بازگشت

وفا


در ارشاد مفيد آمده است : «قال الحسين (ع) اني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيراً من اصحابي ».

من ياراني باوفاتر از ياران خود سراغ ندارم و بهتر از ايشان نمي دانم .

امام حسين (ع) در مقام مدح اصحاب خود، صفت وفا را بيان مي كند كه خود درس بزرگي براي همه انسان ها است . پيمان شكني يك نوع بي بندوباري است كه آدمي را بي اعتبار و بي ارزش جلوه مي دهد. جامعه به پيمان شكنان اعتماد ندارد. امام حسين (ع)در يكي از مواقف عاشورا سخت در بي وفايي مردم كوفه اظهار ناراحتي مي كند و آنها را نكوهش كرده و مي فرمايد:

«فتبالكم ايتها الجماعة و ترحاً حين استصرختموني وَلهِين فأصرخناكم موجفين ... ألا فلعنة الله علي الناكثين الذين ينقضون الايمان بعد توكيدها»

«تبّاله »! اي الزمه خسرانا و هلاكا.

«ترحا»: الترح النعم .

جامعه بداند كه عهد شكني چه سرنوشت سياهي را در پي دارد، در حقيقت لعن ونفرين امام حسين (ع) اختصاص به دسته خاصي ندارد، بلكه نفرتي است از هر انسان بي وفا و كارشكن .

شيخ مفيد؛ مي نويسد: امام حسين (ع) با دلي سوزان مقابل سپاه كوفه ايستاد وفرمود:

«اني لم اتتكم حتي اتتني كتبكم و قدمت علي ّ رسلكم »

من از پيش خود به اين جا نيامدم ، اين شما بوديد كه مرا دعوت كرديد و به سوي من اشخاصي را فرستاديد.

در اين بيان ، حضرت اشاره دارد كه شما به طور كتبي و شفاهي با من عهد و پيمان بستيد. و بر اساس اصل انسانيت ، نبايد عهد و پيمان خود را ناديده بگيريد در مكتب عاشورايي امام (ع) عهدشكني بزرگ ترين گناه است .

پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايد:

«من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر فليف اذا وعد؛

هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، به وعده خود وفا كند». اين روش پيغمبر بود در دوران جواني و قبل از بعثت .

مجلسي ؛ در بحار الانوار مي نويسد:

جواني به نام عمار با پيغمبر (ص) قرار گذاشتند كه با هم گوسفندان خود را در وادي سبز و خرمي براي چرا ببرند. پيغمبر(ص) قبل از عمار به آن نقطه رسيد، ولي گوسفندان خود را نگه داشته و اجازه چريدن به آنها نداد. عمار مي گويد: علتش را پرسيدم . فرمود: من با تو قرار گذاشته بودم كه گوسفندان خودمان را با هم در اين محل بچرانيم ، بدين جهت ميل نداشتم قبل از آمدن تو گوسفندانم را بچرانم .

پيغمبر(ص) درس وفاي به عهد را در عمل به مسلمانان آموخت ، حتي در قراردادهاي با كفّار نيز پايبند به عهد بوده است .

حذيفه گويد: با رفيقم ابوطيل از مدينه بيرون آمديم تا به پيغمبر اسلام و سپاه مسلمين در جبهه جنگ بپيونديم . اتفاقاً به جمعي از كافران قريش برخورديم ، آنان ما را اسير گرفته و از ما قول گرفتند كه در صورت آزادي به ياري محمد(ص) نرويم و بر عليه آنها نجنگيم . ما هم اين قول را داديم و آزاد شديم از آن جا به حضور پيغمبر(ص) رسيديم وماجرا را نقل كرديم و اجازه خواستيم كه در جنگ شركت كنيم ، فرمود: نه شما با آنها عهد وپيمان داريد و نبايد آن را ناديده بگيريد. شما برويد و به عهد خود وفا كنيد. ما هم از خدا ياري مي خواهيم .

مكتب عاشوراي حسين (ع) همان مكتب خاتم الانبيا را دنبال مي كند و همان درس را مي آموزد.