بازگشت

كلام آخر


در گلگشت مختصري كه به ياري مولا در ديار عرفه و عرفان كربلاي او زديم ، آقا چون مرغي دلاويزهمايم گشت و توان دست به قلم بردنم بخشيد.

گوشه چشمي به من انداخت تاشهامت شكوفا ساختن غنچه دو ركعت عشق عاشورا را بيابم وطرحي ريخت تا چون دري يتيم ببارم و در آرزوي موهبت اعتمادي عاشقانه وكودكانه به صحراي كرامت محض او پويه كنم . اميد آن كه شكوه هاي شرجي مرا به آه زيباي دردانه سه ساله اش پيوند زند و درحسرت عاشقي نمانم و با آرزوي اين كه عزت دستان به خاك نشسته اباالفضل ياريم كند تا بار ديگر شرحي برتقدس نگاه مولا بنهم و نوري از سجاده عشق او برقلب گناهكارم بتابد.