بازگشت

آموزه امام حسين در اصلاحات


به طور خلاصه ، اصلاحات حسيني بر مدار و محور «دين » و ارزش هاي ديني مي چرخد. پژوهش گران علوم اجتماعي نهضت عاشورا را واكنشي در برابر ناهنجاري هاي جامعه آن عصر مي شمارند.

اگر چه اين برداشت در جاي خود درست است ، ولي تمام نيست ؛ زيرا ناهنجاري هاي اجتماعي عكس العمل هاي متفاوتي را به دنبال دارند.

هر تعريفي از هنجارهاي اجتماعي ، مؤيد اين معناست كه تحويل يا از ميان بردن قواعد مورد پذيرش و احترام جامعه ، ناهنجاري تلقي مي شود. در اين كه سنت هاي ديني وارزش هاي انساني و آرمان هاي موسس جامعه اسلامي در آن زمان فراموش شده و ازميان رفته بود، هيچ ترديدي نيست .

فجايعي كه در روز عاشورا و حتي پيش و پس از آن به وقوع پيوست ، خود بهترين شاهد بر اين مدعاست . به راستي ، چه رخدادهايي موجب شد كه تنها 61 سال پس ازهجرت پيامبر اكرم (ص) فرزندان آن حضرت را بدان صورت ناجوانمردانه و سنگدلانه وشگفت آور به قتل برسانند و زنان و كودكان ايشان را به اسارت درآورند؟! جامعه اسلامي به چه درجه اي از انحطاط ديني ، اخلاقي و فرهنگي رسيده بود كه در برابر آن حادثه بزرگ دم فروبست و واكنشي از خود بروز نداد؟ عوامل انحراف چه بودند؟ آيا همه جوامع انقلابي با چنين عواملي رو به رويند؟ آيا ممكن است چنان حادثه اي دوباره تكرار شود؟ اين ها وده ها پرسش ديگر، پژوهشي وسيع مي طلبد كه از حوصله اين مقال خارج است .

تنها مي توان گفت : زمينه ها و عواملي كه آن نهضت عظيم را به وجود آوردند و آن فاجعه غم انگيز را رقم زدند، عبارتند از:

1- زمامدار جامعه اسلامي نه تنها شرايط لازم براي تصدي منصب حكومت را نداشت كه متظاهر به فسق و فساد بود؛

2- ارزش هاي معنوي از ياد رفته بود و نخبگان جامعه ، كه مديريت فكري وسياسي را بر عهده داشتند و الگويي براي مردم به شمار مي رفتند، به مفاهيم اخلاقي پاي بند نبودند؛

3- حكومت نيز فاقد قواعد و معيار بود و قانون و ضابطه اي را در ميان كارگزاران معمول نمي داشت . در نتيجه ، ظلم و تبعيض به غايت خود رسيده بود؛

4- بدعت ها و پيرايه هاي بسيار در دين راه يافته و مذهب وسيله تخدير مردم و تأمين خواسته هاي حكام و مفسدان شده بود؛

5- دنيامداري و ماده گرايي ، جهان برين و آخرت را از يادها زدوده بود؛

6- رعب و دنياپرستي هم چون بيماري ، متدينان را زبون و زمين گير و آنان را تسليم پيش آمدها كرده بود، دليري و رادمردي نيز تنها در اسطوره ها به جاي مانده بود.

بنابراين ، اصول جامعه اي كه پيامبر اكرم (ص) تأسيس كرده بود به راه فنا مي رفت وسنت ها و ارزش هاي ديني به فراموشي سپرده مي شدند.

انحطاط ديني ، اخلاقي و فرهنگي جامعه ، به ويژه در نيمه اول دهه چهارم هجري ، به اوج خود رسيده بود. از زمان خليفه سوم ، اشرافي گري و بذل و بخشش هاي بي حد وحصر از بيت المال به اقوام و نزديكان ، متعارف شد و مسلط كردن تبعيدي هاي عصر نبوي بر مقدّرات جامعه اسلامي و در نهايت ، قدرت بخشيدن به حزب اموي ، خلافت اسلامي را به سلطنت كسري و قيصر مبدل ساخت .

اكنون چه كسي بايد براي اصلاح امور قيام كند؟ يك فرد انقلابي و اصلاح طلب ! اما كسي كه به ناهنجاري هاي جامعه معترض است و ادعاي اصلاح طلبي دارد، بايدپيش از آن كه مصلح شود، صالح باشد؛ زيرا آرمان گرايي و اصلاح طلبي در سخن و شعار خلاصه نمي شود، بكله درگيري با مشكلات و معضلات را طلب مي كند.

از اين رو، مصلح بايد آگاه ، خودساخته ، مدير و مدبر باشد؛ زيرا اصلاح اسلامي ، حركتي انقلابي است ؛ انقلاب در افكار، فرهنگ ، اخلاق و روحيات انسان ها و به موازات آن ، تغيير در نظام هاي اجتماعي فاسد و حاكم بر آن ها.

بنابراين ، اصلاح اسلامي ، تغييري است در راستاي رشد و كمال انسان ، كه هم مبارزه با آداب و عادات ناپسند را لازم مي شمرد و هم نظام هاي حاكم بر اجتماع را به رعايت حق و عدالت و انجم اعمال صواب و صلاح وا مي دارد.

از اين رو، پيامبر بزرگ اسلام (ص) دو جهاد را بر مسلمانان متعهد، تكليف كرده است ؛ جهاد اكبر يا مبارزه با تجاوزات و طغيان هاي نفس انسان و جهاد اصغر، يا مبارزه بادشمنان خارجي و داخلي جامعه اسلامي .

امامان بزرگوار شيعه ، زماني كه جامعه انساني گرفتار فساد شده بود، براي اصلاح آن ، پيروان خويش را به هر دو جهاد فرا مي خواندند.

چنان كه حسين بن علي (ع) به عنوان يك مصلح اجتماعي ، با قيام خود عليه ظلم و فساد، در همان حال كه زمينه انقلاب اجتماعي را فراهم مي سازد، ياران و هوادارانش رابه تهذيب نفس و تقواي الهي دعوت مي كند.

اين امر نه تنها به لحاظ هدفي كه اسلام دنبال مي كند، يعني تربيت انسان هاي وارسته و خداگونه ، بلكه از جنبه عقلي نيز داراي اهميت است ؛ زيرا اگر اصلاح طلبان خود صالح نباشند، نه معناي اصلاح را به درستي درك خواهند كرد و نه مي توانند بر فساد غلبه يابند؛

چه اين كه در مسير مبارزه ممكن است پيش از آن كه ديگران را به صلاح آورند، خود تسليم فساد شوند، چنان كه بسياري مبارزان و مصلحان به دليل عدم خودسازي و تقواي لازم ، خويش را به دشمن تسليم كرده و يا در صورت پيروزي ، به دليل همين وابستگي هاي نفساني و رذايل اخلاقي ، تشكيلات و نظام فاسدي را بنيان نهادند كه در برخي مواقع به مرور از رژيم هاي گذشته بدتر شدند. پيروزي عباسيان بر امويان و فسادي كه بعدها در دستگاه حكومت آنان به وجود آمد، شاهدي روشن بر اين مدعاست .

از سوي ديگر، اصلاح فردي نيز بدون توجه به اصلاح اجتماعي ره به جايي نمي برد؛ زيرا رشد و تكامل و پالايش انسان در گرو همين مبارزات اجتماعي است .

از اين رو، اسلام بر اصلاح رهبري سياسي جامعه تأكيد مي ورزد و پيروان خويش را بر رهبران فاسد مي شوراند تا نظام هاي جور را مورد تهديد قرار داده ، رهبري آنان را به صالحان و با تقوايان بر گردانند. چنان كه امام حسين (ع) انگيزه قيام خود را چنين تبيين مي فرمايد:«مردم ! پيامبر خدا (ص) فرمود: هر كس سلطان زورگويي را ببيند كه حرام خدا راحلال كرده ، پيمان الهي را در هم شكسته ، با سنت و قانون پيامبر از در مخالفت درآمده ، در ميان بندگان خدا، راه گناه و دشمني در پيش مي گيرد، اگر در برابر چنين زمامداري باعمل يا با گفتار خويش مخالفت نكند، بر خداوند است كه ، اين فرد (بي تفاوت ) را به جايگاه همان طغيانگر، كه آتش جهنم است ، داخل گرداند.

مردم ! آگاه باشيد، اينان (بني اميه ) اطاعت خدا را ترك كرده و پيروي از شيطان را پيشه خود ساخته اند. فساد را ترويج و حدود الهي را تعطيل كرده "فيي ء" را به خود اختصاص داده و حلال و حرام خداوند را تغيير داده اند. در حالي كه من به هدايت و اصلاح جامعه اسلامي از ديگران شايسته ترم .»