بازگشت

عاشورا پيام آور عزت


عزت - چه به عنوان خصلت فردي يا روحيه جمعي ـ به معناي مقهور عوامل بيروني نشدن ، شكست ناپذيري ، صلابت نفس ، كرامت و والايي روح انساني و حفظ شخصيت است . به زمين سفت و سخت و نفوذناپذير «عزاز» گفته مي شود. آنان كه از عزت برخوردارند، تن به پستي و دنائت نمي دهند، كارهاي زشت و حقير نمي كنند و براي حفظ كرامت خود و دودمان خويش ، گاهي جان مي بازند.

ستم پذيري ، و تحمل سلطه باطل و سكوت در برابر تعدي ، و زير بار منت دونان رفتن ، تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران ، از ذلت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه مي گيرد.

خداوند عزيز است و عزت را براي خود و پيامبر و صاحبان ايمان قرار داده است .

در احاديث متعدد، از ذلت و خواري نكوهش شده و به يك مسلمان و مؤمن حق نداده اند كه خود را به پستي و فرومايگي و ذلت بيفكند. به فرموده امام صادق (ع):

«ان الله فوض الي المؤمن امره كله و لم يفوض اليه ان يكون ذليلاً...؛ خداوند همه كارهاي مؤمن را به خودش واگذاشته ، ولي اين كه خودش را ذليل كند، به او واگذار نكرده .»

چرا كه خدا فرموده است : عزت از آن خدا، و رسول و مؤمنان است . مؤمن عزيز است ، نه ذليل . مؤمن سرسخت تر از كوه است . كوه را با كلنگ و تيشه مي توان كند، ولي از دين مؤمن نمي توان چيزي جدا كرد.

عزت يك مؤمن در آن است كه چشم طمع به مال ديگري نداشته و مناعت طبع داشته باشد و منت ديگران را نكشد. در فقه ، يكي از موارد جواز تيمم با وجود آب ، آن جاست كه اگر انسان بخواهد از كسي آب بگيرد، همراه با منت و ذلت و خواري باشد. دراين گونه موارد نمازگزار مي تواند تيمم بگيرد، ولي ذلت آب طلبيدن از ديگري را تحمل نكند.

دودمان بني اميه مي خواستند ذلت بيعت با خويش را بر «آل محمد» تحميل كنند و به زور هم كه شده ، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان يزيد كنند و اين چيزي نشدني بود و «آل الله» زير بار آن نرفتند؛ هر چند به قيمت شهادت و اسارت :



از آستان همت ما ذلت است دور

و اندر كام غيرت ما نيستش ورود



بر ما گمان بردگي زور برده اند

اي مرگ ! همتي كه نخواهيم اين قيود



وقتي والي مدينه ، بيعت يزيد را با امام حسين (ع) مطرح كرد، حضرت با ذليلانه شمردنش ، آن را نفي كرد و ضمن بر شمردن زشتي ها و آلودگي هاي يزيد، فرمود: كسي هم چون من ، با شخصي چون او بيعت نمي كند!: «فمثلي لا يبايع مثله » در جاي ديگر با رد پيشنهاد تسليم شدن ، فرمود:

«لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل ؛ هم چون ذليلان دست بيعت با شما نخواهم داد.»

صبح عاشورا در طليعه نبرد، ضمن سخناني فرمود:

به خدا قسم ! آنچه از من مي خواهند (تسليم شدن ) نخواهم پذيرفت تا اين كه خدا را آغشته به خون خويش ديدار كنم .

در خطابه پرشور ديگري در كربلا ـ خطاب به سپاه كوفه و در رد درخواست ابن زياد مبني بر تسليم شدن و بيعت ـ فرمود:

ابن زياد مرا ميان كشته شدن و ذلت مخير قرار داده ، هيهات كه من جانب ذلت را بگيرم . اين را خدا و رسول و دامان هاي پاك عترت و جان هاي غيرت مند و با عزت نمي پذيرند. هرگز اطاعت از فرومايگان را بر شهادت كريمانه ترجيح نخواهيم داد.

امام حسين (ع) مرگ با عزت را بهتر از زندگي با ذلت مي دانست . اين سخن اوست : «موت في عز خير من حياة في ذل » و همين مفهوم را در رجز خواني روز عاشورا در ميدان جنگ بر زبان مي آورد كه ؛ «مرگ ، بهتر از ننگ است ؛ الموت اولي من ركوب العار»

در مورد ديگر، پس از برخورد با سپاه حر در شعري كه با مطلع «سأمضي و مابالموت عار علي الفتي » خواند، در آخر آن فرمود: «كفي بك ذلاًان تعيش مرغماً» كه زندگي تحت فشار ديگران را ذلت بار خواند و سپس افزود:

«من از مرگ ، باكي ندارم . مرگ ، راحت ترين راه براي رسيدن به عزت است . مرگ در راه عزت ، زندگي جاودانه است و زندگاني ذلت بار، مرگ بي حيات است . مرا از مرگ مي ترساني ؟ چه گمان باطلي ! همتم بالاتر از اين است كه از ترس مرگ ، ظلم را تحمل كنم . بيش از اين نمي توانيد كه مرا بكشيد. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولي شما با كشتنم نمي توانيد شكوه و عزت و شرف مرا از بين ببريد. چه هراسي از مرگ ؟»

اين روحيه عزت مند در فرزندان ، برادران و يارانش نيز بود. رد كردن امان نامه ابن زياد، از سوي عباس بن علي (ع) نمونه آن بود. اگر امان او را مي پذيرفتند، ممكن بود جان سالم به در برند، ولي عمري ذلت رها كردن امام ، منت امان نامه عبيدالله بن زياد را همراه داشتند. عزتشان نپذيرفتن امان بود، آن هم با شديدترين و صريح ترين وضع ممكن :مرگت باد اي شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. اي دشمن خدا، مي گويي كه گردن به اطاعت طغيان و ستم بنهيم و از ياري برادرمان حسين (ع) دست برداريم ؟

علي اكبر (ع) نيز همين روحيه را داشت . در رجزي كه در ميدان نبرد مي خواند،ضمن معرفي خود و يادآوري پيوندش با پيامبر خدا، از حكومت ناپاك زاده بر مسلمانان انتقاد كرد و فرمود: به خدا سوگند! چنين كسي حاكم ما نخواهد بود: «تا الله لا يحكم فينا ابن الدعي » و تن سپردن به حكومت آنان را براي عترت رسول خدا ننگ دانست .

خاندان سيدالشهداء (ع) نيز عزت آل الله را پس از عاشورا ـ هر چند در قالب اسارت ـ حفظ كردند و كم ترين حرف يا عكس العمل يا موضع گيري اي كه نشان دهنده ذلت خواري آن دودمان باشد از خود نشان ندادند.

خطبه هاي امام سجاد (ع)، حضرت زينب ، سكينه و... همه شاهدي بر عزت آنان بود. حضرت زينب به سخنان تحقيرآميز ابن زياد در كوفه با عزت و سربلندي پاسخي دندان شكن داد. گستاخي هاي يزيد در كاخ شام نيز بي جواب نگذاشت و در خطبه بليغي كه در كاخ يزيد خواند، او را به محاكمه كشيد و با گفتن اين سخن كه «اي يزيد! خيال كرده اي با اسير كردن ما و به اين سو و آن سو كشيدنمان خفيف و خوار مي شويم و تو كرامت و عزت مي يابي ؟... به خدا سوگند! نه ياد ما محو مي شود و وحي مي ميرد و نه ننگ اين جنايت از دامان تو زدوده خواهد شد...»به يزيد و حكومت او فهماند كه در ذليل ترين و رسواترين حالت اند و جنايت هايشان از شكوه و عزت و كرامت خاندان وحي نكاسته است .