بازگشت

خواري معصيت


در مقابل عزّت طاعت ، خواري معصيت است . آدمي اگر از مدار اوامر الهي خارج گرديد، در واقع حرمت اوامر الهي را شكسته است و آن در حقيقت به معناي حرمت شكني خداوند متعال است و بي ترديد ذليل و زبون مي گردد: «و من يهن الله فما له من مكرم .»

امام حسين هنگامي كه خواستند از مدينه خارج شوند، زنان بني عبدالمطلب بي تابي مي نمودند، امام خطاب به آنان فرمود: «شما را به خدا از اين كه اين عملتان را «هم چون معصيت خدا و رسولش » ابراز كنيد؛ انشد كَن ّ الله أن تبدين هذا الامر معصية ً لِله و لِرسوله .»

در روايتي از امام صادق (ع) مي خوانيم :

«من أراد عزّاً بلا عشيرة و غني ً بلامال ، و هيبة بلا سلطان ، فلينقل من ذُل معصية الله إلي عِزّ طاعته ؛ هر كس عزّت و سربلندي مي خواهد، بي آن كه عشيره و فاميلي داشته باشد و جوياي بي نيازي است ، بي آن كه مالي در دست داشته باشد، و مي خواهد هيبت و مهابتي داشته باشد، بي آن كه در رأس قدرت و سلطنتي باشد، راهش اين است كه از خواري معصيت الهي به عزّت طاعتش روي آورد.»

و در ضمن دعاهاي شب بيست و ششم ماه مبارك رمضان آمده است : «وانقلني في هذا الشهر العظيم من ذُل ّ المعاصي إلي عزّ طاعتك .»

بنابر اين ، معصيت الهي مايه سرافكندگي و زبوني و اطاعت از خداوند عزيز،موجب عزّت و سربلندي است و عواملي همانند قوم و خويش ، مال ، ثروت ، قدرت وسلطنت نمي تواند براي انسان عزّت واقعي و هميشگي بياورد. راه عزّت فقط همان فرمان برداري از «خداي عزت » است ؛ به مانند فرشتگان كه (عباده مكرمون الذين هم لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعلمون ).

و «اگر محرك بشر اداي تكليف باشد، عمل بسيار عالي و صادر از جنبه انسانيت خالص ، و صاحب چنين عملي نيز بالذات محبوب و شرافت مند است » و اين كه امام حسين (ع)، اين چنين عزيز و محترم است ، اوّلين عامل آن ، تكليف مداري و اطاعت ازخداوند عزيز است . حضرت امام خميني «ره » فرمودند: «حادثه عاشورا[ كه ميدان ظهور و بروز عزّت حسيني است ]يكي از جلوه هاي آشكار اداي تكليف الهي بود. حضرت سيدالشهدا تكليف براي خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند، آثارمعاويه و پسرش را.»

الف ) امام حسين (ع) در مدينه ، كنار قبر شريف پيامبر خدا (ص) خدا را شاهد مي گيرد كه او مأمور به امر الهي است : «اللهم ... و قد حضرني من الأمر ما قد علمت ، اللهم إني اُحب المعروف و أنكر المنكر.»

ب ) جابربن عبدالله مي گويد: وقتي حسين بن علي (ع) آهنگ حركت به سوي عراق كرد، به خدمت آن حضرت رفتم و به او عرض كردم : تو فرزند رسول خدا و سبط او هستي ، به نظر من بهتر است مثل برادرت راه مصالحه و صلح را در پيش گيري كه او هر آينه موفق و رشيد بود.

امام در جوابم فرمود: «يا جابر، قد فعل أخي ذلك بأمرالله تعالي و رسوله (ص) و أنا أيضاً أفعل بأمر الله تعالي و رسوله ، أتريد أن استشهد رسول الله (ص) و علياً و أخي الحسن : بذلك الان ؛

جابر! برادرم حسن به وظيفه اش عمل كرد و من نيز به وظيفه ام عمل مي كنم ...» يعني ، ما خاندان عصمت دنبال وظيفه هستيم ، اوضاع را مي سنجيم و براساس امر خدا و رسولش صلح يا قيام مي كنيم .

به قول شيخ عبدالله علايلي : «حسين با سه كلمه قيام كرد و در راه ايشان به جهاد برخاست و در راه آن سه به شهادت رسيد: خدا، رسول خدا و قرآن .»

ج ) ابومحنف مي نويسد، عبدالله بن جعفر و يحيي بن سعيد از جانب عمر بن سعيد براي امام حسين امان نامه آوردند تا از ادامه اين سفر بازش دارند، حضرت در جواب فرمودند: «در خواب پيامبر خدا (ص) را ديدم ، به چيزي امر شدم كه در پي آن خواهم رفت ،به زيانم باشد يا به سودم ؛ إني رأيت رؤياً فيها رسول الله (ص) و أمرت فيها بأمر أنا ماض له ، علي ّ كان أولي .»

و ليكن «سيد بن طاووس » مي نويسد، وقتي كه محمد بن حنفيه از امام پرسيد،چرا با اين عجله از مكه خارج مي شوي ، امام (ع) فرمودند:

«أتاني رسول الله بعد ما فارقتك فقال : يا حسين ، أُخرج فإن الله قد شاءَ أَن يراك قتيلاً.»

آري حسين پاي بند فرمان رسول خداست كه اطاعت از رسول خدا، عين اطاعت از خداست ؛ (من يطع الرسول فقد أطاع الله ).

مرحوم الهي قمشه اي در نغمه حسيني اين چنين سروده است .



هر كه ره طاعت ايزد گرفت

از دم حق ّ جان مجرّد گرفت



و يا با اجازه آن مرحوم مي گوييم :



هر كه ره طاعت ايزد گرفت

از ره حق ، عزّ مخلّد گرفت



زيرا، «الطاعة ابقي عز» كه البته جان مجرد هم جاودانه است .