بازگشت

امتناع از بيعت


نهضت و قيام امام حسين (ع) با «نه » آغاز مي شود، درست مانند جدش رسول الله (ص) و ديگر انبياي الهي كه رسالت و مبارزه خود را با «نه » آغاز كردند. همه انبياي الهي در برابر بت هاي بي جان كه مظهر جاهليت و شرك بود «نه » گفته اند و انسان هايي را كه سر در برابر بت ها مي ساييدند، آنان را از جمود جاهليت رهانيده اند.

(قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا) اولين ندايي كه جزيرة العرب را از شرك و بت پرستي و جاهليت نجات بخشيد و نور توحيد در سراسر دنيا عالم گير شد. زمان امام حسين (ع) ديگر زمان جاهليت و بت پرستي نيست . انسان ها علناً در برابر بت ها سر به سجده نمي سايند، ولي بت هاي ديگري در جامعه اسلامي قد برافراشته است . اين بت هابي جان نيست ، بت هاي جان دارند و در رأس اين بت ها و بتچه ها طاغوت است كه دربتكده سبز شام لانه دارد.

يزيد، بزرگ ترين طاغوت عصر امام حسين (ع) است ، اين طاغوت هيچ تفاوتي بافرعون زمان حضرت موسي (ع) ندارد (اذهب الي فرعون انّه طغي ) يزيد هم سر به طغيان نهاده است .

اينك خليفه اسلام غرق در لهو و لعب است ، شراب شربت سكرآور زندگي اوست ،از سياست چيزي نمي داند، با بوزينگان و رقاصان و زنان مغنّيه دمساز است .

معاوية بن ابي سفيان هرچند كه بر اريكه قدرت اسلام تكيه زده و از پيروزي ظاهري در صفين در برابر علي (ع) سرمست است و از صلح با امام حسن (ع) دلشاد، ولي خداوند عذاب خود را در همين دنيا نيز در خانه او نازل كرده است . يزيد سوهان روح معاويه شده است ، نابخردي ها و هرزه گردي هاي او، كاخ آمال و آرزوهاي معاويه را فرو مي ريزند.حكومت موروثي بني اميه طمع سيرنشدني معاويه است . او توصيه هاي پدرش ابي سفيان را هر صبح و شام با خود زمزمه مي كند كه در خلوت جمع امويان گفت :

«اكنون كه قدرت و حكومت در دست شما افتاده است ، آن را همچون گويي به يك ديگر پاس دهيد و كوشش كنيد كه از دودمان بني اميه بيرون نرود، من سوگند ياد مي كنم به آنچه به آن عقيده دارم كه نه عذابي در كار است و نه حسابي و نه بهشتي و نه جهنّمي و نه قيامتي ».

اينك كه غير از يزيد، كس ِ ديگري ندارد، با كمال وقاحت و بي شرمي با زير پاگذاشتن صلح نامه امام حسن (ع) زمينه را براي جانشيني يزيد ابن معاويه فراهم ساخت .و امام حسين (ع) بزرگ ترين مانع تحقق آمال و آرزوهاي معاويه است . به همين منظور معاويه سفري به مدينه كرد، تا رضايت مخالفان يزيد را جلب كند. معاويه با امام حسين (ع) نيز ملاقات كرد و معاويه چه اوصافي را كه براي يزيد نتراشيد، خيال مي كردامام حسين (ع) نمي داند كه در زندگي خانوادگي معاويه چه مي گذرد، امام حسين (ع)پرخاش كنان در جواب معاويه گفت :

«يزيد را آن چنان كه هست معرفي كن ، يزيد جوان سگ باز، كبوتر باز و بوالهوس است كه عمرش با ساز و آواز و خوش گذراني مي گذرد، يزيد را آن گونه كه هست معرفي كن ، و اين گونه تلاش هاي بي ثمر را كنار بگذار».

سرانجام اين گوي قدرت به يزيد پاس داده شد و معاويه كه در واپسين روزها عليل و افليج شده بود، نگران هرزگي يزيد بود. اگر معاويه پوستيني از اسلام را در كاخ سبزش برافراشته بود، اينك همين پوستين نيز زير پاي بوزينه و رقاصان يزيد تكه تكه شده است . و همه چيز را با معيارهاي جاهلي قبيله و ميراث خوني مي نگرد. وقتي سر امام حسين (ع) را بعد از حادثه عاشورا نزد او آوردند، از پيروزي قبيله بني اميه بر بني هاشم سرمست شد و سرود:

«لعبت هاشم بالملك فلاخبر جاء و لا وحي نزل ».

- بني هاشم با حكومت بازي كرد، در حالي كه نه وحي نازل شده و نه خبري از وحي است .

اينك چنين شخصي بر خلافت اسلام تكيه زده و مي خواهد بر دستي كه از مستي شراب مرتعش است ، امام حسين (ع) دست بيعت بگذارد!

يزيد بدون كوچك ترين ترديدي مي خواهد «حق » پنجه تسليم در پنجه «باطل » بگذارد. شعور يزيد به اندازه معاويه نيست ، تا دريابد كه چنين كاري شدني نيست ، امام حسين (ع) با بد بيعت كند!

«... اكنون حسين در برابر دو نتوانستن قرار گرفته ، نه مي تواند خاموش بماند ومسئوليت جنگيدن باظلم را دارد، و نه مي تواند فرياد كند، تنها مانده و با دست خالي بار مسئوليت ها بر دوش اوست ، بايد بجنگد اما نمي تواند. شگفتا بايستن و نتوانستن !»

نتوانستن نيز او را از اين بايستن معاف نمي كند، چه مسئوليت بر دوش آگاهي انساني اوست . زاده حسين بودن اوست ، پس چه كند؟ متوليان عقل و دين مي گويند: «نه » و حسين مي گويد: «آري ».

امام حسين (ع) به والي مدينه كه مأمور بيعت گرفتن از امام براي يزيد بود، پاسخ «نه » مي دهد و اين آغازي مي شود براي يك حركت و حماسه خونين و جاودانه در تاريخ و خود فرياد مي زند:

«الا و ان ّ الدعي بن الدعي قد ركزني بين اثنتين . بين الذّلة و السلّة ، هيهات منّاالذّله ؛ هان ! حرام زاده ، فرزند حرام زاده [عمرسعد] مرا بين مرگ و ذلت قرار داده است ، اما از ما ذلت و خواري به دور است .»

در آخرين لحظه و آخرين اتمام حجّت نيز بر پيمان و تصميم خود استوار است و جواب دندان شكني به عمر سعد فرمانده سپاه يزيد در كربلا مي دهد:

«لا واللّه لا اعطيهم بيدي اعطا الذليل و لا افر فرار العبيد».

نه به خدا سوگند! مانند دست دادن ذليل دست بيعت به شما نمي دهم و چون بندگان فراري ، پا به فرار نمي گذارم .