بازگشت

حسين زيباساز حيا


در اين جا دو مطلب مهم بايد اثبات شود:

الف ) امام (ع) خود زيباترين جلوه خداي زيبايي ها در عوالم وجود (مُلك و مثال وعقل ) است .

در جاي خود، به اثبات رسيده كه همه عالم از مجراي خليفة الله فيض وجود يافته است و آنچه از تناسب و موزونيت و زيبايي كه در عالم مُلك و مثال و عقل است از جان پاك امام (ع) گذشته است و در هر نشئه تحقق يافته است ، يعني خود به نحو اكمل و اتم يافته و در مادون به اندازه قابليت سرايت داده است : «نحن صنائع ربنا و الخلق ُ بعدصنائعنا».

خداي متعال كه مُعطي وجود و زيبايي هاست و خود اصل وجود و معدن حُسن است ، اوّل و بيشتر از همه در خليفه خود (امام ) جلوه كرده و اين باعث شده است امام (ع) مظهر تام اسماي حسناي الهي بوده و زيباترين جلوه خدا در زمين و آسمان گردد.پرواضح است گر چه جسم امام (ع) طيّب و طاهر است ، اما حقيقت امام (ع) جان اوست والا جسم او هم از خاك است و دست خوش تزاحمات و تناسبات عالم ماده . اين جان اوست كه وجه اللّه است و آينه شفاف و بي نظير خدا نما. چنان كه اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: «مالله آية اكبر منّي ».

ب ) يافتن زيبايي پايدار و جاويدان ، بهترين جلوه زيبايي خدا در زمين و آسمان (يعني امام (ع)) در گرو نزديكي ايجاد نسبت با اوست (چنان كه در هر پديده زيباي ديگرچنين بود) با اين فرق اساسي و مهم كه انسان با هيچ پديده مُلكي ـ چه هم نوع ، چه طبيعت ـ نسبت واقعي و حقيقي نمي تواند برگزار كند و نسبت ها همه ، موهوم و فرضي اند،جز نبست با امام (ع) كه «تولي » نام دارد و يك نسبت واقعي و حقيقي است و اين مي تواند زيباساز حيات باشد.

مشكل ما با پديده هاي زيباي مُلكي چند چيز است : اولاً، زيبايي شان نسبت به پديده هاي عالم مثل و عقل كم است (به علت تزاحم مادي عالم مُلك ثانياً، پايدار و ماندگار نيستند، به خاطر اجل داشتن هر پديده مادي . ثالثاً، زيباسازي حيات در گرو انضمام پديده زيبا به حيات است كه اين انضمام با پديده هاي مادي اصلاً امكان ندارد، وفقط نسبت هاي مجازي و غير واقعي براي رفع مناقشات اجتماعي و... ساخته ذهن موجود است ؛ كه آن هم قابليت زيبا شدن ندارد، پس نه پديده زيبا به حيات ما بار مي يابدو نه ما به حيات او منضم ّ و بهره مند از زيبايي او مي شويم .

امّا امام (ع) چنين نيست . او هم بهترين صنع و زيباترين جلوه خداست ؛ هم ماندگارترين آن و هم رابطه و انضمام به او موهوم و مجازي نيست ، بلكه ارتباط و انضمام به او كه تولّي نام دارد، نسبتي واقعي و حقيقي است ؛ يعني واقعاً ما را به او ضميمه مي كند و به حيات او بار مي يابيم :



جان گرگان و سگان از هم جداست

متحد جان هاي شيرين خداست



اين همان رسيدن به حيات محمدي است : «اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد» درك زيبايي هاي ولي ّ خدا در ما فقط كشش و زيبا كردن آنات نمي آفريند، بلكه ما را به سلوكي رهنمون مي شود كه منجر به گذشتن از خود و انضمام به او مي گردد. بلا بيشترين خدمت را به اين انضمام مي كند كه «خود» را از سالك مي گيرد و به فنا و آستان امام (ع) مي رساند: «التي حلّت بفنائك ». اما نكته مهم اين كه تقدير بلا ـ مثل ساير تقديرات ـ در دست سالك نيست و «بلاجويي » فقط در يك جا اختياراً مُجاز است ، آن هم در راه اعتلاي كلمة اللّه و در ركاب امام (ع) است . از اين روكربلاييان اين افتخار را داشتند كه موقعيت بلاجويي بر ايشان فراهم شد. روزي در مكه امام حسين (ع) با اين جمله بلا جويي را اجازه داد و كربلا شروع شد:

«اي مردم هر كس مي خواهد خون دلش را در راه ما بذل نمايد و خود را آماده ديدار خدا نمايد، با ما كوچ كند. من بامداد فردا با خواست خداوندي حركت خواهم كرد.»