بازگشت

مرگ با عزت


از دو طريق ، مي توان به عزّت رسيد: يكي از طريق امور اثباتي و ديگري از طريق امور نفي . بدان معنا كه انسان گاهي با انجام اموري ـ كه ذاتاً عزّت زا هستند ـ مي تواند به عزّت نائل شود. ولي هميشه اين ممكن نيست ، زيرا كه جامعه پيوسته در حال تغيير است ،چنان كه جاي گاه ارزش ها و ضد ارزش ها در شرايطي قابل تعويض است . در اين حال انسان با احتراز از اموري مي تواند به عزّت برسد و اين لازمه اش درك عميق از شرايطي است كه در آن زندگي مي كند. مردان الهي كه از تمام وجود خود و كوچك ترين امكانات به بزرگ ترين عزّت مي رسند. ناشي از درك همين ظرايف است ؛ آنها اگر نتوانستند از طريق حيات به عزّت خود برسند؛ چنان كه ادامه زندگي براي آنها ذلت بار مي شود، با بهترين وجه عزّت را در مرگ مي جويند و چنان عمل مي كنند كه دشمنان خويش را بهت زده مي نمايند. زيرا اين مرگ كه نامش شهادت است ، براي همه قابل درك و هضم نيست .

از اين روست كه مردان الهي با اين ابزار دشمنان خود را هر چند هم كه قوي باشند، از پاي در مي آورند و اين از آن جا ناشي مي شود كه دشمنان خدا عزّت و عظمت رادر زرق و بَرق اين دنياي فاني مي جويند و دوستان خدا در كسب رضايت او. امام حسين (ع) خطاب به سپاه كوفه مي فرمايند.«شأن من شأن كسي نيست كه از مرگ بترسد! چقدر مرگ در راه وصول به عزّت و احياي حق ّ، سبك و راحت است . نيست مرگ در راه عزّت ، مگر زندگاني جاويدان و نيست زندگاني با ذلّت ، مگر مرگي كه با آن حياتي نيست ». با توجه به عقيده فوق است كه امام (ع) با عظمت و افتخار درخواست عبيدالله ابن زياد يعني بيعت با يزيد را رد مي كند و مي فرمايد:«أَلا أَن َّ الدَّعِي َ ياابْن َ الدّعِي َ قَد ركزَ بَيْن اءِثْنَتَيْن بَيْن السِّلَة ِ و الذِلَّة ِ وَ هَيهات َ منّا الذلّة ؟؛ آگاه باشيد كه زنازاده پسر زنازاده [ابن زياد]مرا بين دو چيز مخيّر ساخته است : ياشمشير كشيده آماده جنگ شوم يا لباس ذلّت بپوشم و با يزيد بيعت كنم ، ولي ذلّت از مابسيار دور است ». خدا و رسول خدا و مؤمنان و پرورده شدگان دامن هاي پاك و اشخاص باحميّت و مردان با غيرت به ما چنين اجازه اي را نمي دهند كه ذلّت ِ اطاعت نمودن مردم پست را بركشته شدن با عزّت ، ترجيح دهيم . بدانيد من با وجودي كه يار و ياورم كم است ،با شما مي جنگم . البته هر كس ديگري همچون امام (ع) به مفهوم و معناي مرگ آگاهي و يقين داشته باشد، مي تواند همانند او عزّت را در مرگ بجويد. امام (ع) در تعبير زيبايي در مورد مرگ مي فرمايند:«خط َّ الموَت ُ عَلي وُلْدِ آدَم َ مَخَط ّ القِلادة ِ علي جيدِ الفَتاة ِ»امام (ع) آن گاه چنين فرمود: مرگ بر انسان ها لازم افتاده ، همانند اثر گردن بند كه لازمه گردن دختران است . از سير اجمالي در سخنان امام حسين (ع)برمي آيد كه اگر جامعه به حدي درانحطاط فرو رود كه نتوان در آن زندگي سعادتمندي داشت ، بايد كوشيد كه با انتخاب مرگ آگاهانه به سعادت رسيد؛ يعني نه خدا و نه عقل سليم ، به انسان اجازه زندگي ذلّت بارنمي دهند؛ چنانكه امام (ع) فرمودند:«مَوْت ٌ في عِزٍّ خَيْرٌ مِن ْ حَياة ٍ في ذُل ٍّ؛ مردن در راه عزّت و با عزّت بهتر است اززندگي با ذلّت ». وي هم چنين فرمودند:«اَلْمَوْت ُ خَيْرٌ مِن ْ ركوب ِ الْعارِ؛ مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و پذيرفتن ننگ بهتر از قبول آتش ». امام حسين (ع) در روز دوم محرم كه به كربلا رسيدند، طي خطبه اي از نابساماني ها و ناهنجارهاي جامعه شكوه نمودند و چنان وانمود كردند كه با اين شرايط ادامه زندگي ممكن نيست . او در بخشي از خطبه ي خود فرمودند:«اني لا أري الموت اءلاِّسعادة و لا أري الحياة َ مع الظّالمين اِلّا بَرَماً؛ من در چنين محيط ذلت باري مرگ را جز سعادت و خوش بختي و زندگي با اين ستمگران را چيزي جزرنج و نكتب نمي دانم ». آري ، اگر بخش قابل توجهي از جامعه همانند امام مي انديشيدند و يا لااقل از او پيروي مي كردند ستمگران مجالي براي سلطه بر مردم نمي يافتند.