بازگشت

قيام و نهضت امام حسين


در اول سال رجب سال شصت هجري معاوية ابن ابي سفيان مرد. يزيد طبق بيعت گرفتن اجباري از مردم به حكومت رسيد و مي بايست وليد بن عُتْبَه بن أبي سفيان (والي مدينه ) براي او از مردم مدينه بيعت بگيرد. پس شخصي را پيش حسين بن علي بن ابي طالب و عبدالله بن زبير فرستاد و هنگام شب آن دو را احضار كردند. وليد بن عتبه به آن دو گفت : با يزيد پسر معاويه بيعت كنيد، ايشان هم فرمودند: در شأن ما نيست كه مخفيانه بيعت كنيم ، وقتي فردا مردم مدينه بيعت كردند ما هم به حضور مردم بيعت خواهيم كرد. در آن شب هر دو به خانه هاي خود برگشتند و با خانواده و ديگران راهي مكّه مكرّمه و حرم امن الهي شدند. امام حسين ماه هاي شعبان ، رمضان ، شوّال و ذوالقعده درمكّه ماندند و در روز ترويه (هشتم ذي الحجّه ) مكّه را به قصد كوفه ترك كردند.

به روايت ابن اثير: در ماه رجب سال شصت هجري بعد از مرگ معاويه ، با اختلاف زيادي با پسرش (يزيد) بيعت شد، زماني كه يزيد به حكومت رسيد، وليد بن عتبه بن أبي سفيان ، (والي مدينه )، و عمر بن سعيد بن العصا، (والي مكّه )، و عبيدالله بن زياد، (والي بصره )، و نعمان بن بشير، (والي كوفه ) بودند.

يزيد بيعت امام حسين ، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر - رضي الله عنهم - كه با پدرش هم بيعت نكرده بودند، در نظرش از همه مهم تر بود. لذا به وليد نامه نوشت و خبر مرگ پدرش را به او رسانيد و در ضمن ، نامه ديگري به اين صورت به وليد نوشت كه : ازحسين بن علي ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير - رضي الله عنهم - حتماً بيعت بگير و به ايشان فرصت ندهيد. وليد بن عتبه نيز مروان بن حكم را فرستاد و آن سه نفر را جلب كردند...

در روايت موثق آمده : وقتي اهل كوفه از مرگ معاويه با خبر شده و شنيدند كه امام حسين و عبدالله بن عمر و ابن زبير - رضي الله عنهم - از بيعت با يزيد امتناع نموده اند و حسين بن علي به مكّه ـ حرم امن الهي ـ پناهنده شده ، شيعيان در خانه سليمان بن صُرد خُزاعي تجمع نموده و در مورد قيام امام حسين (ع) مذاكره و تبادل نظر كردند. نتيجتاً تصميم گرفتند تا با امام مكاتبه نموده و او را به كوفه دعوت نمايند. بالاخره نامه را نوشتند و از امام حسين درخواست نمودند تا به كوفه برود و با او بيعت كنند. ترجمه نامه به شرح زير مي باشد:

«به نام خداوند بخشاينده مهربان ، به حسين بن علي أميرالمؤمنين ، از طرف كوفيان و شيعيان پدرش ، اما بعد، تمام مردم كوفه انتظار تو را مي كشند و جز تو كسي ديگر را به رهبري قبول نداريم . هر چه زودتر تعجيل فرما اي پسر رسول خدا (ص)! اميد است به وسيله تو اسلام پيروز و مؤيّد شود، والسلام ».

امام حسين در پاسخ ايشان نوشتند: «نامه تان به دستم رسيد و از رأي و نظرات شما اطلاع پيدا كردم ، اينك برادر و مرد مورد وثوق و پسر عمويم مسلم بن عقيل را به آنجا فرستادم و خودم هم ان شاءالله به دنبال ايشان خواهم آمد».

مسلم به كوفه رسيد و از شيعيان براي امام حسين بيعت گرفت . اين خبر به والي كوفه ، نعمان بن بشير رسيد، ايشان هم فوراً نامه اي به يزيد بن معاويه نوشتند. يزيد بن معاويه ، با عجله عبيدالله بن زياد را به كوفه روانه كرد. ابن زياد هنگام شب به زي ّ و لباس امام حسين (ع) جهت امتحان اوضاع كوفه از طرف صحرا وارد شهر شدند و از هر طرف گذر مي كرد مردم به خيال اين كه اين مرد با لباس اهل حجاز حتماً امام حسين هستند ازاو استقبال كرده و مي گفتند: مرحبا به پسر رسول خدا (ص)! خوش آمدي ! اما او هيچ جوابي نمي داد و از اين وضع برآشفت و دانست مردم شهر هوادار امام حسين مي باشند، فوراً خود را به قصر امارت رسانيد، ايشان هم به گمان اين كه اين تازه وارد، امام حسين است ، در را بر روي او بستند. عبيدالله فرياد زد: در را باز كنيد، ذليل و خوار باشيد. نعمان بن بشير والي كوفه صدايش را شناخت و گفت : اين صداي ابن مرجانه است ، در را به روي او گشودند،شب استراحت كرد و صبح زود مردم را جمع كرده و دستور جنگ عليه حضرت حسين بن علي را صادر كرد. لذا به وسيله زر و زور و تزوير مردم را به دشمني با حسين و يارانش تشويق مي كرد و آنان را از عواقب هم كاري با حسين و نماينده و سفير او (مسلم بن عقيل ) مي ترساند.