بازگشت

معنا و مفهوم اصلاحات


پيش از آن كه به بررسي اصول و مولفه هاي «اصلاح طلبي » از چشم انداز ديني ، به ويژه از ديدگاه امام حسين (ع) بپردازيم ، ارائه تعريفي روشن از واژه اصلاح و اصلاحات در تفكر ديني لازم و ضروري است .

«اصلاح » به معناي سامان دادن ، بهينه ساختن و به نيكي درآوردن و نيز «درست كردن ، نيكو كردن ، به سازش درآوردن ، آراستن و به صلاح آوردن » است .

مرحوم شيخ طوسي مي نويسد: «الصلاح استقامه الحال ، والاصلاح : جعل الشي ء علي الاستقامة »؛ يعني اصلاح معتدل قرار دادن چيزي است . علامه طباطبايي آن را به «لياقت و شايستگي » معنا مي كند.

اصلاح در قرآن ، در مقابل افساد است . افساد يعني نابساماني ايجاد كردن و از حالت تعادل بيرون بردن . چنان كه راغب اصفهاني مي گويد: «الفساد خروج الشي ء عن الاعتدال قليلاً كان او كثيراً و يضادّه الصلاح ، و يستعمل ذلك في النفس و البدن و الاشياء الخارجه عن الاستقامة .»؛ فساد، هر گونه خارج شدن اشيا از حالت اعتدال است خواه كم باشد يا زياد، و نقطه مقابل آن ، اصلاح است كه در جان و بدن و اشيايي كه از حد اعتدال خارج مي شوند، تصور مي شود.

الميزان ، اين دو واژه را در دو صفت متقابل و متضاد قرار داده است : «فان ّ الصلاح والفساد شأنان متقابلان .» به گفته شهيد مطهري : «افساد و اصلاح از زوج هاي متضاد قرآن است ، زوج هاي متضاد يعني واژه هاي اعتقادي و اجتماعي كه دو به دو در برابر يكديگر قرار گرفته اند و به كمك يكديگر بهتر شناخته مي شوند؛ از قبيل : توحيد و شرك ، ايمان و كفر، هدايت و ضلالت ، عدل و ظلم ، خير و شر، اطاعت و معصيت ، تقوا و فسوق ، استكبار و استضعاف و غيره .

برخي از اين زوج هاي متضاد، از آن جهت در كنار يكديگر مطرح مي شوند كه يكي بايد نفي و طرد شود تا ديگري جامه تحقق بپوشد. اصلاح و افساد از اين قبيل است .» قرآن كريم نيز اين دو واژه را مقابل هم به كار برده ، مي فرمايد: (الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون )

(والله يعلم المفسد من المصلح )

(ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في الارض )

از اين رو، مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: «فساد عبارت است از تغيير دادن هر چيزي از آنچه طبع اصلي آن اقتضا دارد، و اصلاح ، باقي ماندن هر چيزي است به مقتضاي طبع اصلي اش تا آنچه خير و فايده در خور آن است بر آن مترتب گردد، بدون آن كه به خاطر فسادش چيزي از آثار نيك آن تباه گردد.»

و به فرموده رهبر معظم انقلاب :«اصلاح اين است كه هر نقطه خرابي ، هر نقطه نارسايي ، هر نقطه فاسدي به يك نقطه صحيح تبديل شود.»

از همين جا معناي «عمل صالح » روشن مي شود. هر چند قرآن كريم دقيقاً مشخص نفرموده و نام نبرده كه عمل صالح چيست ، اما از آثار آن مي توان آن را شناخت ؛ از جمله :(شايستگي به درگاه خداست )؛ در مقابلش ثواب قرار داد (كلمه طيّب را بالا مي برد).

پس عمل صالح يعني عمل بي عيب و نقص ، خوب ، اصلاح شده ، پاك ، بر اساس تقوا، پسنديده و شايسته ، كار پرسود و فايده براي مومنان و جامعه در تمام زمينه ها.

قاعده كلي كه از آيات قرآن به دست مي آيد، اين است كه عمل صالح بايد همراه باايمان باشد؛ زيرا ايمان به عمل جهت مي دهد و مصلحان را هدايت مي كند. از اين رو، منظور از اصلاحات قرآني ، صرف انجام كار خوب ، از هر كس ، با هر انگيزه و اعتقادي نيست ، بلكه كار شايسته و اصلاح گري بايد همراه با ايمان باشد از همين روست كه در آيات متعدد، ايمان در كنار عمل صالح آمده و فوايد آن ذكر شده است ؛ مانند رسيدن به حيات طيب ، عدم خوف و ترس براي انجام دهنده آن ، جزاي نيكو، پاداش كامل نزد خدا، بخشش الهي ، و پاداش دو برابر.

به طور كلي ، اعمال صالح در مقابل مال دنيا نهاده شده و بر آن برتري داده شده است : (المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباً و خيرٌ املاً).

بنابراين اصلاح طلبي به مفهوم قرآني ، بايد توأم با اعتقاد به خدا و در واقع ، در جهت اهداف الهي باشد.

بدين منظور، قرآن كريم رسالت بزرگ پيامبران را اصلاح در زندگي مادي و معنوي انسان ها معرفي نموده ، پيامبران را مصلح مي نامد. براي مثال ، حضرت شعيب (ع) هزاران سال پيش فرمود: (ان اريد الّا الاصلاح ما استطعت ) و پس از وي حضرت موسي (ع) فرمود: (اصلح و لاتتّبع سبيل المفسدين )

مفهوم اصلاح به دليل بار ارزشي و عاطفي مثبت آن در ادبيات ديني سابقه ديرينه اي دارد. در اين جا تنها به سه مورد اشاره مي شود:

1- خداوند در قرآن كريم درباره منافقان مي فرمايد: (چون به آنان گفته شود، در زمين فساد نكنيد، مي گويند: ما خود اصلاح گر هستيم . به هوش باشيد كه آنان فسادگرانند ولكن نمي فهمند.)

از اين آيه و آيات مشابه به دست مي آيد كه افراد و گروه هاي مختلف همواره با شعارهاي زيبا و مورد پسند و مقبول عامه ، كالاي خود را عرضه مي دارند و بعضاً نيز موفق مي شوند با پنهان كردن نيات و مكنونات باطني خود، به اهداف شومشان دست يابند.

2- فرمان حضرت علي (ع) به مال اشتر است ؛ حضرت امير (ع) يكي از مأموريت هاي چهارگانه مالك اشتر را «استصلاح اهلها» در كنار جهاد با كفار، اخذ ماليات و عمران بلاد مي دانند. استصلاح نيز به معناي تربيت ديني و اخلاقي است . به عبارت ديگر، اهتمام به تربيت ديني و اخلاقي مردم ، حقي است كه مردم بر عهده والي دارند و وظيفه اي بر دوش والي نسبت به مردم است .

البته ، وجود اين حق مستلزم درك خاصي از انسان و حقوق و تكاليف اوست كه عمدتاً در انسان شناسي الهي و اخلاقي قابل رديابي است . اين حق را در صورتي مي توان رديابي كرد كه براي انسان ، غايت و هدفي در نظر بگيريم .

3- به انگيزه قيام امام حسين (ع) و عبارت «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي » باز مي گردد. مراد حضرت از اين تعبير، اصلاح بدعت ها و رشتي هايي است كه به نام اسلام و حكومت ديني ، پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) و شهادت حضرت امير (ع) برجامعه اسلامي تحميل شده است .

هدف امام حسين (ع) بازگشت به سيره پيامبر اكرم (ص) و حضرت امير (ع) است . به عبارت ديگر، هدف قيام اصلاح طلبانه سيدالشهدا، بازگشت به اسلام ناب محمدي (ص) بوده است كه مي فرمايند: «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي . اريدان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدّي و ابي علي بن ابي طالب (ع)»