بازگشت

رضا و تسليم


رضايت در مقابل آنچه خدا براي انسان مي خواهد نتيجه توكل و صفات دروني سالك طريق است . توكل در شخصي چون امام حسين (ع) جلوه هاي گوناگوني مي يابد، آن جا كه او هر آنچه از اموال به دستش مي رسد در راه محتاجان صرف مي فرمودند و هيچ گاه كسي از او چيزي درخواست نكرد، مگر آن حضرت به او عنايت فرمودند. و در شعر خويش به اين توجه مي دهند:



و ان تكن الارزاق قسماً مقدرا

فقلة حرص المرء في الكسب اجمل



و ان تكن الاموال للترك جمعها

فمابال متروك به المرء يبخل



- و اگر روزي و رزق تقسيم شده و مقدار، از سوي خداست ، پس حرص كمتر انسان در كسب و اكتساب نيكوتر است . - و اگر جمع كردن اموال براي ترك كردن است ، بنابراين ، به آنچه ترك خواهد شد چرا بايد بخل ورزيد و آن را صرف نكرد.

بخل ، نتيجه احتياج و كم بيني است و آن كه در اوج قله توكل سير مي كند، هيچ گاه به كسي بخل نمي ورزد و در همه لحظات زندگي مادي و معنوي و زندگي و مرگ تسليم و راضي به امر خداوند است .

آنچه امام (ع) درباره خويش مي گويد به گونه اي براي تربيت و آموزش ديگران است ، چه اين كه در منزل «غريب الهجانات » چهار تن به نام هاي «عمرو بن خالد»خادم عمر بن خالد، «مجمع بن عبدالله »و «نافع بن هلال »به همراهي «طرماح بن عدي » كه ازكوفه حركت كرده بودند؛ با امام مواجه گرديدند و امام پس از شنيدن شعر «طرماح » در مدح و ستايش آن حضرت فرمودند:

«انا والله لارجوا ان يكون خيرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا؛ به خدا سوگند!اميدوارم كه اراده و خواست خدا درباره ما خير باشد، خواه كشته شويم يا پيروز گرديم ».

اكنون به جلوه هاي آشكارتري از تسليم و رضايت آن حضرت در سخنان ايشان اشاره مي كنيم :

الف ) در كنار مرقد جدّش رسول الله (ص) از خداوند مي خواهد آنچه براي او پيش مي آيد سبب رضايت او باشد:

«اَسئلك يا ذالجلال و الاكرام ، بحق هذا القبر و من فيه الا اخترت لي ما هو لك رضي ً و لرسولك رضي ؛ اي خداي صاحب جلال و كرامت بخش ، به حق اين قبر و كسي كه در ميان آن است ، از تو درخواست مي كنم كه راهي را در پيش روي من بگذاري كه مورد خشنودي تو و پيامبرت باشد.»

ب ) وقتي «ابوبكر بن عبدالرحمن » نصيحت مي كند كه امام حسين (ع) به عراق نرود و شمه اي از سرشت و فرهنگ مردم كوفه را بيان مي كند، امام ضمن تشكر از او مي فرمايند: «آنچه خداوند مقدر نموده باشد انجام مي شود.»

ج ) در گفت و گويي با «ام هاني » خواهر امام علي (ع) هنگام هجرت امام ازمدينه ، سرشار از عاطفه و اشك با امام چنين مي گويد: «شنيده ام كه به سوي كشته شدن مي روي ؟»

امام (ع) در پاسخ مي فرمايند:

«كل ُ الذي مقدر و هو كائن لامحالة ؛ هر چه خداوند مقدر كرده است به ناگزير انجام مي شود.»

د) امام حسين (ع) در وصيت نامه معروف خود كه منشور انقلاب عاشورا محسوب مي شود، مي نويسد:

«و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب ؛توفيقي براي من نيست مگر از خداوند، و من بر او توكل مي كنم و به او شكايت مي برم .»

ه) وقتي «عبدالله بن مطيع »درباره مردم كوفه و تجربه آن مردم ، سخن مي گويد، امام به او مي فرمايد: «يقضي الله ما احب ؛ خداوند آنچه را دوست دارد مقدر مي كند.»

و) امام در همه برخوردهاي خويش درس رضايت و تسليم در مقابل خداوند را مطرح مي نمايد، تا آن جا كه در دعاي پاياني خويش در حالي كه بيش از ياران خود، زخم شمشير و تير و سنگ برداشته است مي گويد:

«صبراً علي قضائك يا رب لااله سواك ، يا غياث المستغيثين ، مالي رب سواك ولامعبود غيرك ، صبراً علي حكمك ؛ بر قضاي خود شكيبا هستم !پروردگارا معبودي جز تو نيست ، اي پناه بي پناهان ، من غير تو پروردگار و معبودي ندارم ، بر خواست و اراده تو شكيبا هستم .»