بازگشت

موسي و حسين


هنگامي كه حسين عليه السلام از مدينه حركت كرد برخي از آيات مربوط به اين پيامبر بزرگ را تلاوت كرد [1] و هنگامي كه به مكه وارد شد، برخي ديگر از اين آيات را و در اين تلاوت، آيات مربوط به موسي عليه السلام مطابقت و مقايسه ي شرايط دو بزرگوار بود، بدين صورت:

موسي عليه السلام، هم سخن خداست و حسين عليه السلام نيز همان گونه كه در روايت آمده است بدين مقام مفتخر شد، هم در زندگي اش و هم به هنگام شهادت كه ندا رسيد:

«يا ايتها النفس المطمئنة - ارجعي الي ربك راضية مرضية.» [2]

موسي عليه السلام داراي معجزه ي خاصي بود كه دست مقدسش گاه درخشان و نورافشان بود و حسين عليه السلام فراتر از آن بود، چرا كه پيشاني و گلوگاه مقدسش


به خاطر بوسه هاي بسيار پيامبر نوراني بود، [3] و چهره ي مباركش هنگامي كه به خاك و خون آغشته شده بود، نورافشاني مي كرد آن چنانكه هر بيننده اي را از توجه به چگونگي كشته شدنش بازمي داشت [4] و سر مطهرش نيز بر فراز نيزه ها مي درخشيد. [5] .

موسي، داراي معجزه ي ديگري بود و آن اين بود كه بر اثر زدن با عصا، صخره ها منفجر مي شد و آب از آن مي جوشيد، و حسين عليه السلام نيز فاجعه ي جانگداز شهادتش باعث انفجار صخره ها شد و خون از صخره ها و سنگ ريزه ها روان گرديد، همان گونه كه در بيت المقدس اتفاق افتاد. [6] .

و نيز در روايت آمده است كه: «شامگاه شهادت او تا بامداد روز بعد، هر سنگي را كه برمي داشتند زير آن خون تازه بود.» [7] .

و نيز شهادت او سيلاب اشك از ديدگان جاري ساخت و نيز نام مقدسش.... [8] .

موسي، برايش نعمت غذاي آسماني «منّ و سلوي» فرود آمد و براي حسين عليه السلام نيز ميوه هاي بسياري فرود آمد، گاهي طبقي از رطب و گاهي غذاي پخته شده، زماني انار و به و زماني ديگر سيب....

موسي عليه السلام، پيامبري است كه طور سينا به خاطر او شرافت يافت تا جايي كه خدا بدان مكان، سوگند ياد مي كند و حسين عليه السلام پيشواي بزرگي است كه كربلا به افتخار او شرافت ويژه يافت و در برخي روايات است كه طور سينا، همان كربلا است. [9] .

موسي، صاحب عصاي خاصي است كه نشانه ها از آن آشكار گرديد و حسين عليه السلام صاحب شمشيري است كه شجاعت پيامبر از آن آشكار شد و او را براي حسين عليه السلام به ارث نهاد تا جايي كه شجاعت حسين عليه السلام شهره ي آفاق گرديد.

موسي گفت: «... و اجعل لي وزيرا من أهلي - هارون اخي.» [10] .

بار خدايا! برادرم هارون را از خاندانم وزيرم قرار ده.

و براي حسين عليه السلام وزيري چون برادرش عباس قرار داد و او را در همه ي فراز و نشيب هاي قيام توحيدي و ستم سوزش، شريك او ساخت و او را پشتوانه و


يار و ياور او گردانيد، به همين جهت به هنگام شهادت عباس فرمود: «برادرم! بپا خيز كه اينك كمرم شكست.»

موسي دريا را، به دستور خدا شكافت و بني اسرائيل را عبور داد و در شهادت حسين عليه السلام همه ي درياها و اقيانوس ها متلاطم شدند و چنان موج برداشتند كه ماهيان دريا بيرون ريختند و فرشته اي از فردوس برين بر درياها فرود آمد و نداي غمباري سر داد كه: «هان اي دريانشينان! لباس ماتم بپوشيد كه پسر پيامبر را به شهادت رساندند.» [11] .

و در روايت ديگر است كه: «نزديك بود درياها بشكافند و همه به هم بپيوندند.»

به ويژه هنگامي كه مادرش فاطمه عليها السلام در سوگ او بگريد.

اينك! آيا شما نمي خواهيد فاطمه عليها السلام را در اين سوگ بزرگ مدد كنيد؟

موسي، آرامگاه خويش را به دست مبارك خود فراهم آورد و اين هنگامي بود كه روزي آن حضرت از نقطه اي عبور مي كرد و مردي را ديد كه قبر مي كند، پرسيد: «اين قبر از آن كيست؟»

آن مرد گفت: «بنده ي شايسته اي از بندگان خدا!»

موسي گفت: «پس من تو را در اين كار كمك مي كنم.»

هنگامي كه قبر آماده شد آن مرد گفت: «اينك در آن بخواب تا بنگريم خوب است؟»

موسي خفت و از آنجا، جايگاه والا و مقام بلند خويش را نگريست و از خدا خواستار هجرت شد و خواسته اش برآورده گرديد، [12] اما حسين عليه السلام هنگامي كه سه روز پيكر او و يارانش بر خاك ماند، خداوند پيامبر محبوبش را براي دفن آنان فرستاد.

در روايت است كه: «يكي از بانوان پيامبر شامگاه عاشورا پيامبر را در عالم خواب ديد كه بر چهره و سر مقدسش گرد و غبار نشسته است و آن حضرت فرمود: پسرم حسين را كشتند و اينك از دفن پيكر مطهرش برمي گردم.» [13] .

موسي، هنگامي كه كشتي كوچكش را، فرعونيان يافتند خواهرش از دور بدون


اين كه دشمن بفهمد نگران حال او بود و ديد كه زنان مصر يكي پس از ديگري براي پرستاري و نگهداري او مي روند و بدين كار مباهات مي ورزند و يكي پس از ديگري مي كوشند، تا او را شير دهند و او نمي پذيرد، تا اين كه خواهرش گفت: «آيا شما را به خانداني رهنمون نشوم كه او را پرستاي مي كنند و شير مي دهند؟» [14] و بدين صورت به دامان پرمهر مادرش بازگشت، اما حسين عليه السلام هنگامي كه از مركب بر روي خاك قرار گفت، سفيانيان او را محاصره كردند، خواهرش در پي او از خيمه ها بيرون آمد و از دور نگران و چشم به راه او بود، اما ديد تنها پرستار برادرش، باران نيزه ها و شمشيرهاي بيداد است.خواهرش با ديدن آن شرائط سهمگين، به سوي فرعون سپاه يزيد رفت و با صداي رسا و دادخواهانه گفت:

«پسر سعد! آيا حسين را ظالمانه مي كشند و تو بي تفاوت نظاره مي كني؟» [15] .

موسي هنگامي كه در راه مصر به طور سينا رسيد و در فشار سرما و باران قرار گرفت و نتوانست آتشي براي گرم كردن خود و خاندانش بيفروزد و از سوي طور سينا آتشي نظر او را جلب كرد به خاندانش گفت:

«... امكثوا اني انست نارا لعلي اتيكم منها بقبس او اجد علي النار هدي.» [16] .

من آتشي ديدم، در اينجا درنگ كنيد تا پرتوي از آن برگيرم يا به وسيله ي آن راهيابي كنم.

آري! تو مي خواهي در نثار درود بر موسي اين پيامبر بزرگ را قصد كني، يا حسين عليه السلام فرزند گرانمايه ي پيامبر را، همو كه به خاندانش فرمود:

«من در آن صحراي مقدس و آن سرزمين مبارك، آتشي پرنور و حرارت مي نگرم، به سوي آن حركت كنيد، چرا كه خداوند خواسته است شما را در لباس اسارت بنگرد.» [17] .

موسي، در اثر فشار فقر و خوردن گياهان و سبزيجات براي رفع گرسنگي، اثر سبزي گياهان در پوست شكمش نمايان بود. [18] و حسين عليه السلام همه ي اجزا و اعضاي پيكر مقدس و سر، مو و پوست و بدنش گلگون و آثار خاص تشنگي و عطش در لب هايش نمايان بود.



پاورقي

[1] سوره ي قصص، آيه ي 21 و 22.

[2] سوره ي فجر، آيه ي 27 و 28.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 194.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 56.

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 121.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 204 و 205.

[7] بحارالانوار، ج 45، ص 204 و 205.

[8] بحارالانوار، ج 44، ص 245.

[9] بحارالانوار، ج 53، ص 12.

[10] سوره ي طه، آيه ي 29 و 30.

[11] بحارالانوار، ج 45، ص 221.

[12] بحارالانوار، ج 13، ص 365.

[13] بحارالانوار، ج 45، ص 230.

[14] بحارالانوار، ج 13، ص 39.

[15] بحارالانوار، ج 45، ص 55.

[16] سوره ي طه، آيه ي 10.

[17] بحارالانوار، ج 44، ص 364.

[18] بحارالانوار، ج 13، ص 28.