بازگشت

خورشيد خونين




اشارت كرده پيغمبر از اين ماه

در آيد نسل خورشيد شبانگاه



كه يعني ماه پيغمبر (ص) از آن روز

مبدّل شد به خورشيد شب افروز



به خورشيد طبيعت گشته سرور

از آن روزي كه شد نور پيمبر (ص)



پيمبر (ص) گفته بر آنان حسينم (ع)

ز من هست و منم از نور عينم



ولي فانوس احمد (ص) را شكستند

چرا خورشيد را بر نيزه بستند؟



كه چون در گوش دشمن مي زند كوس ؟

به تاريكي و ظلمت گشته فانوس ؟



كه چون باشد چراغ ناخدايان

چه كس جز او شود كشتي طوفان ؟



به نامش ثبت گشته كشتي نوح

نشيند نام مولا بر تن و روح



حسين بن علي (ع) درياي دُرّ بود

چرا بستند رويش آب يك رود؟



كجا ديدي كنار رود پُر آب

بماند غنچه اي بي آب و بي تاب



در آن جا عمّه باشد ابر ايمان

كه از درياي صبر آورده باران



بجز زينب كه باشد سنبل صبر؟

كه گيرد آب كوثر را كند ابر



ولي چشمان زينب مي شود تار

كه آمد بر گلوي لاله اي خار



پرستار زمين كربلا گفت :

«چرا در ظهر عاشورا زمان خفت



چرا شد آسمان همرنگ لاله ؟

چه شد ناگه زمين زد زير ناله ؟



چرا دريا به خون غلتيده رويش ؟

خدايا رود خون آمد به سويش ؟



چرا ديد زمين شد آسماني ؟

چه تيري كرده اين مَه را كماني »!؟



ندا آمد كه عالم شد سيه پوش

شنيدم نور زهرا گشته خاموش



يقين زهرا دو عالم را ستون است

اگر لب تر كند كُن فَيَكون است



فلك آغوش خود را مي كند باز

كه چون سرباز كوچك كرده پرواز



صدا زد محسن شش ماهه از عرش

بيا اي اصغر شش ماهه از فرش



پدر مانند يك مادر كشيد آه

به آغوشم بيا فرزندِ شش ماه



به دور از چشم مادر كرده خاكش

در آمد زير سنگ از خون پاكش



اگر چشمان عالم پُر شد از اشك

به روي دشت خون افتاده آن مشك



گرفته دشت خون بوي گل ياس

گمان دارم به خاك افتاده عباس



زمين از خون پاكش بوده بيمه به

غير از اين زمين مي شد دو نيمه



اگر چه مادرش اُم ّ البنين است

عزيزي از امير المؤمنين (ع) است



سكينه ديدگانش گشته نم دار

ولي مشكي نيامد از علمدار



علمدار خدا دستش جدا شد

چه غوغايي در آن صحرا به پا شد



به «هل من ناصر يَنصُر» خدايا

در آور گوهري از ديگر ز دريا



صدايي آمد از درياي پر دُرّ

خدا نامت نهاد آزاده اي حُرّ



كه اشكت بوي زهرا كرده ابراز

برو در آب كوثر خانه اي ساز



هر آن چشمي كه بر زهرا شود خون

رود گلگون نباشد مرده دون



زمين لرزان شد و ناگه بجوشيد

شده گرما فزون كآمد دو خورشيد



يكي خورشيد گرمازاي زَرگون

يكي خون خدا خورشيد پُر خون



اگر شق ّ القمر در آسمان شد

به روي نيزه ها خورشيد عيان شد



به روي نيزه خورشيدي فراز است

كه گويد راز اين خون ها نماز است



و گويد حق و باطل را شناسيد

حسين و شمر قاتل را شناسيد



كه نايد روز عاشوراي ديگر

نباشد نيزه در قرآن و در سر



چو حامد منتظر باشم شب و روز

كه آيد مهدي (عج ) آن شمس شب افروز



الَسّلام عَلي الحُسين و عَلي عَلي ّ بن الحسين و علي أولاد الحسين و عَلي أصحاب الحسين (ع)

«اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست »



گويند خلايق كه به ديوانه قلم نيست

من گشتم و ديوانه توكلت علي الله



«حاج رسول خياباني »

«هر كه عاشق خدا شد معشوق مردم مي شود» و هر كه عاشق حسين شد معشوق خدا مي شود.

هميشه ديده ايد و يا شنيده ايد كه دريا تشنه رود است . حسين (ع) بن علي رودي است كه متّصل به چشمه كوثر است و درياي عظيم تشنگان عاشق ، تشنه حسين اند.

حسين نيز تشنه چشمه اي است كه چشمه كوثر تشنه آن است و آن چشمه جوشان بي پايان ، نور چشم پيغمبر (ص) است ؛ يعني نماز.

عاشقان ! با ذهن خود قايقي بسازيد و در درياي دل بيندازيد تا با شما سخن گويم . هميشه شنيده ايد كه دريا در هواي طوفاني متلاطم و كشتي در آن هنگام در خطر است وكشتيبان ترسان از طوفان مخوف . حال كشتي حسين را بنگريد كه چگونه است ! اين كشتي در هواي طوفاني استوار است و نيز ناجي غريق ، حتي دريا به كشتي حسين پناه مي آورد و طوفان هم با ديدن آن آرام مي گيرد.

كربلا در چشم عاقلان خشك و بي آب بود، ولي در چشم عاشقان دريا بود، درياي عشق .

كشتي حسين به كربلا رسيد و لنگر انداخت . عاشقان سنگر ساختند، دشمنان تاختند، ولي باختند. مي خواستند عشق را شكست دهند، در حالي كه عشق ، آنها راشكست داد.

و با ذّلت و خفّت مغلوب عاشقان شدند. فاسقان آب به روي عاشقان بستند، ولي آبروي خود بردند و چهره پليد يزيد را نمايان كردند. در حالي كه سيماي حسين (ع) خورشيد تابان شد، حتي نور تابنده حسين از روزنه هاي باريك خانه تاريك يزيد هم گذشت و بر چهره فرزندش تابيد و او را بيدار كرد و فرزند يزيد يكي از مناديان مظلوميّت آن شهيد شد.

عجب از عشق ! كه چه ها مي كند.

هميشه شنيده ايد و شايد چشيده ايد كه آب درياها شور هست ، ولي درياي حسين (ع) شور عشق دارد. هميشه ديده ايد و يا شنيده ايد كه تمام درياها روي زمين هست و نمك در آن فراوان ، ولي درياي حسين (ع) در فلك است و ملك در آن فراوان .

گاهي شنيده ايد كه كشتي به گل مي نشيند و ساحلش ، گِل است ، ولي كشتي حسين به دل مي نشيند و ساحلش دل است . عرشه اكثر كشتي ها از چوب است و مرطوب ، ولي عرشه كشتي حسين عرش خداست ، خداي محبوب . كشتي حسين بي همتا است ، زيرا ناخداي آن خداست .



ناخدايان را كياست اندكي است

نا خداي كشتي امكان يكي است



«پروين اعتصامي »

حتماً شنيده ايد كه در كف دريا صدف است و گاهي در آن مرواريد، امّا در اقيانوس حسين (ع)، صدفي است كه شرف دارد بر تمام صدفهاي سپيد، صدفي كه هر گاه لب مي گشود، عقل و هوش مي ربود. در صدف دريا چيزي نيست ، جز مرواريد ولي در صدف حسين چيزي نيست ، جز علي (ع). نگه دارنده مرواريد دريا كيست جز انسان ؟ نگه دارنده مرواريد حسين (ع) كيست ، جز آن ؟ بلي ، نگه دارنده علي (ع) و راه او خداوند است . وقتي صدف دريا را باز كنيم ، صدايي از آن نمي آيد، امّا صدف حسين را كه باز كنيم صداي اذان از آن مي آيد.

هر صفت خوبي كه در درياي هستي موجود است در حسين (ع) بود. او اقيانوس سخاي وجود بود. كوفيان مي گفتند كه او محتاج يك رود بود، آيا اين گونه بود؟ در حالي كه آن رود، مشتاق او بود. رود فرات ، تشنه مرد ديگري نيز بود. كسي كه ماه روي و نكو روي و نكو خوي بود. كسي كه براي خاندان عشق ، شاخه اي از گُل ِ ياس بود، در دلش سوره ناس ، در وفا داري ، الماس . براي علف هاي هرزه داس و براي شرم و حيا لباس . آن كه بود، جزعبّاس (ع)؟



عبّاس (ع) چو لب ْ تشنه روان شد لب آن رود

لب هاي تمام چشمه ها تشنه او بود



«مؤلف »

شنيده ايد كه در درياي كربلا باطلان و قاتلان جلوه داشتند و روي دريا، مانند خزه ها مانع مي شدند از عبور نور خورشيد. ولي عاشقان در زير دريا مي درخشيدند، مانند مرواريد. چه زيبا سروده :



نا كسي گر از كسي والا نشيند عيب نيست

روي دريا خز برويد زير دريا گوهري



پيغمبر (ص) خدا فرمود:

اِن َّ الحُسين َ... مصِباُح هدي وَ سَفينة نجاة

«همانا حسين (ع) چراغ هدايت و كشتي نجات است .»

تمام چراغ ها عادي هستند و روشن كننده محفل ، ولي چراغ حسين چراغي است هادي و روشن كننده دل . حسين بن علي ، الگوي ايثار و شهامت ، با عزّت در مقابل ذّلت ايستاد و سرش ، برادرش ، اكبرش و اصغرش و ياران وفادارش را از دست داد تا اسلام باعزّت زنده شود، ريشه ذّلت كنده و سوزانده شود، در گوش عالم امر به معروف و نهي ازمنكر طنين انداز شود، شام شرمنده و كوفه سرافكنده گردد، تيغ سخن اسراء بُرنده شود، طوفان بلا بر سر دشمنان ، توفنده ، عاشورا تا ابد پاينده ، و شكوفه هاي درخت نماز پر ازخنده شود. چنين هم شد و با آمدن محرم نيز نوري در دل ها و منزل ها و محفل ها روشن مي شود. با آمدن عاشورا ذوق شاعران و نويسندگان در بوستان و گلستان نظم و نثرمي شكفد و شور و شوقي در دل عاشقان به پا مي شود.



محرّم گر چه غمناك است و ما در آن عزاداريم

ولي خندان كه چون بر شاه مردان ما وفا داريم



«مولف »

آري ، وفا داريم و با جان و مال و اموال خود، چون صدف از هدف حسين (ع) محافظت مي كنيم . خود آن حضرت فرمود: «اَجْوَدُ النّاس ِ مَن ْ جادَ بِنَفسِه ِ وَ مالِه ِ فِي سَبيل الله،

سخي ترين مردم كسي است كه جان و مال خود را در راه خدا ببخشد».

قال الحسين : «انّي لَم ْ أَخْرُج ْ أَشِراً وَ لا بَطَراً و لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ انَّما خَرَجْت ُ لِطَلَب ِ الْاصْلاح ِ في أُمَّة ِ جَدِّي ، أرُيد أَن ْ آمُرَ بِالْمَعرُوف ِ وَ أَنْهي عَن اْلُمنْكَرِ وَ أَسيرَ بِسَيرة جَدّي وَ أَبي عَلِي ِّ بْن ِ أبي طالِب ٍ؛ من از روي خود خواهي و خوش گذراني و يا براي فساد وستمگري قيام نكردم ، من فقط براي اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم . مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم علي بن ابي طالب عمل كنم .»

پس هدف از قيام امام اين بود:

1- اصلاح امّت پيغمبر؛

2- امر به معروف و نهي از منكر؛

3- تحقق سيره و روش پيغمبر و حيدر.

حسين بن علي به لشكر شقي و نامرد رو كرد و گفت :

«اگر دين نداريد، لااقل آزاد باشيد و جوان مرد»

«يا شَيَعَة آل أَبِي سُفْيان َ ان ْ لَم ْ يكن لَكُم ْ دين ٌ وَ كُنْتُم ْ لا تَخافُون َ الْمَعادَ فَكُونُوا أَحْراراًفي دُنْياكُم وَ اْرجِعُوا الي أحْسابِكُم ْ ان ْ كُنْتُم عَرَباً تَزْعَمُون َ؛ اي پيروان خاندان ابوسفيان ! اگر دين نداريد و از روز قيامت نمي ترسيد، لااقل در زندگي دنياتان آزاد مرد باشيد و اگر خود را عرب مي پنداريد، به نياكان خود بينديشيد.»



در جهان نتوان اگر مردانه زيست

همچو مردان جان سپردن زندگيست



«اقبال لا هوري »

خون حسين (ع) بر زمين ريخت و باطل را از حق گسيخت و احساس گناه را دروجدان مسلمانان بي وفا بر انگيخت . آه ، آه ! اختيار قلم را از دست داده ام و اين قلم است كه ديوانه وار از عشق حسين (ع) به اين سوي و آن سوي مي چرخد و مي گريد و حرف دلش را به روي كاغذ برف گونه و سپيد مي آورد. قلم نيز در عزاي حسين سيه پوش است ودر عزاي حسين (ع) خانه ها نيز سيه پوش هست .

خدايا چه رازي است كه با آمدن محرّم با آمدن بوي عشق ، كوي خود را گم مي كنيم و سيه پوش و ديوانه وار مدهوش حسين مي شويم ، ما عاشق او هستيم و او عاشق نماز.

امام حسين (ع) ونماز

امام حسين (ع) فرمود:

«اِنّي ِ اُحب ُّ الصَّلاة َ؛ من نماز را دوست مي دارم .»

نماز رازي است كه اگر خود پرستي را رها كنيم بي شك راز خدا پرستي نماز بر ما آشكار مي شود.

پيامبر گرامي (ص) فرمود: «الصَّلاة ُ برهان ؛ نماز، دليل روشن و آشكاري است .»



نمـازي كـه دليـل آشكـار اسـت

كليـد جنّـت ِ پـروردگـار اسـت



«مؤلف »

در اهميّت به پاداشتن نماز همين بس كه در ظهر عاشورا نماز را در حضور خداوند رحمان ، مرد ايمان ، همراه ياران در آن تير باران به پا داشت .

نماز، سكّان كشتي حسين (ع) كه از جنس طلاست ، هيچ گاه كهنه نمي شود و ارزشمند است و تازگي دارد. همان گونه كه كشتي حسين در حال حركت است ، نماز عشق نيز ما را به حركت در مي آورد و بركت مي آورد و هر چه پيش تر مي رويم ، نور نماز بيشتر مي شود.

رسول الله (ص): «الصّلاة ُ نورٌ؛ نماز، نور است .»

نمازي كه در آن عشق نباشد، يادي از معشوق هم نيست و ما را به سوي نور سوق نمي دهد و در حالت سكون باقي مي گذارد. و فاني مي شويم و اگر به نماز با ديد كهنگي بنگريم با سستي به نماز مي ايستيم . و هر گاه با كاهلي و سستي نماز خوانديم ، بي ترديد از كشتي حسين خارج شده ايم . كشتي حسين (ع) هميشه در حال حركت است ، زيرا روز وشب نمي شناسد. حال كه قلم چرخيد و نام شب از جوهر شبرنگ قلم بيرون آمد، از شب مي گويم از شب ، از شب عاشورا، چه ليلة القدري بود! شوري در خيمه ها به پا بود. هر كه درگوشه اي مشغول معاشقه با معشوق بود و در درياي دلش با قايقي كوچك به پارو زدن مشغول . و قوّت هر پارويش ذكريا حسين (ع) بود. در آن شب همه مشغول عبادت بودند.



ژاله از شب زنده داري جلوه زيبا گرفت

جلوه زيبا اگر خواهي ره شب را طلب



«راسخ تهراني »

در آن شب ، نوري از خيمه اي چشم را نوازش مي كرد. خوب كه دقّت مي كردي نورشمعي بود كه مي سوخت ، امّا تمام نمي شد و صبورانه اشك مي ريخت در آن تاريكي ازروزنه باريكي ، نور او، كربلا را روشن كرده بود. آن شمع ، هيچ گاه خاموش نمي شود و با هيچ آتشي تمام . نه با آتش كين دشمن و نه با خيمه آتش زدن . او شمعي است سوزان امّاجاودان . درست است كه او با آتش غربت شاميان و كوفيان سوخت ، ولي جاودان ماند.شمعي كه پروانه ها به دورش تا روز حشر مي چرخند و درس صبر در سوختن را براي ساختن مي آموزند شمعي كه با اشك خود، مشك چشم عاشقان حسين (ع) را پُر كرد. شمعي كه حُرّ را دُر كرد. و تشنگي را از كودكان دور. در وصف شمع ، بايد سوخت تا سخن گفت . آه ، آن شمع كيست ؟

ساختارش از چيست ؟ آري زينب و ساختارش از نماز.

«كربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبود.»

اي عاشقان ، اينك به آسمان بنگريد، هميشه شنيده ايد و ديده ايد كه بال پرندگان گاهي اوقات خسته و بسته مي شود، اما پرنده اي در آسمان عشق مي پرد كه از شاخه اي درخت سيب باغ عاشورا به آسمان رفته است و بالش خسته و بسته نمي شود و رسته است و سر دسته 72 پرنده ، ولي دل شكسته .

نگاه كنيد به اجزاي بدن اين پرنده ، بال راستش عشق و بال چپش عقل ، پرهايش به رنگ سبز، در دلش سوره فجر و در سينه اش گل ياس .

او پرنده اي منحصر به فرد و پر از درد، او با تمام پرندگان فرق دارد، پرندگان سردارند و او سر ندارد. سرش از تن آزاد است و پرواز مي كند و در فراز آسمان آواز نماز سر داده كه راز پروازش خداست .

قال الصادق (ع):«سوره فجر را در نمازهاي واجب و مستحبتان بخوانيد، زيرا كه آن سوره حسين بن علي است . و در آن رغبت كنيد، خداي شما را رحمت كناد.

«ابواسامه » كه در مجلس حضور داشت ، پرسيد: از چه روي اين سوره خاص ّ حسين (ع) باشد؟ فرمودند: آيه (يا ايَّتُها النَفس ُ المطَمئنّته - ارجعِي اِلي رَبِّك ِ راضيَة ًمَرضية ً - فَادخُلي في عبادي وَادخلي جَنّتي )

را نشينده اي ؟!

جز اين نيست كه حسين بن علي را اراده كرده است .

او صاحب نفس آرميده ، خشنود و پسنديده است . و اصحابش از آل محمد: خشنود شوندگان از خداي در روز قيامتند، و او نيز از آنان راضي است .

اين سوره خاص ّ حسين بن علي شيعيانش و شيعيان آل محمّد آمده است . هركس در قرائت آن (سوره فجر) مداومت ورزد، با حسين در درجه اش در بهشت خواهد بود. همانا، خداوند عزيز و حكيم است ».

قال الصادق (ع): «مَن ْ أرادَ الله بِه ِ الَخْيرَ، قَذَف َ في قَلْبِه ِ حُب َّ الحُسَين ْ (ع) وَ حُب َّزيارَتِه ِ؛ هر كه خدا خير او خواهد، دوستي حسين (ع) و علاقه به زيارت او را در دلش اندازد.»

دوست داشتن حسين (ع) و اهل بيت خوش بختي دارد، اما دوست داشتن غير حسين (ع) سختي آرد. خواجه عبداللّه انصاري گويد:

«دل در خلق مبند كه خسته شوي ، دل در حق بند كه رسته شوي »



دوستي با هر كه كردم عاقبت قلبم شكست

تكيه بر ديوار مردم خاك بر پشتم نشست



حال كه از جوهر تيره قلم نام خاك بيرون آمد، از خاك مي گويم . هر كسي بر روي خاك بنشيند، بر او خاك مي نشيند و غمناك مي نشيند. اما به پيشاني كسي خاك پاك كربلا نشيند، بر كرسي افلاك مي نشيند. صائب تبريزي گويد:



«زير سقف آسمان خاكي كه از روي نياز

مي توان مُرد از برايش خاك پاك كربلاست »



هر خاكي تيره و سياه است ، اما در خاك حسين نور ماه است كه آن هم در سجدگاه با توفيق الله ديده مي شود. همو مي گويد:

«در خاك تيره ديدن نور صفا كمال است هر طفل مي تواند مَه را در آب ديدن » هيچ مُهري نيست كه براي همه چيز، كار ساز باشد اما مهر كربلا، براي همه چيز كارساز است و موجب تأييد نماز.

همو گويد:



«گر بود مُهر سليمان چند روزي معتبر

تا قيامت سجدگاه خلق مُهر كربلاست .»



حسين بن علي با چشم دل به خدا مي نگريست و به آثار خدا پي مي برد. اما ديگران با چشم ظاهر به آثار خدا مي نگرند و به وجود خدا پي مي برند.