بازگشت

مدخل بحث


براي ورود به بحث و تعيين قلمرو آن لازم است كه در ابتدا معني عزّت را بيان كنيم و بعد درباره آن به گفت گو بپردازيم . راغب اصفهاني در كتاب مفردات في الفاظ القرآن مي نويسد:

«العزَّة ُ»حالَة ٌ مانعة للانسان مِن ْ أَن يغْلَب َ؛ عزّت ، حالتي است كه نمي گذارد انسان شكست بخورد و مغلوب واقع شود». و از اين جا گرفته شده كه ؛ مي گويند: أَرض ٌ عَزازٌ اي : صُلْبَة ٌ قال الله تعالي (أَيَبتَغُون َ عِنْدَهم ُ العِزَّة َ فَان َّ العِزَّة َ لِلّه ِ جميعاً)(نساء آيه 139)علي (ع) نيز مي فرمايند:«اْلْحْمدُلِلّه ِ الذَّي لَبس َ الْعِزَّ وَ اَلِكبْرِياءَ وَ اخْتَارَهُمِا لِنَفْسِه ِ دُون َ خَلْقِه ، وَ حَرَماً علي غَيْره ِ؛. ستايش مرخدايي را است كه وجود او مُحاط به عزّت و عظمت است و آن دو را براي خود برگزيد، نه براي مخلوقاتش ». از قرآن و نهج البلاغه برمي آيد كه عزّت مخصوص خداست . زيرا هر چيز و هر كس غير از خدا در ذاتش فقير و در نفسش ذليل است و اگر طالب عزّت باشد مي بايست آن را ازخدا طلب كند. از اين رو است كه در آيه 10 سوره فاطر آمده :(مَن ْ كان َ يُريدُ العِزَّة َ فَلِلّه ِ العِزَّة ُ جميعاً)رسيدن به عزّت كه خاص خداست ، داراي شرطي است و آن پيوند عميق و ناگسستني با خداوند تعالي است . و بر اساس آيه 8 سوره منافقين ، پيامبران و مؤمنان به اين افتخار نائل مي شوند:(و لِلّه ِ الْعِزَّة ُ وَ لِْرَسوُلِه ِ و لِلْمُؤَمنين ). علي (ع)درباره نيل به عزّت مي فرمايند:«فَاءِنَّه جَل َّ اْسْمُه ُ قَدْ تَكَفَّل ُ بنَصْرمَن ْ نَصَرَه ُ و اءِعْزَازِ مَن ْ أَعَزَّه ُ؛ همانا خداوند كه نام او بزرگ است به تحقيق ياري كردن هر كه را كه او را[به اطاعت از دستورهايش ]ياري كند وعزيز داشتن كسي را كه او را عزيز دارد به عهده گرفته است ». با توجه به مطالب فوق مي توان دريافت كه اولاً: عزّت مخصوص به خداست . ثانياً: از طريق عبوديت و بندگي و تقوا مي توان به آن نائل شد. با يك نگاه اجمالي ، به تاريخ انبيا به ويژه تاريخ اسلام كه گوياتر است ، در مي يابيم كه پيامبران و پيروان حقيقي آنها در اثر اطاعت از اوامر و نواهي خدا، داراي روحي عظيم و استوار مي شوند كه تحت هر شرايطي حاضر نيستند، دست از هدف خود ـ كه همانا عبوديت و بندگي و ابلاغ رسالت الهي است ـ بردارند شكنجه و آزار و اذيّت ، گرچه به جسم آنها ضربه مي زند و از حقوق سياسي و اجتماعي محروم مي شوند، اما در روح آنها خللي وارد نمي شود. همان گونه كه امام حسين (ع)خطاب به حرّ فرمودند:«آيا مرا از مرگ مي ترساني ؟ تيرت به خطا رفت ! و گمانت واهي و تباه شد! من آن كسي نيستم كه از مرگ بترسم ! نفس من از اين بزرگ تر است ؛ و همّت من عالي تر است ازآن كه از ترس مرگ ، بار ستم و ظلم را بدوش بكشم و آيا شما بر بيشتر از كشتن من توانايي داريد؟ مَرحبا و آفرين به كشته شدن در راه خدا ولكن شما توانايي بر نابودي مجْد من ، و محو و نيستي عزّت و شرف من نداريد! پس در اين صورت ، من باكي از كشته شدن ندارم ». روح انسان كامل ـ كه همانا پيامبران و ائمه باشند ـ به هيچ وجه مقهور دشمن نمي شوند و روح مؤمنين نيز با توجه به مراتب آن ، دست نايافتني است . همان گونه كه مشركان علي رغم شكنجه و ضرب و شتم ، نتوانستند سميّه و ياسر، والدين عمار را از بندگي خدا باز دارند و بني اميّه هم نتوانستند عمّار، حجربن عدي ، عمروبن حمق و ميثم تمار را تسليم كنند و اين يك جريان كلي است كه هر كس با خداوند پيوند برقرار كند نه خوفي و نه حزني بر او عارض مي شود.