بازگشت

منتهاي حس زيباجويي


انسان در مواجهه با پديده هاي زيبا، به مقدار زيبايي و ميزان درك آن ، از آن متأثر مي شود و حس خاصي به او دست مي دهد. اما به راستي اين انفعال نفساني تا كجا امتداد دارد؟ آيا با فروبردن لحظه اي از حيات ما در زيبايي به اتمام مي رسد، يا از لحظه ها مي گذرد و در زندگي ما امتداد مي يابد؟!

با اندكي درنگ در مي يابيم حس زيباجويي ما تا جايي كه آن پديده زيبا را «جزء زندگي » شخصي ِ ما يا در شكل متعالي تر «ما را ضميمه به آن زيبايي » كند، امتداد دارند؛نه كمتر از آن .

اثبات اين مطلب نياز به رنج زيادي ندارد. وقتي شما گل زيبا و بي نظيري را در طبيعت مي بينيد كه موجب انبساط درون شما گردد، بي درنگ آن را به گلخانه خويش منتقل مي نماييد. هم چنين است ديدن يك پري روي . اگر واقعاً ايجاد بهجت و انبساط عميق در كسي بنمايد؛ به كمتر از آن بسنده نمي كند كه او را جزء زندگي خود نمايد.

ممكن است گفته شود اين ريشه در خودخواهي انسان دارد. اما تحليل دقيق تر ما را به يكي از داشته هاي انساني به نام «حُب ّ ذات » مي رساند. البته در مراحل ابتدايي در خودخواهي بروز مي كند، اما در مراحل تصعيد شده اش فرد حاضر است از خود هم بگذرد و خود را بدان پديده زيبا ضميمه كند؛ مثلاً از هم كفوي و همسري با آن پري روي دست شويد و به مستخدمي مكاني درآيد كه او از آن سرا مي گذرد!

اما با توجه به هر دو قسم ياد شده ، انسان ها دنبال زيباسازي حيات خويش با پديده هاي زيبا و درك زيبايي آنهايند؛ نه فقط زيباسازي لحظات و آنات .