بازگشت

آزادي انتقاد از زمامداران


امام حسين (ع) به خاطر ضعف و سستي و نفاق مردم ، موفق به برقراري حكومت اسلامي نشد؛ از آيين رو ما چيزي به عنوان سيره حكومتي امام حسين (ع) در دست نداريم . اما امام در وصيت نامه الهي - سياسي خود اعلام كرد كه هدف من برقراري حكومتي است كه با روش و منش پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين (ع) اداره شود (.. و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابيطالب ). از مجموع سخنان آن حضرت و سيره پدر بزرگوارايشان مي توان چگونگي «آزادي بيان در نقد حاكمان » را به دست آورد.

به طور كلي سؤال و پرسش به منظور راه يابي به حق و حقيقت در فرهنگ اهل بيت : از جمله امام حسين : نه تنها مجاز بلكه كليد آگاهي و دست يابي به حقيقت است .

اميرمؤمنان (ع) از طرح پرسش در مورد مهم ترين و مقدس ترين اصول اعتقادي ، هماند توحيد و خدا شناسي ، آشفته نمي شد و با عنايت و توجه خاص پرسش كننده را راهنمايي و هدايت مي كرد. مكتبي كه رسالت آن ايمان و آگاهي بخشي به مردم و پرورش پيروان فهميده و متعهد (و نه تسليم شدگان چشم بسته ) است ، حتما بايد از منطق نيرومند روشنگري و پاسخ گويي برخوردار باشد. وقتي برخي اعراب تازه مسلمان شده ،اظهار داشتند: «ما ايمان آورديم » ، قرآن به اين اعتراف (اسلام بدون معرفت و باور) دل خوش نمي كند، بلكه با صراحت خطاب به آنها مي گويد: «نگوييد ايمان آورديم ، بلكه بگوييد اسلام آورديم تسليم شديم ، زيرا كه هنوز ايمان و طبعا معرفت و آگاهي در دلهاي شما وارد نشده است .» .

آزادي بيان در اندرز و نقد حاكمان يكي از سياست هاي قطعي ، اعلام شده و مورد تأكيد اميرمؤمنان (ع) است . اين نيز يكي از شگفتي هاي حكومت علوي (و سياست ديني ) است . در زماني كه حكومت استبدادي شيوه رايج در دنيا بود و حتي در فرهنگ مردم نيز - تا حدودي - پذيرفته شده بود، فرمانروايي چون علي (ع) از مردم مي خواهد با شيوه ستمگران و جباران با او سخن نگويند و از نظارت بر عملكرد وي و نصيحت و اندرزدر حق او دريغ نورزند. صد حسرت و افسوس كه مردم ، ارزش اين بزرگ مرد الهي (وفرزندانش ) را نشناختند و در نتيجه همين «ولايت شناسي » گرفتار پست ترين ولايت ها گرديدند! (آري ! اين است عبرت خون بار تاريخ ).

در هر صورت ، در حكومت علوي ، حتي خوارج ، كه مخالفان كينه توز اميرمؤمنان (ع) بودند، در بيان آراي سياسي خود، به هر دليل (به عنوان اولي يا ثانوي ) آزاد بودند و تا زماني كه حركت نظامي از آنها سرنمي زند، حتي سهم آنها را علي (ع) از بيت المال قطع نمي كند. اهميت و شگفتي مسئله زماني روشن تر مي شود كه بدانيم آن حضرت دقت و حساسيت فوق العاده اي به بيت المال داشت ؛ به گونه اي كه حتي از پرداخت يك دينار اضافه ، يا قبل از موعد، به نزديك ترين نزديكان خود،كه گاه نياز هم داشتند، امتناع مي ورزيد (به راستي هم اين سخت گيري و هم آن گذشت شگفت آميز است ).

با همه آنچه گفته شد، آزادي بيان علوي و حسيني (در مورد مخالفان سياسي ) با آزادي غربي نيز يكسان نيست . آزادي بيان در فرهنگ علوي نسبت به كساني ، همچون خوارج از باب تسامح و «گذشت » است ، نه اين كه آنها شرعا حق مخالفت داشتند. به تعبير ديگر، اعتراض مغرضانه خوارج به امام يكي عمل حرام و خلاف شرع بود، زيرا كار شكني در برابر امام معصوم يكي از گناهان بزرگ شمرده مي شود: «الراد عليهم كالراد علي الله» ، ولي امام ، با توجه به فلسفه و مصالحي كه در نظر داشت ، از آن چشم پوشي و گذشت مي كرد. پس آزادي بيان در مورد چنين مخالفاني ، در واقع ، به معناي عدم مجازات است ،نه جايز بودن و حق داشتن . چيزي كه مطالب بالا را تأييد مي كند، اين است كه اميرمؤمنان (ع) حتي اغماض ها و گذشت هاي بالاتري ، كه در كشورهاي ليبرالي معمول نيست در حق مخالفان انجام مي داد. با اينكه آن حضرت ، مي دانست طلحه و زبير به قصد شورش و حركت مسلحانه از مدينه بيرون مي روند و با اين كه آنها (پس از خروج ) حاكم منصوب آن حضرت در بصره را به صورت خيانت آميزي شكنجه و اخراج كرده بودند.با اين حال امام جنگ با آنان را آغاز نكرد و از سركوبي آنان جلوگيري كرد، تا آن كه دشمن در ميدان جنگ رسماً با تيراندازي به سربازان اميرالمؤمنين (ع)، جنگ ِ رو در رو را آغازكرد. آيا اين خودداري از سركوبي شورش گران - تا آخرين لحظه - به مفهوم حق داشتن طلحه و زبير به اشغال بصره و اخراج حاكم آن بود؟ قطعاً جواب منفي است . پس آزادي دراين گونه موارد، به مفهوم اغماض و عدم مجازات ، در عين گناه و خلاف بودن عمل ، است ، نه حق داشتن و مجاز بودن .

اما آزادي بيان غربي ، حتي به انحرافي ترين افكار و فساد انگيزترين مطالب ، از باب «حق » است ؛ يعني شهروند حق دارد، هرگونه مطلب باطل و انحرافي را بيان كند و به تبليغ آن بپردازد، نه اين كه (در صورت انحرافي بودن ) آن را گناه و معصيت بشمارد و در عين حال از مجازات آن چشم پوشي و گذشت كند و بين اين دو نوع آزادي بيان ، تفاوتي عميق است .

آزادي بيان ، در فرهنگ حسيني و علوي تفاوت ديگري نيز با نوع غربي آن دارد.در جايي كه امر به معروف و نهي از منكر واجب باشد، آزادي بيان به صورت «وجوب بيان » در مي آيد؛. يعني نه تنها مردم حق دارند به انحراف هاي فكري و عملي حكومت اعتراض كنند، بلكه اين كار وظيفه شرعي آنان است و اگر بدين وظيفه عمل نكنند، گناه كار خواهند بود.

اما در غرب - همانگونه كه گذشت - آزادي بيان ، چه خوب و چه بد به عنوان «حق » شناخته مي شود (كه مي توان آن را اعمال كرد يا نكرد). اگر كسي در مقابل كجي ها و انحراف ها اعتراض كند (حداكثر) فردي با وجدان و مسئول شناخته مي شود.

خلاصه ، آزادي بيان مطرح در غرب وقتي با معيارهاي اسلامي سنجيده شود؛ برخي مصاديق آن (همانند ترويج فساد و انحراف و بي بند و باري ) ممنوع ، برخي موراد آن (مانند سخنان و تبليغات خوارج ) گناه ، ولي بدون مجازات دنيايي ، برخي مصاديق آن (مثل موارد امر به معروف ونهي از منكر) واجب و در ساير موارد، مباح (به مفهوم عام ) است .

از مطالب گذشته روشن مي شود، كساني كه براي توجيه و تأييد اعلاميه حقوق بشر و اعلاميه انقلاب فرانسه ، در مورد آزادي بيان ، به سيره حكومتي اميرالمؤمنين (ع) تمسك مي كنند، با اين ادعا كه مفاد اين دو اعلاميه ، همان چيزي است كه هزار و چندصد سال پيش اسلام بيان كرده است ، مشتمل بر نوعي بي دقتي و مسامحه است . البته ، آزادي بيان در اسلام - همان گونه كه اشاره شد - رسميت دارد، لكن تعريف و ويژگي هايي دارد كه آن را از نوع غربي آن ممتاز مي كند.