بازگشت

بعد سياسي و مبارزه اي


عنصر محوري اين بعد عبارت است از: حق مداري و سازش ناپذيري با باطل .

اين بعد از عزّت و عظمت حسين (ع)، از ديگر ابعاد، با ارزش تر و برتر است و بيش از هر بعد ديگر در مرام و مسلك حضرت سيدالشهدا (ع) بروز و ظهور دارد.

حق و باطل ، به هيچ روي ، هم ديگر را برنمي تابند و همواره بين اين دو مبارزه است . «و در تقابل حق و باطل ، طبق آنچه قرآن كريم ، تبيين مي كند، «حق » ماندگار و استوار است و «باطل » رفتني و ناپايدار»؛ (أن الباطل كان زهوقا).

ثابت و استوار بودن حق ، از جهت عزيز و با صلابت شدن آنان است كه در مدار آن حركت مي كنند. عزّت سازش ناپذيري با باطل ، براي هميشه مي ماند، چنان كه سند زنده و گوياي آن ، «عزّت و افتخار حسين بن علي (ع)» است .

ابن ابي الحديد مي گويد: «آقا و سرور كساني كه زير بار ذلت نرفته اند، كسي كه به مردم مردانگي ، غيرت و مرگ زير سايه هاي شمشير را آموخته و چنين مرگي را بر خواري و زبوني ترجيح داده است ، «اباعبدالله حسين بن علي بن ابي طالب :» است ؛ همو كه به او و يارانش امان هم داده شد، اما تن به ذلت و خواري نداد و بيم آن داشت كه ابن زياد اگرهم او را نكشد، به نوعي ذليلش سازد، مرگ را بر چنان زندگي مذلت بار ترجيح داد؛ «سيدأهل الابا، الذي علّم النّاس الحميّة و الموت تحت ظلال السيوف ، اختياراً له علي الدنيّة ،أبوعبدالله الحسين بن علي بن ابي طالب : عرض عليه الامان و أصحابه ، فأنف من الذل و خاف من ابن زياد أن يناله بنوع من الهوان و أصحابه ، إن لم تقتله فاختار الموت علي ذلك .»

و به قول علايلي : «سنگ بناي ارزش ها و[صفات عاليه ]زير بار ذلّت نرفتن و سازش ناپذيري با باطل است .»

حسين ، مدار عزت هاي انبيا، اوليا و عصاره تمام سربلندي هاست .

در زمان خلفا، وقتي كه مشاهده مي كند ديگران به ناحق بر منبر پيامبر مي روند،بي تأمل ، در مقابل خليفه «اوّل » و «ثاني » مي ايستد و به اوّلي مي گويد: «هذا مِنبر أبي لامِنبرُ أبيك » و يا بر منبر مي رود در حالي كه «ثاني » بر روي منبر است ، با صداي بلند و رسا مي فرمايد: «إنْزِل عَن ْ مِنبَر أبي و اذهَب إلي مِنبَر أبيك .»

معاويه كه در سال هاي آخر زندگي ننگين خويش ، «براي تثبيت حكومت سلطنتي ، خويش ، تلاش كرد كه خود و يزيد را در نظر مردمان ظاهربين ، خوب جلوه دهد و به تمجيد پسرش مي پردازد تا زمينه خلافت يزيد را فراهم كند، و از مردم براي يزيد بيعت بگيرد، وقتي مسئله بيعت را با سرور عزت مندان ، حسين بن علي (ع)، مطرح مي كند، امام مي فرمايند:

«سعي نمودي براي تثبيت پايه هاي «حكومت سلطنتي » خويش ، خود و پسرت را خوب جلوه دهي ، اما هرگز، هرگز اي معاويه ، ما فريب نمي خوريم كه در صبح گاهان ،سياهي زغال رسوا شد و نور خورشيد، روشنايي ضعيف چراغ ها را خيره كرد؛ هَيهات هَيهات يا معاوية فَضَح الصُبح فَحْمة الدّجي و بهرت الشمس أنوار السرج ...»

در ادامه فرمودند: «يزيد را آن چنان ، تعريف و تمجيد مي كني كه گويا «يزيد» يك فرد ناشناسي است ... نه ، يزيد خود را شناسانده است ، فردي است سگ باز، كبوترباز و هوس باز، در انجام حرام ، هيچ باكي ندارد. معاويه ، ديگر بس است ؛آيا آن همه ستم ها كه در حق اين مردم ، روا داشتي ، تو را كافي نيست ...»

شگفت انگيز است ؛ پس از مرگ پدر، پسر با آن «اوصاف » مي خواهد از «حسين بن علي (ع)» بيعت گيرد.

ابن زبير به امام حسين (ع) مي گويد: «اگر از تو بيعت بخواهند، چه مي كني ؟»امام (ع) فرمودند: «هرگز با او بيعت نمي كنم با يزيد بيعت كنم ! يزيد، مردي فاسق و فاجر است آشكارا شراب مي نوشد، با سگ ها، هم بازي است ...، نه ، نه به خدا قسم ، هرگز با اوبيعت نمي كنم !؛ هرگز نمي گذارم بر من تسلط ، يابند. و به هيچ وجه «تن به ذلّت »نمي دهم ».

به «وليد» والي مدينه فرمود: «..مِثلي لايبايع مثله ؛ چون مني با چون اويي بيعت نمي كند.» هر كسي «همانند من » و «مثل من » باشد، به «مانند او» دست بيعت نمي دهد.

آيا حسين (ع) كه پرورده دودمان عزت و شرافت است ، با كسي كه با سگان بازي مي كند و فاسق و فاجر است ، بيعت كند؟ نه فقط حسين (ع) كه هر كس حسيني باشد، با امثال آن پليد پليدزاده بيعت نمي كند. امام ، با اين جمله ما را با روح بيعت آشنا مي كند؛«بيعت يعني فروختن خود به خليفه ، يعني تسليم و فرمان برداري تا پاي جان .» يعني ،امضاي تمام پستي ها و پليدي هاي يزيد و پدرانش و تأييد «حكومت سلطنتي ، و آن گاه بايد فاتحه اسلام را خواند: «اِنّا لله و إنّا إليه راجعون و علي الإسلام السلام ُ إذْ قَدْ بُليت ِالامّة بِراع مثل َ يزيد.»

«معناي تقابل حق ّ با باطل ، بلكه بالاترين نمونه مبارزه حق با باطل ، مبارزه «امامت الهي » است با «حكومت سلطنتي ».

از همين رو، رهبر معظم انقلاب ، حضرت آية الله خامنه اي فرمودند:

«يك بُعد،[عزّت و افتخار حسيني ]بُعد مبارزه حق است در مقابل با باطل - باطل مقتدر... در دوران امام حسين (ع) ، امامت اسلام را به يك چنين چيزي (سلطنت به معناي زورگويي ) تبديل كرده بودند: «يعمل في عبادالله بالجور و العدوان .» امام حسين در مقابل چنين وضعيتي مبارزه مي كرد، مبارزه او بيان كردن ، روشن گري ، هدايت و مشخص كردن مرز بين حق و باطل بود چه در زمان يزيد و چه قبل از يزيد؛...منتها او (يزيد)، بر اثرجهالت و تكبر و دوري از همه فضايل و معنويات انساني يك قدم بالاتر گذاشت ، توقع كرد كه امام حسين بيايد پاي اين سيه نامه تبديل امامت اسلامي به سلطنت طاغوتي راامضا كند؛ يعني بيعت كند، امام حسين فرمود ك ه : «مثلي لايبايع مثله » حسين چنين امضايي را نمي كند، امام حسين بايد تا ابد پرچم حق باقي بماند؛ پرچم حق نمي تواند در صف باطل قرار بگيرد و رنگ باطل را بپذيرد. اين بود كه امام حسين فرمود: «هيهات منّا الذله » حركت امام حسين (ع) ، حركت عزّت بود، يعني عزّت حق ، عزّت دين ،عزّت امامت ، عزّت آن راهي كه پيغمبر ارائه كرده بود. امام حسين (ع) مظهر عزّت بود و چون ايستاد پس مايه فخر و مباهات بود. اين است عزّت و افتخار حسيني .».

اوج عزّت حسيني و روحيه سازش ناپذيري او در روز عاشورا است ، چنان كه شهيد مطهري مي گويد:

«[حسين ]در مقابل سي هزار نفر كه مثل دريا موج مي زنند و هر كدام شمشيري به دوش گرفته و نيزه اي در دست ، در حالي كه همه اصحابش كشته شده اند و تنها خودش است ، فرياد مي كشد:

الا إن ّ الدَعي بن الدَّعي قَدْ رَكَزَني بين اثْنَتَين ِ بين السِّلة و الذِلّة ، و هَيهات َ مِنّا الذِّلة ، يأبي الله ذلك لَنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابَت و طَهُرت ...؛

اين ناكس پسر ناكس ، اين حرام زاده پسر حرام زاده ، (يعني اين امير و فرمانده شما،اين عبيدالله بن زياد) به من پيغام داده است ، كه حسين مخيّر است ، ميان يكي از دو كار،يا شمشير يا ذلّت ؛ حسين و تحمل ذلّت ؟ ما كجا و ذلّت كجا؟ خداي ما براي ما نمي پسندد. خداي من براي من ذلّت نمي پسندد. پيامبر من براي من ذلّت نمي پسندد،مؤمنان جهان ، نهادها و ذات هاي پاك (تا روز قيامت مردم خواهند آمد و در اين موضوع سخن خواهند گفت )، مؤمناني كه بعدها مي آيند، هيچ كدامشان نمي پسندند كه حسينشان تن به ذلّت بدهد. من تن به ذلّت بدهم ؟ من در دامن علي بزرگ شده ام ، من دردامن زهرا، بزرگ شده ام ، من از پستان زهرا، شير خورده ام ، ما تن به ذلّت بدهيم ؟»