تمهيد
كتابي كه ترجمه ي آن اينك پيش روي شماست، در اصل به زبان عربي است و الحسين عليه السلام: سماته و سيرته نام دارد. [1] .
نويسنده ي كتاب، پژوهنده ي بزرگوار و صاحب نظر صائب نظر، استاذنا العلامة و شيخنا في الاجازة، آية الله سيد محمدرضا حسيني جلالي - مد ظله العالي -، است كه دستاوردهاي سير و سلوك عالمانه و نظاره ي محققانه و محدثانه ي خويش را در گزارشهائي كه «ابن عساكر» شامي (571 - 499 ه. ق) از سيره ي حسيني (ع) به دست مي دهد، در ين دفتر به شيوائي و رسائي بازگو كرده.
كوشش پيگير نويسنده براي كاويدن لايه هاي دروني روايات و گزارشهاي تاريخي و جاي دادن هر نقل در چارچوبي كه فهم آن را شدني تر سازد، كتاب را سرشار از
باريك بيني ها و نكته سنجي ها و روشنگري هائي ساخته كه دل و ديده و خرد خواننده را به ژرف بيني و ژرف انديشي بيشتر وامي دارد و آموختن درسهائي امروزين و فرداساز را از ديروز امت ميسر مي نمايد.
سيره ي امام حسين - عليه الصلوة والسلام - از چنين نظرگاهي - در عين ملحوظ افتادن تاريخيت ناگزير هر رويداد - بر فراخناي شايست و ناشايست و بايست و نابايست حيات امروزينه ي ما پرتو مي افكند و مسلمان امروز را بر سر دوراهي ها و در گرماگرم پاسخ گفتن به مطالبات جهان كنوني ياري و دستگيري مي كند.
بدينسان، «سيره»، ديگر حكايت ديروز پيشوايان امت نيست، بلكه معيار و ترازوئي است براي امروز و چراغي روشنگر فراروي فردا.
دريغ و افسوس از اين كه در بازخواني و بازگوئي سيره ي پيشوايان دين - صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين - چنين نگاههاي ژرفكاو و تحليلهاي پويا كمتر به كار گرفته شده است، كرانه اي ندارد؛ و اميد بدان كه نگارشهائي مانند الحسين عليه السلام: سماته و سيرته چونان سرمشقي حاضر براي بازخواني ميراث سترگ تاريخي و حديثي اسلام پيش روي قرار گيرند، همچنان برجاست.
حسب حال / الحسين عليه السلام: سماته و سيرته را چند سال پيش و با اذن نويسنده ي گرامي اش - ادام الله اجلاله - به فارسي ترجمه كردم [2] ، ليك براي بازبيني نهائي ترجمه و رايزني درباره ي پاره اي از واژه ها و ضبطها مهلتي و مجالي دربايست بود كه پراكنده كاري ها و كارهاي پراكنده ي ترجمان از حصول آن ممانعت مي كرد.
عاقبت درنگ بيشتر را برنتافتم و در زماني كوتاه به بازبيني ترجمه و لختي حك و اصلاح پرداختم؛ اگرچه مي دانم هنوز آنسان كه بايد آراسته و از لغزشهاي احتمالي پيراسته نيست، و اميدوارم در اين باره از رهنمودهاي ديده وران محروم نمانم. [3] .
آية الله جلالي، نويسنده ي ارجمند كتاب، كه هم مرا به ترجمه ي آن ماذون داشتند [4] و هم از صرف وقت براي گفت وگو در زير و بم پاره اي از ماثورات دريغ نفرمودند، در نقاب افكندن از چهره ي مقصود هنباز ترجمان بوده اند.
ناشر مشتاق و علاقه مند متون ايرانشناسي و اسلامشناسي، آقاي عبدالكريم جربزه دار، نيز در آماده سازي ترجمه براي چاپ و نشر اهتمام و سختكوشي نمودند.
توفيق هر دوان را از خداوند كارساز بنده نواز خواستارم و اميد مي برم آن روز كه دارائي و فرزندان سود نبخشد [5] ، جملگي از شفاعت سالار شهيدان و سرور آزادگان سلام الله عليه - برخوردار گرديم و در سايه ي ولايت «عترت» - عليهم السلام راهي «دارالسلام» [6] شويم.
خورشيد در شام / وقتي نگارش مقالتي را در نقد و معرفي كتاب ارجمند الحسين عليه السلام: سماته و سيرته آغاز كرده و قلم بر كاغذ نهاده بودم تا سرنويس آن گفتار به كتابت آيد، اين نيم بيت موزون بر زبان و قلم و كاغذ روان گرديد كه: «در شام هم حديث ز خورشيد مي رود». [7] «شام» و «حديث» و «خورشيد»، سه كليد واژه ي اين عبارت بود كه با موضوع و مكتوب، ربطي وثيق داشت.
«شام» از يكسو ماتمسراي كاروان حسيني بود؛ از سوي ديگر محل بازگو كردن پيام كربلا و آغاز حماسه اي پويا و پايا و خطابه اي جاودانه كه بسمله و حمدله ي آن در نيمروز عاشورا خوانده شده بود. «شام» جايگاه زيست و تحديث و تدريس و تاليف ابن عساكر بود كه اين كتاب بر محوريت گزارشهاي محدثانه و مورخانه ي وي شكل گرفته است؛ و هچنين، «شام»؛ وصف سزاوار روزگار ظلماني و سياهي گستر حكمراني
معاويه ها و يزيدها بود كه مطلع الشمس كربلا آن را برشكافت.
«حديث»، ابزاركار بود؛ حامل پيام و حكايتگر حماسه ي سرخ؛ خوشه ي فروغزار كلام اهل بيت - عليهم السلام - [8] ؛ آنچه من و تو و ابن عساكر را به كربلا و مدينه و به آسمان و به معناي قرآن و رسالت پيامبران - عليهم السلام - پيوند مي دهد.
و «خورشيد»...:... كيست كه ترديد كند حسين بن علي - صلوات الله عليهما - خورشيد روزگار خويش بود؟ تنها شيعيان با جان و زبان بدين حقيقت گواهي نمي دهند؛ هركس از حقيقت اسلام بوئي برده باشد، بل هركه راهي به دهليز تاريخ جسته و روزنه اي به دشت باز و پرفروغ انسانيت گشوده باشد، در اين معنا كوچك ترين ترديدي نمي كند. [9] .
آنك اين مناسبات ژرف و شگرف مرا بر آن مي داشت كه نام اين ترجمه را نيز «خورشيد در شام» بگذارم؛ ليك عاقبت خواستم حتي المقدور همساني متن و ترجمه، در نام هم محفوظ باشد و اين كتاب را «سيره و سيماي امام حسين عليه السلام» ناميدم كه هم به متن عربي نزديك است و هم براي مخاطب زودياب تر و نمايان تر.
بگذار آنجا كه روشناي نام «حسين» هست ذكري از «شام» نرود و «سخن» كوتاه شود. «خورشيد» نيز صورتي و مجازي بيش نيست. بگذار «حقيقت» طالع شود؛ اينك، سيره و سيماي امام حسين - عليه السلام -؛ سيره و سيماني «نور العترة الفاطمية، و سراج الانساب العلوية». [10] .
بنده ي خدا: جويا جهانبخش
اصفهان - 1382 ه. ش
پاورقي
[1] چاپ نخست آن به سال 1416 ه. ق در کويت و چاپ دوم در همان سال در شهر مقدس قم صورت گرفته است.
[2] در همان سال، در نخستين دورهاي که در دههي نخست محرم بر منبر حسيني به ايراد خطابهي ديني و اقامهي مراسم سوگواري پرداختم، همين کتاب را محور سخنرانيهايم در روضهي ساليانهي مدرسهي علميهي باقريه - ع - (/ «دربکوشک» اصفهان) قرار دادم. مدتي بعد شنيدم که پيش از آن نيز يکي از خطباي عربي زبان ساکن قم متن همين کتاب را موضوع خطابههاي منبري خويش در ماه محرم قرار داده بوده است.
[3] همين جا شايان ياد کردست که مترجم افزودههاي خود را - چه در متن و چه در حاشيه - ميان کمانکان شکسته، به شکل، قرار داده،.
[4] حضرت ايشان از رهگذر حسن ظني که به راقم داشتهاند، اذن خاص براي ترجمهي جميع آثار قلمي خود به زبان فارسي، مرحمت فرمودهاند.
[5] به تعبير قرآن کريم: «يوم لا ينفع مال و لا بنون» (س 26 ي 88).
[6] «والله يدعوا الي دار السلم و يهدي من يشاء الي صراط مستقيم» (س 10 ي 25)؛ «لهم دار السلم عند ربهم...» (س 6 ي 127).
[7] مقالهي ياد شده در مجلهي آينهي پژوهش (ش 77 و 78؛ ويژهنامهي امام حسين - عليهالسلام -) چاپ گرديده است، و چون در آنجا از اين کتاب بشرحتر سخن گفتهام و پارهاي از ناهمرائيهاي خويشتن را نيز با مؤلف مجال طرح دادهام، ملاحظهي آن از براي خوانندهي اين ترجمه ميسزد.
[8] در زيارت جامعهي کبيره ميخوانيم و گواهي ميدهيم: «کلامکم نور و امرکم رشد...».
[9] مولوي ميگفت: «بر انديشه گرفت نيست؛ درون، عالم آزادي است». اين حقيقت مجوز «تداعي» ميشود؛ و ذهن تداعيگر سرچشمه جو، مرا به آغازين بند پيامبر جبران خليل جبران ميبرد؛ آنجا که ميگويد: «المصطفي، آن برگزيدهي محبوب، او سپيدهدم روزگار خويش بود..».
شايد رمز تهي نشدن زمين از «حجت» برگزيدهي خداوند همين باشد؛ همين که نبايد هيچگاه روزگار از سپيده دم محروم شود؛ همين که شب و شبزدگان نبايد در سکون ظلمت بار خود بمانند و بپايند؛ و همين که....
[10] از القاب سالار شهيدان - عليهالسلام - است. نگر: مناقب آل ابيطالب عليهمالسلام، ط. دارالاضواء 86 / 4.