر دو گل خوشبوي] داد و به او گفت:

[160 - 159] «سلام عليك، اباالريحانتين اوصيك بريحانتي من الدنيا،


فعن قليل ينهد ركناك، والله خليفتي عليك» [3] (يعني: سلام بر تو، اي ابوالريحانتين! تو رابه دو گل خوشبوي خود از اين جهان سفارش مي كنم؛ چه ديري نمي گذرد كه دو ركن تو فروخواهد ريخت، و خداوند خليفه ي من است بر تو) [4] .

هنگامي كه پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - درگذشت، علي - عليه السلام - گفت: اين، يكي از آن دو ركن.

و هنگامي كه فاطمه - عليهاالسلام - وفات يافت، علي - عليه السلام - گفت: اين، ركن ديگر.

حال ديگر براي علي، پس از برادرش، رسول، و پس از فاطمه ي زهراي بتول، حسن و حسين بهترين مايه ي خوشدلي بودند. علي - عليه السلام - با نگريستن به اين دو شاد مي شد و از شباهتي كه به رسول خدا داشتند محظوظ مي گرديد و آن دو را مي بوئيد؛ همانگونه كه در نظر پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - دو گل خوشبوي اش بودند و آن حضرت به فاطمه مي فرمود:

[124] «دو پسرم را برايم صدا بزن» آنگاه آن دو را مي بوئيد و در آغوش مي گرفت. [5] .

مشهور است كه پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمود:

[82 - 62] «الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة» [6] (يعني: حسن و حسين سرور جوانان بهشتي اند).

اين حديث را اين كسان از صحابه روايت كرده اند: پدرشان علي - عليه السلام -، خود امام حسين، ابن عباس، عمر بن خطاب، ابن عمر، ابن مسعود، مالك بن حويرث، حذيفة بن اليمان، ابوسعيد خدري، انس بن مالك،.


در برخي گزارشهاي اين حديث، تكمله ي مهمي مي يابيم، بدين صورت كه پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - فرموده است:

[69 و 71] «... و ابو هما خير منهما» [7] (يعني:... و پدر اين دو، از اين دو بهترست).

هرگاه بهشت، ماواي اهل خير باشد و خداوند آن را براي حسن و حسين محتوم و اين دو را به سيادت در بهشت مخصوص فرموده باشد، شان كسي كه بهتر از اين دو است، يعني پدرشان، علي - عليه السلام -، بسي والاتر است.

ليك در حديثي كه درباره ي حسن و حسين است، چرا از پدرشان ياد شده است؟!

پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - با وحي در پيوندست و از رهگذر وحي مي داند كه دشمنان اسلام در ادواري تيره و تار از تاريخ اين دين، خواهند كوشيد وارونه نمائي كنند و آوازه ي امام علي - عليه السلام - را - برغم شرافت نسب و دامادي پيامبر خدا و مقام پدري حسن و حسن - بد و زشت نمايند؛ اين دشمنان تنها از راه جداكردن سبطين، يعني حسن و حسين، از علي، توانستند توطئه ي خود را به پيش برند؛ بدين ترتيب كه حسن و حسين را به ارجمندي ياد مي كردند و علي - عليه السلام - را گمراه مي خواندند!!

ليك پيامبر، روزي كه سرانجام حسن و حسين و بهشتي بودن و سيادتشان را در بهشت اعلام كرد، جمله اي افزود: «و ابوهما خير منهما» (يعني: و پدر اين دو، از اين دو بهترست)؛ اين جمله را افزود تا تاكيد كند كساني كه به دين اسلام منتسب اند، و پيامبر و حديث و سنت را ارجمند مي دارند، و مي كوشند كه خاندان پيامبر و دو نواده ي بزرگوارش را - چون سرور جوانان بهشتي اند و چون از خويشان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هستند - گرامي شمرند، ولي - به پيروي تعاليمي كه سياست طاغيان و باغيان به ايشان املا كرده - از «علي» روي برمي گردانند...، آري، اينان بر روش و سيره ي پيامبر نيستند. چون هرگاه حسن و حسين شايستگيايي دارند كه به


واسطه ي آن سيادت بهشت را مي يابند و روشن ترين اين شايستگيها انتساب ايشان به پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - است كه حسن و حسين نوادگان او از دخترش فاطمه ي زهرا هستند، پدرشان هم داراي اين شايستگي و انتساب است؛ زيرا كه او در نسب پسرعم پيامبر است؛ در كودكي پسرخوانده و پرورده ي او بوده است؛ بنا بر نص قرآني نفس او به شمار مي رود؛ در نسبت سببي داماد پيامبر است؛ او همسر فاطمه ي زهراست؛ علي از حسن و حسين بهترست، به سبب فضل ناشي از سبقت در اسلام و جهاد، و نيز به سبب همه ي ويژگيهائي كه آن دو از او اخذ كرده اند و او را برادر و جانشين پيامبر، همتاي زهرا، پدر حسن و حسين، و پيشواي مسلمانان قرار داده است.

برغم وضوح اين بيان صريح و شريف پيامبر، تحريف و حقيقت پوشي گمراهگري كه بني اميه بر حجم آن افزودند و فضاي جوامع اسلامي را از آن آكنده ساختند، مانع آمد كه امت به فضل علي - عليه السلام - تن در دهد. اينچنين بود كه حسين و مام او را ارجمند مي داشتند ولي در خوارشماري و تضييع و انكار فضل علي - عليه السلام - و جدا ساختنش از حسين و فاطمه - عليهاالسلام - تلاش مي كردند.

در حديث آمده كه يكي از موالي حذيفه گفت:

[202] حسين در ايام حج دست مرا گرفته بود و مردي پشت سر ما بود كه مي گفت: «خداوندا! او و مادرش را بيامرز». مرد اين سخن را به درازا كشانيد. پس حسين - عليه السلام - دست مرا رها كرد؛ بدان مرد روي نمود و فرمود: «امروز ما را آزردي!

براي من و مادرم آمرزش مي خواهي، و پدرم را وامي گذاري!

حال آنكه او از من و از مادرم بهترست».



پاورقي

[1] يعني آيه‏ي 61 از سوره‏ي 3 که پيشتر گذشت.

[2] مختصر تاريخ دمشق ابن‏منظور (118 / 7).

[3] مختصر تاريخ دمشق ابن‏منظور (123 / 7).

[4] يعني تو را به خدا سپردم و خدا پشت و پناهت باشد.

[5] مختصر تاريخ دمشق ابن‏منظور (120 / 7).

[6] مختصر تاريخ دمشق ابن‏منظور (119 / 7).

[7] مختصر تاريخ دمشق ابن‏منظور (119 / 7).