بازگشت

شاگردان مكتب عزت حسيني


شاگردان و ياران امام حسين (ع)، هر كدام به تناسب رتبه و مقام ، مدال پر افتخار عزّت و سربلندي را، در ميدان «مبارزه حق عليه باطل » به نام خويش ، ثبت كردند و براي هميشه ، سرمشق و اسوه عزت مندان ، گشتند.

رهبر معظم انقلاب فرمودند:

«... آن روز آن ها يك عده بيش نبودند، اما وجود آن ها، پايداري آن ها و اصرار آنان بر استقامت در آن ميدان شرف ، موجب شد كه در طول تاريخ ، هزاران انسان آن درس را[درس عزت ]از آن ها فراگرفتند و همان راه را رفتند. اگر آنان چنين نمي كردند، اگر آن ها در وجود خودشان فضيلت را بر ذلّت [پيروز]نمي كردند، درخت فضيلت در تاريخ خشك مي شد.»

ياران امام حسين (ع) از جهت صفات عاليه وارزش هاي معنوي ، در سطح بسيار بالايي قرار داشتند و در باطل ستيزي و حمايت از حق هم به راستي الگو بودند، چنان كه در حماسه عاشوراي حسيني به عزّت جاوداني ، نائل آمدند.

امام حسين (ع) با آن كه آنان را چندين بار غربال كرده بود، در شب عاشورا نيز بعد از تمجيد از آنان ، مي فرمايد:

«من به همه شما اجازه مي دهم كه برويد و بيعت خويش را از شما برداشتم ، از تاريكي شب هم چون شتر راه وار براي رفتن ، استفاده كنيد...؛ «و إني قد أذنت ُ لكم جميعاً فانطلقوا في حل ٍّ ليس عليكم منّي ذمام ٌ هذا الليل قد غشيكم ، فاتّخذوه جمَلا.»

در اين هنگام ، چشم ياران و شيفتگان عزت مند حسين (ع)، لبريز از اشك گرديد،پس از پايان سخنان آن حضرت ، به پا خاستند و عزّت و سربلندي خويش را امضا نمودند،نه ، هرگز، از كوي عزّت حسيني به كجا؟ قبل از همه ، عباس بن علي (ع)، آن سرور سربلندي برخاست و فرمود: تو را رها كنيم ؟ براي اين كه بعد از تو زنده بمانيم ؟ هرگز، خدا آن روز را نياورد: «لا أرانا الله ذلك أبداً».

اين همان ابوالفضل (ع) عصر تاسوعاست ، كه به امان نامه شمر جواب نداد و امام فرمودند: «گر چه فاسق است ، سخنش را جواب دهيد.» عباس ، آن مرد باصلابت ، فرمود: «لعنت بر تو و امان تو، امان از امان نامه ، آيا ما را امان مي دهي و فرزند رسول خدا را اماني نباشد، آيا از ما مي خواهي كه تسليم ملعون و ملعون زاده ها شويم ، زندگي بي حسين (ع)،بسي ننگين است »



يا نفس من بعد الحسين هوني

و بعده ُ لا كُنْت ِ اَن تكوني



اي نفس ، زندگي بعد از حسين ، ذلّت و خواري است و شايسته نيست بعد از او زنده باشي .

پس از ابوالفضل (ع)، «مسلم بن عوسجه » بر مي خيزد و در ادامه سخنانش مي گويد: به خدا قسم ! اگر بدانم كه كشته مي شوم و سپس زنده مي گردم و آن گاه مرا مي سوزانند و ديگر بار زنده مي شوم ، و بدنم را در زير سم ستوران خرد مي كنند و هفتاد مرتبه با من چنين كنند، باز هم از تو جدا نخواهم شد تا در اين راه كشته شوم ! و چرا چنين نكنم ؟ كه كشته شدن يك بار است و پس از آن ، كرامت و عزّت جاويد است .



شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل

مملوك اين جنابم و محتاج اين درم



گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر

اين مهر بر كه افكنم آن دل كجا برم



در اين مكتب فرزنداني هم چون قاسم پرورش يافته اند كه مرگ در كام آنان از عسل شيرين تر است .

علي اكبر حسين (ع). جوان سرفراز نينوا هم مي گويد: «اگر ما بر حقيم از مرگ چه باك .»

زينب ، آن تجسم عزّت علوي ، بزرگ بانوي عزت مند نهضت حسيني ، با آن همه مصائب كه هيچ تزلزل و شكستي در روحيه او نفوذ نكرد، همه مصائب در نظر او، نشان اززيبايي هاي الهي است ؛ آن گونه كه ابن زياد را رسوا مي كند و مي گويد: «إنما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا الحمدالله ؛ ما از خاندان نبوت ، خاندان عصمت و طهارتيم ،فقط فاسق ، رسوا و زبون مي گردد و فاجر دروغ مي گويد، خدا را سپاس كه ما فاسق و فاجرنيستيم و او غير ماست .» و در شام در مجلس يزيد، آن بانوي مصيبت ديده ، چنان يزيد رامي كوبد كه ديگر بار، يزيديان به عزت هاي دروغين خود ننازند. زينب (س) و زين العابدين (ع) يزيديان را به خاك مذلّت نشاندند.

خطاب به يزيد مي گويد: اي زاده بردگان آزاد شده ، «به خدا قسم ، ذكر نام ما را از يادها محو نتواني كرد و وحي ما را كه خداوند فرستاد، نمي تواني بميراني و عزّت ما را نمي تواني درك كني و ننگ اين ستم را از خويش نتواني سترد.»