بازگشت

مقدمه


اكثر حوادث و حوزه هاي فكري و مكتب هاي انساني از سه ويژگي تولد، اوج و فرود بيرون نيست و اين حكايت از ناماندگاري اين ديدگاه ها مي كند، به عنوان نمونه ،ديدگاه هاي كنفوسيوس ، ماني ، مزدك ، اومانيسم ، اگزيستانسياليسم ، كمونيسم و... وقتي ظهور خود را آغاز كرده اند، موج تازه اي در ميان انسان ها پديد آورده اند و تحوّل در انديشة انسان ايجاد كرده اند. طرح نو در انداخته و حرفي براي گفتن داشته اند، اما اين موج و طوفان كه سنگرها و قله هاي فكري و عقيدتي انسان ها را فتح مي كرد، براي هميشه ماندگار نمانده و به مرور ايام با چالش هاي فكري و انتقادهاي شديد مواجه گرديده است .

اگر مكتبي و طرز فكري در برابر چالش هاي به وجود آمده زمان خود پاسخ گو باشد، دوام مي يابد و نشان مي دهد كه در اين برهه از زمان نيز حرفي براي گفتن دارد. اما اگر از پاسخ به چالش هاي فكري خود عاجز ماند، مرگ چنين مكتب و طرز فكري آغازشده است ، حرف نو براي زمان خود ندارد، تكرار دلايل گذشته جز ملال دستاوردي ندارد و تاريخ مصرف اين انديشه به پايان رسيده و بايد در سينه تاريخ مدفون گردد.

ويروس مرگ آور اين طرز نگرش ها در اين است كه از رسيدن به حقيقت عاجز مانده اند، به كمال نرسيده اند و طرح نو آنان به حقيقت نپيوسته ، زيرا طرز فكري ماندگار است كه به حقيقت برسد و به حقيقت جاودانه تبديل گردد. وقتي چنين شد، در جمود تكرار مكررها گرفتار نمي شود، بلكه پنجره سبزي است كه مستقيماً به حقيقت گشوده مي شود، چشمه زلالي مي شود كه عطش كمال جويي انسان را سيراب مي كند و چنين ويژگي جز در اديان و مكاتب توحيدي يافت نمي شود.

حماسه عاشورا خود يك مكتب فكري است كه در سال 61 (ه.ق ) امام حسين ويارانش و اهل بيتش در كربلا آفريدند، اينك كه تقريباً يك 1400 سال از آن مي گذرد،هنوز هم جديد است و در هر زمان حرف و طرحي نو دارد. طبع نوگرا و تكثر طلب انسان ،هيچ گاه تاكنون از درس ها، عبرت ها، پيام ها و طرز نگرش مكتب ِ حماسي عاشورا خسته نشده است . و راستي اين مكتب چه حرفي در هر زمان براي گفتن دارد و سرّ اين جاودانگي در چيست ؟ و عاشورا چند چهره دارد؟ به قول استاد مطهري :

«حادثه عاشورا دو چهره دارد: يكي سياه و ديگري سفيد. يك نوع پستي و لئامت در صفحه سياه دارد، اما آيا تاريخچه عاشورا فقط رثا است ؟ نه ، صفحه اي ديگر دارد كه همه اش افتخار و حماسه است ... حسين يك تن نيست كه سرش را جدا كردند، حسين يك مكتب است و بعد از مرگش زنده تر مي شود».

و نيز حادثه عاشورا با آن كه نفس حادثه ويژگي هاي يك طرز تفكر را ندارد،جاودانگي خود را حفظ كرده است . ده ها ميليارد انسان شيفته و شيدا در طول تاريخ اين حادثه هر سال ، بر مظلوميت حسين و شهيدان كربلا اشك ريخته اند، اگر قطره هاي اين اشك ها در يك زمان جمع گردد، طوفاني عظيم و سيلاب سهمگين به پا خواهد كرد كه جهان را به غرقاب مي كشاند. حال آن كه در جهان حوادث بسيار هولناك تر و دهشتناك تر از حادثه عاشورا رخ داده است ، اما چرا قطره اشكي بر ماتم اين حوادث از چشم انسان نمي ريزد؟ اسكندر كبير، در حمله به مشرق زمين و چنگيزخان مغول در حمله به آسياي ميانه و ايران چه جنايت هايي را كه مرتكب نشدند، اما كدام چشمي بر ويرانه هاي تمدن بين النهرين در حمله اسكندر و قتل عام هاي شهرهاي سمرقند، باميان ، بلخ ، كابل ،نيشابور و... در فتنه مغول ، اشك ريخته اند؟

مگر، جنگ هاي صليبي فراموش شده است كه در يك حادثه از اين جنگ ها قساوت و بي رحمي انسان چنان به اوج خود رسيد كه سيلاب خون از كوچه هاي شهر بيت المقدس جاري گرديد. از فجايع جنگ هاي جهاني اول و دوم چندان فاصله نگرفته ايم . در جنگ جهاني اول و دوم ده ها ميليون نفر كشته شدند، جهان به ويرانه اي تبديل گرديد. قساوت انسان بالاتر از آن مي شود كه در بمباران اتمي «ناكازاكي » و «هيروشيما» صدها هزار نفر انسان بي گناه در يك لحظه به كام مرگ فرستاده شد.

در حالي كه در حادثه عاشورا 72 تن به شهادت رسيدند، از جمله پنج كودك و نوجوان و يك زن . بر پيكر شهيدان كربلا اسب تاختند، خيمه گاه را تاراج كردند و آتش زدند و زنان و كودكان را به اسارت بردند، ولي چرا اين حادثه در طول تقريباً 1400 سال قلب جامعه بشري را به رقت آورده و بر شهيدان كربلا و اسارت اهل بيت اشك ريخته اند؟

قطعاً جهان و انسان ها فجايع هولناك تر از حادثه كربلا از نظر كمّي ديده اند، ولي اگر به جنبه كيفي و معنوي حادثه عاشورا بنگريم ؛ يعني هدف ، پاك باختگي ، عملكرد و... بايد اعتراف كرد كه تا كنون در تاريخ بشر فاجعه اي هولناك تر از حادثه عاشورا رخ نداده است و رمز جاودانگي حماسه عاشورا نيز در بعد معنوي آن نهفته است . به همين جهت شخصيت امام حسين (ع) نيز غير از شخصيت هايي است كه در تاريخ حادثه آفريده اند.

به قول استاد شهيد مطهري :

«حسين (ع) يك شخصيت حماسي است ، اما نه آن طوري كه جلال الدين خوارزمشاهي يك شخصيت حماسي است و نه آن طوركه رستم افسانه اي يك شخصيت حماسي است . حسين (ع) شخصيت حماسي است ، اما حماسه انسانيت ، حماسه بشريت ،... حادثه حسين ، روح حسين ، همه چيز حسين هيجان است ، تحريك است ،درسي است .»

در بسياري از حوادث و رويدادهايي كه در جهان رخ مي دهد، اتفاق هايي است كه در اصل برنامه و طرح نيست ، بلكه در روند حوادث رخ مي دهد، اما حوادث عاشورا برمبناي اتفاق نيست ، امام حسين (ع) وقتي با اهل بيتش از مدينه به سوي مكه حركت مي كند، علاوه بر چهارچوبه كلي هدف ، برنامه هاي حوادث آينده را نيز در نظر دارد. شبي قبل از حركت كنار مرقد جدّش در مدينه به راز و نياز مشغول بود، پيامبر گرامي اسلام (ص) را در خواب ديد: فرمود:

«يا حسين اُخرج الي العراق فان ّ اللّه قد شاء ان يراك قتيلا؛ اي حسين بسوي عراق حركت كن كه خداوند مي خواهد تو را كشته ببيند».

اين خود، نوعي الهام حادثه خونين كربلا براي او بود و اسارت اهل بيت هم تكميل كننده همين نقش خونين است . آغاز اين حركت از يك «نه » شروع مي شود و به اسارت و خرابه نشيني اهل بيت امام حسين (ع) پايان مي پذيرد. مجموع اين حوادث ، تفكر جاودانه اي را به وجود آورده كه بشر براي هميشه از آن درس مي آموزد.

جاودانگي حماسه عاشورا در يك چيز نهفته است و آن «هدف متعالي در حماسه عاشورا» است .