بازگشت

معناي عزت


در فرهنگهاي لغت ، براي واژگان «عزّ» و «عزّت » معاني نزديك به هم همانند: مقهور عوامل بيروني نشدن و شكست ناپذيري ، صلابت نفس و نفوذناپذيري ، رفعت و سربلندي ، شدت و نيرومندي كرامت و بزرگواري ، امتناع و نايابي آمده است .

علامه طباطبائي «ره » مي نويسد:

«قدر مشترك همه اين معناها، صلابت است : «الصلابة هو الاصل في معني العزّ» و معناهاي ديگر از قبيل توسعه در استعمال است .»

راغب در مفردات ، عزّت را چنين معنا مي كند: «العزّة حالة مانعة للإنسان مِن أن يُغلب من قولهم أرض عزاز أي صُلبة ٌ؛ «عزت » آن حالت نفساني است كه به انسان چنان استواري مي بخشد كه نمي گذارد او از چيزي يا كسي شكست بخورد و اين واژه ، برگرفته شده از «ارض عزاز» يعني زمين سخت و نفوذناپذير است .»

بنابر اين كسي عزّت دارد كه مغلوب هيچ چيزي نگردد، نه مغلوب هواي و هوس و نه مقهور تن دادن به پستي و نه چيز ديگر. خلاصه ، شكست ناپذيري در مقابل عوامل خارجي و «عزّت ، براي آن انسان آزاده اي (است ) كه خود را در مقابل هيچ يك از تمايلات نفساني و عنوان هاي مادي مقهور و اسير و زبون نبيند.»

واژه مقابل «عزّ» و «عزّت »، «ذل ّ» و «ذلّت » است . و ذل ّ و ذلّت هم به معناهايي مانند، خضوع ، فروتني ، رفق وملايمت ، خست نفس و پستي ، ضعف و شكست پذيري آمده است كه معناي مشترك اين ها هم ، «سستي و پستي » است . و به كسي كه داراي صفت عزّت باشد، «عزيز»، گويند و آن را كه محروم از اين صفت است «ذليل » نامند.