بازگشت

ظلم ستيزي


ظلم ستيزي آن حضرت تا جايي بود كه از بيعت با يزيد سر باز زد و اين جنايت كار باده خور، كفر پيشه ، ملحد و مسخره كننده دين كه هم بازي ميمون ها و سگ ها بود را شايسته فرمانروايي بر مسلمين نشناخت و به مروان بن حكم فرمود:

اگر فردي چون يزيد فرمانده مسلمين گردد و امّت اسلامي به چنين مرد پليدي گرفتار شود، بايد براي آينده اسلام اندوهگين بود. براي آن حضرت ، وحشت و هراس از مرگ معنا نداشت و مي فرمود: «مَوْت ٌ في عِزٍّ خَيْرٌ من حَياة ٍ في ذل ّ؛ مرگ با عزت پر ارج تر اززندگي با خواري است ». هم چنين با آغوش گشوده به سوي مرگ مي رفت و فرزندان و خاندان و يارانش را همراه خود مي برد، تا از دين جدش پاسداري كند و با بخشندگي و گذشت جان خويش را در طبق اخلاص نهاده و ندا مي دهد:

«اِن ْ كان َ دين ُ مُحَمَّدٍ لَم ْ يَسْتَقِم ْ اِلَّا بقَتْلي فَيا سُيُوف ُ خُذيني ؛ اگر دين محمد جز به كشته شدن من با پرجا نمي ماند، پس اي شمشيرها مرا در يابيد.