بازگشت

حضرت آدم و حسين


1- آدم از پيام آوران خدا و پدر انسانيت است، به فرمان خدا پس از آفرينش او، همه ي فرشتگان در برابرش سجده كردند كه آدم، به منزله ي قبله بود و سجده از آن خدا.

حسين عليه السلام نيز اين گونه بود، فرشتگان بر او درود و سلام فرستادند و در گرداگرد شهادتگاه او طواف كردند و شهادتگاهش معراج آنان بود و جايگاه فرود و صعود آنان. [1] .

خداوند آدم را در بهشت ويژه اش جاي داد و حسين عليه السلام بزرگ انساني است كه بهشت و حوريان را از نور وجود او پديد آورد. [2] .

آدم به لباس هاي بهشتي آراسته شد و حسين عليه السلام زينت و زيور بهشت است. [3] .

آدم را خداوند برگزيد و حسين عليه السلام نيز برگزيده ي خدا بود.

آدم به فراق بهشت آزمايش شد و حسين عليه السلام به جدايي دوستان. [4] .

آدم به كشته شدن فرزندش آزمايش گرديد و خون او را ديد كه بر زمين ريخت و زمين را سيراب كرد و حسين عليه السلام نيز به شهادت فرزندش كه بدن او را پاره پاره نگريست. [5] .

آدم به هشدار از خوردن آن درخت آزمايش گرديد و فراموش كرد و خداوند در او تصميم آهنين نيافت، امام حسين عليه السلام به وانهادن تمامي علائق و ارزش هاي مادي آزمايش گرديد و فراموش نساخت و تصميم آهنين و استواري از خود نشان داد كه بي نظير بود. [6] .

آدم ازنظر چهره و قامت، برگزيده ي خدا در ميان موجودات بود و او و فرزندانش برگزيده ي آفرينش اند، و حسين عليه السلام برگزيده است از ميان اين برگزيدگان، چرا كه او از برگزيده ي محبوب جهان هستي، پيامبر خداست و پيامبر از او.

شيطان، با نگرش بر آفرينش آدم و ماده ي نخستين جسم او، بر خود باليد و بر او تكبر ورزيد كه: «من از او بهترم»، و يزيد نيز هنگامي كه خويشتن را بر تخت حكومت


و دنباله رو آن و طرفداران كور و كر خويش را آراسته به زرق و برق دنيا [7] و خاندانش را در كاخ هاي بيداد، غرق در زينت آلات و حرير و جواهر ديد و خاندان بزرگ حسين عليه السلام را در لباس اسارت و در بند بيداد و جاهليت نگريست، [8] و نيز هنگامي كه فرزندانش را در كنار خويش، آراسته به سلاح و جواهر و فرزندان گرانمايه و قهرمان حسين عليه السلام را شهيد و در بند و خويش را تكيه زده بر تخت و تاج استبداد بر سر، تماشا كرد و سرهاي مقدس حسين عليه السلام و ياران فداكارش را در برابر خويش ديد و مجلس شومش را مملو از دشمنان خاندان وحي و رسالت و سردمداران اموي نگريست، همانند شيطان بر خود باليد و به اهانت و ناسزاگويي پرداخت.

او با اشاره به سر منور حسين عليه السلام به شيطنت و فريبكاري پرداخت و گفت: «حسين، افتخار مي كرد كه پدرش از پدرم و مادرش از مادرم و نياي بزرگش از نياي من، برترند و خودش نيز از من برتر و بالاتر است و اين انديشه باعث شهادت او شد»، آن گاه بي شرمانه، اضافه كرد: «اما در مورد پدرش، بايد گفت كه خداوند به نفع پدرم حكم كرد و خلافت را بدو داد و در جنگ پيروز شد، اما در مورد مادرش، راستي كه دختر گرانقدر پيامبر، برترين زنان است.و در مورد نياي كبيرش نيز، آري، او برترين موجود دستگاه آفرينش است و هيچ انسان باايماني نمي تواند مدعي برتري بر او باشد، اما در مورد خودش كه گفت: برتر از من است، گويي حسين عليه السلام اين آيه را تلاوت نكرده و در مورد آن نينديشيده بود كه مي فرمايد:

«قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شي ء قدير.» [9] .

بگو! بار خدايا! فرمانروايي از آن توست.به هر كس بخواهي فرمانروايي مي دهي.و از هر كسي بخواهي فرمانروايي را مي ستاني.هر كسي را بخواهي عزت مي بخشي و هر كسي را بخواهي ذلت.همه ي نيكي ها به دست توست و تو بر هر كاري توانايي. [10] .

و او با اين تحريفات رسوا و سوء استفاده از دين خدا و كتاب آسماني او، تلاش مذبوحانه كرد تا حسين عليه السلام را به حقارت و ذلت كشد، اما شكوه و عظمت حسين


عليه السلام و پستي و شيطنت خويش را نمايش داد و در همه ي قرون و اعصار، خود و شيوه ي شيطاني اش را رسوا ساخت.

هان اي شيعه حسين! و اي غيرتمندان! و اي جوانمردان! بنگريد كه چگونه اين عنصر پليد با اهانت ها و ناسزاگويي هايش به حسين عليه السلام، قلب شرافتمندان را آتش مي زند، با اين كه همه مي دانند كه حسين عليه السلام زينت آسمان ها و زمين و زينت عرش خداست. [11] .

او عزيز خدا و پيامبر است، در مورد او بود كه پيامبر بر فراز منبر رفت و فرمود: «هان اي مردم! اين حسين است، فرزند گرانمايه ي علي او را نيك بشناسيد.» [12] .

آري! او عزيز دخت گرانمايه ي پيامبر است، اما در آن مجلس شوم، جز شجاعاني چند، كسي نبود كه اين حقايق را طنين افكن سازد.آنجا حقايق را دخت گرانمايه ي علي عليه السلام بر برگ هاي زرين حماسه ي عاشورا نوشت و سفير روم و عالم يهودي نيز بر فريبكاري و تبليغات دروغين يزيد برآشفتند.... [13] .

نكته ي ديگر در اينجا، همساني و همفكري يزيد با ابليس است.

ابليس به تواضع خاك و ملايمت و نرمي و ذلت ظاهري او از يك سو، و گرما و حرارت و جهش و سوزانيدن آتش از سوي ديگر نگريست و پنداشت كه خود از آدم برتر است؛ چرا كه ماده ي نخستين آدم از خاك و ماده نخستين او از آتش است و هرگز فكرش را به كار نينداخت كه خاك، كانون حيات و زندگي است.رستنگاه گل ها و گياهان و شكوفه هاي عطرآگين است.رويشگاه دانه ها و ميوه ها و درختان است.معدن فلزات و جواهرات است.گنجينه ي آب هايي كه زندگي بر آنها وابسته است....

شيطان اموي نيز، خود را بر تخت استبداد سياه نگريست و سر مقدس حسين عليه السلام را ساكت و آرام در برابر خويش بر تخت، [14] و طرفداران خويش را مسلح و مجهز و آراسته به زيور و آلات در خدمت به ظلم آماده ديد، چنين پنداشت كه او از حسين عليه السلام برتر است و به همين دليل فريبكارانه به قرآن شريف استدلال كرد كه: خداوند فرمانروايي را به او ارزاني داشته و بدين وسيله بدو عزت بخشيده است و پنداشت كه جهاد و شهادت و فداكاري در راه حق و عدالت نشان است... و توجه نداشت كه همه ي شرائط ذلت و حقارت، در او و حكومت پوشالي و سياه


اوست و همه ي شرايط حريت و آزادگي و شكوه و شهامت در حسين عليه السلام.

خداوند، حكومت حقيقي بر دل ها و جان ها را به حسين عليه السلام ارزاني داشت و از يزيد و پيروان جنايتكارش به دليل بيدادگري و سياهكاريشان حكومت را گرفت، به همين جهت، حتي آنان كه لعن و نفرين بر خلفا را جايز نمي دانند، لعن بر يزيد را مي پذيرند و براي پاداش، بدو لعنت مي كنند.

آري! حسين عليه السلام نه تنها بر قلب هاي باايمان حكومت مي كند، بلكه ديگر قلب ها نيز شيفته ي شهامت و رادمردي و شكوه اوست. [15] .

اگر به راستي مي خواهي عزت را بنگري اينك به بارگاه ملكوتي حسين عليه السلام و تجليل و احترام بدان را تماشا كن.

اگر مي خواهي ذلت و سرافكندگي و شقاوت را تماشا كني، به قبر يزيد بنگر كه هر راهگذري، نه تنها شيعيان، بلكه پيروان ديگر اديان و مرام ها، به هنگام گذشتن از كنار قبرش، چيزي جز لعن و نفرين نثارش نمي كنند و براي برآمدن خواسته هايشان بسان رمي جمرات به قبر شيطان اموي سنگ مي اندازند....

شگفت اينجاست كه اين سرنوشت سياه يزيد را، دخت گرانمايه ي بتول، زينب عليهماالسلام در اوج شرارت و مستي يزيد، در كاخ بيداد اموي، بدو خاطرنشان ساخت و براي هميشه در تاريخ به يادگار نهاد. [16] .

آري! آدم عليه السلام به طور ناگهاني به جدايي از بهشت، آزمايش گرديد و از آن جايگاه آرامش و باغ هاي ملكوتي آن، به زمين خاكي و غبارآلود و كانون آفت ها و شرارت ها و درندگان و جنبندگان موذي تبعيد گشت... و حسين عليه السلام نيز همانند او، ظرف چند ساعت از بوستاني معطر از برادران و فرزندان و دوستان و همه ي شايستگان جدا شد و راهي ديار عشق گرديد.

در روايت آمده است كه: «آن گاه كه كسي از ياران او باقي نمانده بود، كودكي با شرايط خاصي از خميه ها خارج شد، هراسان به هر سو نگريست كه عنصر خون آشامي او را به شهادت رساند.» [17] .

و ديگر كسي براي حسين عليه السلام نمانده بود كه به خواهرش گفت: كودك خردسالش


را بياورد.... [18] .

هنگامي كه او را نيز به خاك و خون كشيدند، با بانوان حرم، وداع كرد و تنهاي تنها به سوي ميدان به راه افتاد.جهان را تيره و تار ديد و خود را تنها و در محاصره ي درندگان، سر بر آستان پروردگارش بلند كرد و به نيايش با او پرداخت و عاشقانه به راز و نياز نشست. [19] .

در روايت است كه: «آدم عليه السلام پس از خروج از بهشت بسيار گريست، ده ها سال و شايد بيشتر.» [20] و حسين عليه السلام نيز در روز پرشكوه عاشورا در چند مورد خاص، گريه كرد. [21] .

اما گريه او، بسان گريه ي آدم نبود، چرا كه گريه ي آدم براي خويش بود و گريه ي آن حضرت نه براي خود، بلكه برخاسته از رقت قلب و مهر بر كساني بود كه بر او مي گريستند.

گريه ي آدم، بسيار طولاني بود و سيلاب اشكش فراوان، [22] ولي گريه ي حسين عليه السلام كوتاه و برخاسته از خون قلب او بود.

گريه ي آدم با آرامش و آرامش بخش همراه بود و گريه ي حسين عليه السلام را آرامش دهنده نبود.

گريه ي آدم براي كشته شدن يك فرزند بود و گريه ي حسين عليه السلام براي برادران، فرزندان، عموزادگان، ياران، خاندان و كودكانش.

آدم، پس از خروج از بهشت، براي تهيه ي غذا براي خود و همسرش، به آزمايش سختي دچار شد، چرا كه در زمين، نه وسيله ي زندگي فراهم بود و نه دانش و آگاهي لازم و نه كسي كه او را ياري و همكاري كند؛ و حسين عليه السلام نيز در محاصره ي دشمن براي تهيه ي آب، براي اردوگاه تشنه و محاصره شده اش آزمايش گرديد و در اين راه رنج بسيار كشيد و به تلاش بسياري دست زد.گاهي خود، دشمن را اندرز داد. [23] گاه سفيراني براي موعظه ي آنان گسيل داشت. [24] گاه براي آگاه ساختن دشمن از سرانجام


شوم كار ضد انساني اش، آشكارا افرادي را به سوي آنان فرستاد. [25] گاه شبانه و مخفيانه پيام فرستاد، [26] گاهي با حفر چاه كوشيد، [27] و گاه با اتمام حجت نمودن بر دشمن كه آب بر روي زنان و كودكان غير نظامي بستن دور از شرف اسلامي و عربي است. [28] زماني با استدلال به تشنگي سخت كودك خردسالش [29] و زماني به شدت عطش خويشتن در آخرين لحظات. [30] .

آدم عليه السلام پس از رنج و خستگي بسيار، به مواد حياتي مورد نياز دست يافت و حسين عليه السلام پس از همه ي رنج ها و فداكاري ها، با لب تشنه جان داد.

آدم عليه السلام به جنايت قابيل در حق هابيل و كشتن و دفن او آزمايش گرديد و ريخته شدن خون او را نديد؛ اما، حسين عليه السلام بدن قطعه قطعه ي فرزند جوانش را بر روي خاك و خون نگريست و با ديدن آن منظره، توان از دست داد. [31] .

آدم، چهل شبانه روز بر فرزندش گريست و بدو وحي شد كه فرزند ديگري به او عنايت خواهد شد و حسين عليه السلام دقايقي چند در شهادت فرزندش گريست، [32] اما همان مدت اندك، به اندازه ي چهل سال، توان حسين عليه السلام را گرفت و آن گاه به شهادت فرزند ديگرش آزمايش گرديد.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 101، ص 60.

[2] بحارالانوار، ج 25، ص 16.

[3] بحارالانوار، ج 275، 43.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 46.

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 44.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 90.

[7] بحارالانوار، ج 45، ص 128.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 131 و 132.

[9] سوره ي آل عمران، آيه ي 26.

[10] بحارالانوار، ج 45، ص 131؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 464؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص 577.

[11] بحارالانوار، ج 43، ص 261.

[12] بحارالانوار، ج 43، ص 262.

[13] بحارالانوار، ج 45، ص 139 و 140.

[14] بحارالانوار، ج 45، ص 157.

[15] بحارالانوار، ج 43، ص 281.

[16] بحارالانوار، ج 45، ص 133.

[17] بحارالانوار، ج 45، ص 45 و 46.

[18] بحارالانوار، ج 45، ص 46.

[19] بحارالانوار، ج 45، ص 47 - 49.

[20] بحارالانوار، ج 11، ص 211.

[21] بحارالانوار، ج 45، ص 35 و 41 و 45 و 50.

[22] بحارالانوار، ج 11، ص 175 و ج 12، ص 264.

[23] بحارالانوار، ج 45، ص 6.

[24] بحارالانوار، ج 45، ص 5.

[25] بحارالانوار، ج 44، ص 392.

[26] بحارالانوار، ج 44، ص 388.

[27] بحارالانوار، ج 44، ص 387.

[28] بحارالانوار، ج 45، ص 51.

[29] منتخب طريحي، ص 443.

[30] بحارالانوار، ج 45، ص 56.

[31] بحارالانوار، ج 45، ص 44.

[32] مقتل آل بحرالعلوم، ص 349؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 31.