بازگشت

راز استمدادها


نظري هرچند سطحي و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به اين باور مي رساند كه سراسر وجود امام حسين (ع)، عزت ، شرافت ، مردانگي و آزادگي است .

با اين حال ، نكاتي در تاريخ كربلا به چشم مي خورد كه در ظاهر ممكن است باعزت و شرافت انساني سازگار ننمايد. اين اعمال عبارت است از:

1. تقاضاي كمك از اشخاص گوناگون ؛ نظير در خواست كمك از عبيدالله بن الحر الجعفي با كيفيت مخصوص . پس از امتناع عبيدالله از پاسخ به دعوت امام (ع) و نيامدن به حضور وي ، آن حضرت شخصاًبه خيمه او رفت و به ياري دعوتش كرد. در اين ملاقات امام حسين (ع) براي تحريك احساسات عبيدالله كودكان خود را نيز همراه برد.

2. تكرار تقاضاي كمك در روز عاشورا با جمله : «هل من ناصر ينصرني و هل من معين يعينني » و جملاتي به اين مضمون .

3. استفاده از هر وسيله ممكن در روز عاشورا براي تحريك احساسات سپاه عمر بن سعد و اندرز دادن آنان و در خواست مكرر براي آزادگذاشتن آن حضرت .

4. در خواست آب از دشمن .

برخي از بزرگان ، به دليل سازگار ندانستن اين كار با روح عزت و شرافت ، اصل آن را انكار كرده اند: ولي به نظر مي رسد اين امر تحقق يافته است .

هلال بن نافع گويد: «من در ميان ياران عمر بن سعد ايستاده بودم كه شخصي نزد عمر بن سعد آمد و گفت : «بشارت باد به تو اي امير! شمر (ملعون ) امام حسين (ع) را شهيد كرد.»

هلال گويد: از ميان دو لشكر بيرون رفتم تا ببينم چه خبر است . وقتي بالاي سرآن حضرت رسيدم ، مشاهده كردم امام (ع) با مرگ دست و پنجه نرم مي كند. به خداسوگند! تا آن زمان كشته اي آغشته به خون زيباتر و نوراني تر از او نديده بودم . نور چهره ،زيبايي و هيبتش مرا از پرداختن به فكر كشته شدنش باز داشت و در همان حال ، آن حضرت در خواست آب مي كرد...

پس از اين كه همه ياران و اصحاب امام حسين (ع) در روز عاشورا به شهادت رسيدند، امام (ع) به عمربن سعد ملعون فرمود: «يكي از اين سه پيشنهاد را در باره من بپذير!» ابن سعد پرسيد:

چيست ؟ امام حسين (ع) فرمود: «مرا آزاد گذاري تا به مدينه ، حرم جدم رسول خدا (ص) بازگردم .»

ابن سعد: «اين خواسته غير قابل قبول است .»

امام حسين (ع): «شربت آبي به من بياشام ، جگرم از تشنگي خشكيده است .»

عمر بن سعد: «اين نيز غير ممكن است .»

امام حسين (ع): «اگر راهي جز كشتن من نيست ، پس تك تك با من مبارزه كنيد.»

نيز عبد الحميد گويد: در همان حال كه امام حسين در روز عاشورا در ميدان جنگ ايستاده بود، احساسات و عواطف دشمن را بر مي انگيخت تا شربتي آب به او دهند و مي فرمود: «آيا كسي هست كه به آل رسول (ص) رحم و عطوفت و مهرباني كند؟...»

در پاسخ بايد گفت : پيشوايان معصوم به دو دليل به چنين كارهايي اقدام مي كنند:

الف ـ اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه بر گمراهان و منحرفان .

خداوند متعال پيامبران را براي راهنمايي بشر فرستاد تا افراد مستعد و حق جو از راهنمايي آنان بهره برده و به خوشبختي نايل آيند و راه هر گونه عذر تراشي و بهانه جويي بر گمراهان بسته شود. قرآن كريم در باره پيروزي مسلمانان در جنگ بدر مي فرمايد:«شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتيد. تا خدا كاري را كردني بود، به انجام رساند تا آن كه هر كه هلاك مي شود با حجتي روشن هلاك شود و آن كه (به هدايت ) زنده مي ماند، به حجتي روشن زنده بماند و هر آينه خدا شنوا و دانا است ..»

ب ـ عدم تنافي كمالات انساني با يكديگر.

بر خورداري از يك كمال انساني به گونه اي نيست كه سبب از بين رفتن ديگر كمالات گردد. اگر وجود يكي از فضايل در انسان به حدي رسيد كه كمال ديگري را از بين برد، آن صفت از كمال بودن خارج شده است و ديگر نمي توان آن را از فضايل انساني به شمار آورد؛ مثلاً اگر عزت نفس سبب از بين رفتن تواضع و فروتني در انسان گردد، آن صفت ديگر عزت نفس نيست بلكه غرور، تكبر و خودخواهي است . از اين رو عمل به تعهدات انساني ، وفاي به عهد و پيمان و...را نبايد دليل بر ذلت و ترس و زبوني دانست .همان گونه كه پيامبر اكرم (ص) در عمل به پيمان صلح حديبيه ، مسلمانان پناهنده را به مشركان تحويل مي داد و امام حسن مجتبي (ع) به خاطر عمل به مفاد صلح با معاويه حركت مسلحانه نكرد.

با توجه به مطلب فوق ، بايد گفت : پيشوايان معصوم (ع) در عين برخورداري از عزت و شرافت ، از رحمت ، عطوفت ، مهرباني و خير خواهي نيز در حد اعلا برخوردار بودند.بر اساس جمله : «يا من سبقت رحمته غضبه » هدايت الهي مبتني بر رحمت ، عطوفت ،مهرباني و خيرخواهي است . لذا خشونت خلاف اصل است و حالت استثنايي دارد. دستوربه آغاز هر كار با نام «خداوند رحمان و رحيم » دليل بر درستي اين مطلب است . پيشوايان معصوم (ع) نهايت تلاش خود را براي هدايت گمراهان به كار مي گرفتند و در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نمي كردند. آنان در برخورد با گمراهان چنان رفتار مي كردند كه تا حد امكان آنان را جذب كنند و از هر گونه برخورد تند و خشن كه ممكن بود حس لجاجت و انتقام آنان را تحريك كند و به واكنش منفي انجامد دوري مي كردند. برخورد پيامبر بزرگوار اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) با مخالفان بسان برخورد پدري دلسوز و مهربان با فرزند سركش و بريده از خانواده است كه هر چه فرزند بيشتر طغيان و سر كشي كند، پدر بيشتر نرمش نشان مي دهد تا مبادا برخورد تند او فرزند را فراري داده و به دامن دشمنان و شيادان بيندازد. البته اين گونه نرمش برخاسته از رحمت ، عطوفت ، مهرباني و خيرخواهي به ظاهر وبدون توجه به فلسفه آن ، خلاف عزت و شرافت مي نمايد؛ ولي با توجه به فلسفه آن ، دليل بر بزرگي ، عظمت و... پيشوايان معصوم (ع) است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هيچ گونه منافاتي ندارد.

چنين برخوردي كه كسي با دشمن خود تا اين حد خيرخواهي ، محبت و عطوفت داشته باشد، از توان و قدرت انسان هاي عادي خارج است و از معجزات امامان (ع) به شمار مي آيد.

با روشن شدن مطلب فوق ، در مي يابيم كه تمام اعمال و سخنان امام حسين (ع) ـ كه ممكن است برخي آنها را با عزت و رافت سازگار ندانند ـ از روح مهرباني ، عطوفت ،خيرخواه و مشتاق هدايت مردم آن حضرت است . امام حسين (ع) حتي براي نجات دشمنان خود كه كمر به قتلش بسته بودند، نهايت تلاش خود را به كار بست .

اگر سالار شهيدان از اشخاصي مانند عبيدالله بن حر تقاضاي كمك كرد، براي ترس از شهادت و كشته شدن نبود، زيرا حضرت خوب مي دانست كه كمك اين افراد نمي تواند سرنوشت حادثه كربلا را تغيير دهد. اين ياري جويي به خاطر اين بود كه مردم با كمك به وي و شهادت در ركاب حضرتش به سعادت ابدي نايل گردند.

اگر سرور آزادگان در روز عاشورا به طور مكرر جمله «آيا كسي هست مرا ياري كند؟» را تكرار كرد و به موعظه لشكر عمربن سعد پرداخت و از هر وسيله ممكن براي تحريك احساسات آنان استفاده كرد، همه به اين دليل بود كه بتواند تعدادي از يزيديان را از گمراهي نجات داده ، وارد بهشت با صفاي حسيني كند.

گواه درستي اين سخن ، آن است كه امام (ع) از كساني كه حاضر به ياري اش نمي شدند، تقاضا مي كرد تا كربلا را ترك كرده و دست كم به سپاه دشمن نپيوندند تا به گناه شركت در قتل امام (ع) يا ترك ياري وي آلوده نگشته و به شقاوت ابدي گرفتار نيايند.

اين كه امام حسين (ع) در شب عاشورا بيعت را از يارانش برداشت و آنان را آزاد گذاشت تا با ميل خود راهشان را انتخاب كنند، يكي از اسرارش اين است كه به ياران خود بگويد: من به شما نياز ندارم و در هر حال كشته خواهم شد.

اين شما هستيد كه بايد بين سعادت جاوداني و شقاوت ابدي يكي را انتخاب كنيد.

بنابر اين ، نداي «هل من ناصر ينصرني » امام حسين (ع)، به ظاهر در خواست كمك و تقاضاي ياري از ديگران است ، امّا در باطن تقاضاي ياري رساندن و كمك كردن به انسان هاي ناتوان و درمانده از رسيدن به كمال و سعادت است .

معناي واقعي آن چنين است : «آيا كسي هست تا من ياري اش كرده و او را به سعادت رسانم ؟ آيا كسي هست تا دستش را گرفته ، از ورطه هلاكت نجاتش دهم ؟ آيا كسي هست تا او را از ظلمت يزيدي خارج كرده و به نور حسيني وارد كنم ؟»

همان گونه كه خداوند در آيه : «اگر مرا ياري كنيد، شما را ياري مي كنم .» در ظاهر ازبندگان خود تقاضاي كمك مي كند، ولي با توجه به اين كه خداوند غني مطلق است و به كسي نياز ندارد، در واقع دعوت براي ياري بندگان و نجات آنهاست .

بنابر اين مشكل درخواست آب از جانب امام حسين (ع) نيز حل مي شود. امام حسين (ع) مي خواست با تحريك احساسات و به رحم آوردن دشمن ، آنان را به خود جذب كرده ، به سعادت رساند، زيرا بسيار اتفاق افتاده كه كساني به خاطر خدمتي ناچيز به امام (ع) موفق به توبه شدند. مگر نه اين است كه «حر» به خاطر ادب و احترام با امام حسين (ع) موفق به توبه شد. لذا امام (ع) با درخواست آب مي خواست زمينه توبه و بازگشت را در افراد قابل ، فراهم سازد.