بازگشت

ترسيم روشن تر بحث


1- هنگامي كه از آن گرامي، با تهديد و ارعاب خواستند تا با فرعون امت يزيد، دست بيعت دهد و آن حضرت با نگراني و اندوه، خانه و كاشانه ي خويش را ترك نمود و بدين وسيله به فرمان پروردگارش، كه بيعت نكردن با استبداد سياه و اعلان مخالفت با ستمكاران و سياست هاي شوم آنان بود، با وجود ياران اندك و عدم همكاري مردم، لبيك گفت؛ براي نبرد با بيداد احرام بست و با ترك مدينه به مكه آمد.در آنجا مردم را به سوي حق و عدالت و دفاع از شرف و آزادي و دين، فراخواند و خاطرنشان ساخت كه رژيم اموي باطل است و پيكار با آن واجب.

آري! اين نخستين حج حسين عليه السلام بود كه بسان موسي، عمل كرد.

2- پس از به پايان بردن حج نخستين، كه دست بيعت ندادن به ظلم و اعلان مخالفت با آن و روشنگري سياهكاري و بيدادگري رژيم اموي و فراخوان شهامتمندانه براي پيكار با آن بود، در دومين حج خويش، به حج ابراهيم احرام


بست.ميقات اين حج، مكه بود و هنگام احرام بستن آن روز عرفه و نوع حج آن حضرت حج قران بود و قرباني آن گرامي، نماينده اش مسلم بن عقيل بود كه به بارگاه دوست هديه شد.

پيامبر گرامي در عالم رؤيا، حسين عليه السلام و ياران پاكباخته اش را فراخواند كه: «حسين جان! به سوي شهادتگاه خويش حركت كن، چرا كه خدا خواسته است تو را شهيد در راه حق بنگرد و خاندان و بانوان حرم را نيز به همراه خويش حركت ده، چرا كه خدا خواسته است آنان را نيز اسيراني آزادي بخش ببيند.» [1] .

و آن حضرت در پاسخ اين فراخوان پيامبر بزرگ خدا، لبيك گفت و رو به بارگاه خدا كرد و گفت: بار خدايا! خود به همراه فرزندان و برادران و عموزادگان و ياران خاص و پاكباخته ام براي شهادت در راه تو حركت مي كنم و زنان و خواهران و دختران گرانمايه و قهرمانم، براي اسارت در راه نجات بشريت.

بار خدايا! به فراخوان پيامبرت كه از جانب توست، لبيك مي گويم و در راه انجام فرمانت با گروه قهرمانان خداجويي كه به شرف فداكاري و شهادت مفتخر خواهند گشت، حركت مي كنم.آري! او از حرم امن الهي احرام بست، چرا كه پناهگاه و حرم امن الهي كه بايد براي همگان، حتي پرندگان، حيوانات وحشي، درخت، گياه، مشركان و كافران تضمين گر امنيت باشد، براي خاندان پيامبر و فرزند گرامي او حسين عليه السلام ناامن شده بود و نقشه ي ترور ناجوانمردانه او و ريختن خون مطهرش را در حرم امن الهي كشيده بودند.آن حضرت از مكه و حرم امن الهي احرام بست و به سوي وعده گاه خويش روان شد در حالي كه هر كس او را در ميانه ي راه ملاقات مي كرد، او را از جهاد بر ضد شرك و ارتجاع اموي كه حد و مرزي نمي شناخت و با امر به معروف و نهي از منكر كنندگان و حق گويان و آزادي خواهان و انتقادگران و مخالفان اختناق و استبداد بسيار وحشيانه برخورد مي كرد، برحذر مي داشت و مي گفت: «شما به سوي شمشيرهاي برهنه مي رويد.» [2] .

و نداي شهادت او و يارانش را در هر منزلگاه از ندا كنندگاني ناشناخته مي شنيدند، همان گونه كه خواهرش شنيد و آن را به برادر بازگفت و آن حضرت در


پاسخ فرمود: «خواهرم! هر آنچه خداي مقرر فرموده است خواهد شد.» [3] .

و نيز از هر سو، حتي در عالم رؤيا، اخباري جانسوز و ناگوار دريافت مي داشت از آن جمله: فرزندش علي، آن حضرت را گريان و در حال تلاوت قرآن و آيات خاصي از آن نگريست، دليل آن را پرسيد كه فرمود: «اينك، در خواب ندايي را شنيدم كه مي گفت: اين گروه به سوي قربانگاه در حركتند و مرگ پرافتخار با آنان همراه است.»

فرزندش پرسيد: «پدر جان! آيا ما براي راه حق و عدالت سير نمي كنيم؟»

فرمود: «چرا به خدايي كه بازگشت همگان به سوي اوست، ما بر راه حق قرار داريم.» كه فرزندش: شهامتمندانه گفت: «پس چه باك از شهادت.» [4] .

آري! آن حضرت از ياري و همكاري مردم در نبرد با ارتجاع اموي و جهاد در راه حق و عدالت قطع اميد كرد، گرچه براي اتمام حجت از آنان ياري خواست و زندگي با ستمكاران را ذلت شمرد و در پاسخ كساني كه او را از پيكار بر ضد جاهليت اموي مي ترسانيدند، فرمود: «من از خطر آنان بر خود، نمي هراسم.به خداي سوگند كه آنها مرا رها نخواهند ساخت تا خون مرا بريزند.» [5] .

و نيز از همه ي مكان ها و شهرها احرام بست و به انجام مناسك حج پرداخت و فاصله ي ميان مكه تا كربلا را چون فاصله ي صفا و مروه، گام سپرد و در آنجا فرود آمد و فرمان توقف به ياران داد.آن گاه در آستانه ي عاشورا، در آنجا از آب و غذا احرام بست و به انجام مناسك حج خاص خويش و تجديد پيمان با آزادمرداني پرداخت كه به همراه او احرام بسته و به امامت او، نداي خدا و پيامبرش را لبيك مي گفتند.

3- پس از انجام مناسك دومين حج، فراخوان سومين حج، نداي روح بخش خويش را طنين افكن ساخت و آن حضرت و خاندان و يارانش را به انجام آن فراخواند.

ميقات سومين حج او، خيمه هاي كربلا بود و فراخوانان آن پيامبر و علي و فاطمه و حسن عليهم السلام و به همراه آنان، فرشته اي از جانب خدا بود كه شيشه ي سبز رنگ


زمردين، در دست داشت و لحظات اين فراخوان هم، شب عاشورا بود، درست لحظاتي كه حسين عليه السلام سر بر زانو نهاده و به خوابي سبك رفته بود [6] و محتواي پيام هم اين بود كه: «گرامي فرزندم حسين! تو شهيد خاندان محمد هستي! آسمانيان و ملكوتيان به وجودت افتخار مي كنند و به آمدنت شادمانند؛ پس به سوي ما بشتاب، كه افطار امشب را نزد ما خواهي بود و اين فرشته ي الهي است كه از آسمان فرود آمده است تا خون پاك تو را در اين شيشه سبز رنگ گرد آورد.»

حسين عليه السلام بر اين فراخوان شادمان شد و با همه ي وجود، آن را لبيك گفت و انجام آن را آغاز كرد، اما خواهرش با آگاهي از فراخوان و شنيدن لبيك دل انگيز حسين عليه السلام در شب عاشورا، با سر و پاي برهنه به سوي برادر شتافت و بر چهره زد و از جدايي برادر ناله سر داد و گفت: «كاش زندگي من پايان يافته بود، چرا كه گفتار و عملكرد شما همچون كسي است كه بر شهادت قهرمانانه ي خويش مطمئن و بدان آماده شده است.»

حسين عليه السلام فرمود: «آري! چنين است، چرا كه همه ي راه هاي صلح شرافتمندانه و پيروزي ظاهري، مسدود است.»

زينب عليها السلام گفت: «اين براي من بسيار دردناك است كه شما پيشواي به حق عدالت و انسانيت در شرايطي قرار گرفته اي كه آگاهانه و آزادانه براي شهادت آماده شده ايد.» و اينجا بود كه دست برد و گريبان چاك زد و نقش زمين شد.

حسين عليه السلام كنار خواهر قهرمانش نشست، آب بر چهره اش پاشيد تا به هوش آمد، آن گاه به اندرز و دلداري او پرداخت و او را به شكيبايي در راه حق فراخواند. [7] .

آن گاه به انجام مناسك حج خويش پرداخت، به انجام حجي كه طواف آن گردش بر محور عشق به خدا با انجام عبادت و نماز و نيايش و تلاوت قرآن بود و اين طواف را، طواف وداع و خداحافظي ساخت.سپس قربانيان خويش را كه نه از نوع قربانيان ديگر حاجيان، بلكه از برگزيدگان و دوستان بارگاه خدا، و برخي از نظر درون و برون و منطق، برتر از اسماعيل ذبيح بودند، همه را به بارگاه دوست آورد و در راه او به قربانگاه عشق روانه ساخت و خود در همانحال، به سعي حج پرشكوه خود پرداخت و با آنان و براي خاطر آنان، هفتاد و چند مرتبه از خيمه ها تا ميدان


كربلا را، گاهي به صورت آرام و گاه به صورت هروله، «سعي» كرد.

4- پس از انجام آداب سومين حج، نداي ديگري طنين افكند و حسين عليه السلام را به انجام چهارمين حج خويش فراخواند.

فراخوان چهارمين حج پرشكوهش، جوان انديشمندش علي، شبيه ترين مردم به پيامبر خدا بود كه در بستر شهادت و واپسين لحظات، پدر گرانمايه ي خويش را در شرايطي كه به فرمان خدا به «حج اكبر» احرام بسته بود، به پيكار با جاهليت سياهكار اموي، تا سرحد شهادت فراخواند.ندايش اين بود: «پدر جان! اين نياي گرانقدرم پيامبر است كه به شما ندا مي دهد: شتاب كن، شتاب....» [8] و هنگام فراخوانش نيز، ظهر عاشورا بود.

پس از اين پيام، حسين عليه السلام به چهارمين حج پرشكوهش كه ميقات آن ميدان كربلا بود، لبيك گفت: «لبيك اللهم لبيك....»

بار خدايا! آمدم! پيش از نثار جان خويش، فرزندان، برادران و عموزادگان مجاهد و فداكار خويش را به بارگاهت تقديم داشتم و اينك هيچ يك از يارانم نمانده است.

آن گاه، با بانوان، دختران و خواهران قهرمانش، در حالي كه وداع كرد [9] كه با همه ي وجود به نداي دعوت به حج اكبر، لبيك مي گفت: «لبيك اللهم لبيك....»

بار خدايا! به بارگاه تو روآورده ام و پشت سر خويش، زنان و كودكاني را تشنه در محاصره ي رژيم بيداد اموي وانهاده ام....

آن گاه پيراهن قديمي را، به عنوان احرام به تن كرد [10] و آن را سوراخ سوراخ كرد تا بدان طمع نكنند و بر مركب خويش نشست و در جايگاهي براي خدمت به پروردگارش ايستاد كه در عرفات و نه در مني و نه در مشعر و نه در ميدان پيكار و جهاد، هيچ كس همانندش وقوف نكرده بود و مرتب با همه ي وجود مي گفت:

لبيك اللهم لبيك، وحدك لا شريك لك لبيك، جئت وحدي اليك، احرم لك قلبي عن كل علاقة لسواك، فلا غربتي توجب الكربة، و لا وحدتي تورث الوحشة، و لا قتل أولادي يضعف كبدي، و لا اضطراب عيالي يغير حالي، و لا قتل رجالي يغير أحوالي، و لا


نور بصري يذهب عطشي، و لا يعرضني الخوف لكثرة أعدائي، و لا اضطراب لشدة بلائي.

بار خدايا! به سويت مي شتابم! به سوي تو كه يكتا هستي و همتايي براي تو نيست؛ تنهاي تنها! در راه تو هستم و به سوي تو روانم؛ قلبم را از همه ي روابط و علائق، جز عشقت به تو گسسته و آن را تنها كانون مهر و محبت تو ساخته ام و بس؛ نه شهادت فرزندان دليرم مرا ناتوان ساخته و نه اراده ي پولادين مرا سست كرده است و نه گرفتاري خاندانم؛ نه شهادت جانسوز ياران مرا از هدف بلند خويش باز خواهد داشت و نه كم سو شدن نور چشمانم بر اثر شدت تشنگي؛ نه بسياري دشمن مرا در راه تو، به هراس خواهد افكند و نه فشار گرفتاريها و مصائب.

به همين جهت، همگام با حركت به سوي دوست و همراه با نيايش و لبيك گفتن به نداي عشق، كران تا كران وجودش لبريز از اطمينان و روح بزرگش در ساحل آرامش و قدرت ظاهري اش كه بر اثر تلاش بسيار، تحليل رفته بود، همه و همه در حال تجديد نيرو و قوا مي نمود و چهره ي منورش گلگون جلوه مي كرد، به طوري كه هر كس به آن حضرت مي نگريست از شهامت وصف ناپذير و قوت قلب بي نظيرش در شگفت مي شد.و آن حضرت همچنان در نيايش بود كه:

لبيك اللهم لبيك، احرم لك رأسي عن الاتصال ببدني، و بدني عن القيام علي رجلي، و يدي عن أخذ شي ء بها.لبيك اللهم لبيك! احرم لك كبدي عن الماء، و بشري عن سلامة مقدار شعرة، و شعري عن خضاب الزينة، و عن بقاء لونه، و أوصالي عن الاتصال، و لحمي عن الالتئام بالعظام، و عظمي عن التركيب، و قلبي عن الاستقرار، و من بقاء صورته، و دم قلبي عن الثبوت في شغافه، و أوداجي عن التعلق برأسي، و وتيني عن الوصل برقبتي.

بار خدايا! پس از خلوت ساختن قلبم از اغيار به خاطر تو، اينك سرم از ماندن بر پيكر، پيكرم از ماندن بر روي پاها،

و دو دستم از خدمت به بدنم وداع گفته و به سوي تو احرام بسته اند و از همه چيز و همه كس بريده و به سوي تو و براي تو در شتابم.

بار خدايا! جگر سوخته ام از آب روان، تمامي پيكرم از سلامت، موهاي سر و صورتم از خضاب، پيوندهاي وجودم از پيوند به هم، گوشت بدنم از پوشيدن استخوان ها، استخوان هاي بدنم از تركيب با يكديگر، قلبم از آرامش و آسايش و ادامه ي كار، خون قلبم از دوران در اعماق آن، رگ هاي گردنم از پيوند به سر، شاهرگ


قلبم از پيوند به گردنم، به خاطر تو از زندگي وداع گفته و به سوي تو احرام بسته است؛ و جز از تو اي محبوب و معشوق و اميد و آفريدگار من، از هر كس و هر چيز بريده است.

حسين عليه السلام با اين راز و نياز و نيايش اوج بخش، بر گرد خانه ي حقيقي خدا، طواف كرد و آنگاه «سعي» بجا آورد، سپس در جايگاهي كه هيچ كس جز او وقوف نكرده بود و در مشعر و عرفات خاص خود، توقف كرد و از آنجا به سه حمله ي دليرانه بر سپاه شيطان، رمي جمرات كرد و به مني و قربانگاه مني رسيد، اما نه براي حلق رأس و يا قرباني، بلكه براي نثار سر و جان در راه دوست.

شب زنده داري و نيايش شبانه را تا سيزدهم محرم در آنجا برگزار كرد و بدين گونه با بجا آوردن اين آداب و مناسك حج چهارم خويش، از احرام آن خارج گرديد.

5- پس از اين مرحله ندايي از بارگاه دوست طنين افكند كه:

«يا ايتها النفس المطمئنة - ارجعي الي ربك راضية مرضية.» [11] .

و بدين گونه او را به حج پرشكوه تر و ويژه اي كه به حق، تنها حج او بود، فراخواند، به انجام حجي كه نه كسي پيش از او و نه بعد از او انجام نداده و تنها حسين عليه السلام بود كه توان شتافتن به سوي چنين حج پرشكوهي را داشت.نداگر اين حج، خداي حسين عليه السلام بود و مخاطب مستقيم حسين عليه السلام و محتواي پيام الهام شده اين بود: «هان اي روح آرامش يافته! به سوي پروردگارت بازگرد، در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم، او از تو خشنود است و در زمره ي بندگان برگزيده و شايسته ام درآي، و در بهشت برين من وارد شو.» [12] .

ميقات او نيز شهادتگاهش و اعمال اين حج نيز لبيك گفتن به فراخوان و نداي حق با همه ي وجود و اخلاص و در ميدان انديشه و عقيده و گفتار و عملكرد، لبيك گفتن به گونه اي كه خداوند از آن تعبير به خشنودي طرفين مي كند.

خشنودي حسين عليه السلام از آفريدگارش و خشنودي خداي از سالار بندگانش، چرا كه آن حضرت با آن شرايط سخت و دشوار و با همه مصائب و رخدادهاي سهمگين و با وجود ددمنشي بسيار رژيم اموي، نه تنها براي خدا شكيبايي ورزيد و هرگز متزلزل نشد، بلكه روح مقدسش در اوج اقتدار و خشنودي از آفريدگارش به


ملكوت پركشيد، تا جايي كه خداوند در پيام خود خشنودي حسين عليه السلام را به خشنودي خويش مقدم داشته است كه تدبر در اين نكته ي عميق، اسرار و رموز بسياري را روشن خواهد ساخت.

از اين مرحله به بعد، سلاح خويش را بدور افكند و همه ي جامه هايي را كه براي حج و طواف پيشين، به تن كرده بود، درآورد و دو جامه ي ديگر كه بافت آنها از بادهاي سرخ و خاك و غبار دشت نينوا بود در بر كرد و نه تنها از زينت و جلوه هاي دنيوي همچون انگشتر [13] دست شست كه انگشت را نيز همراه انگشتر، ترك كرد.سر مقدسش را برهنه ساخت همان گونه كه اگر كسي در حال احرام از دنيا رفت، بايد برهنه باشد و آن را از پيكر مقدس جدا و در برابر حرارت خورشيد قرار داد.

سه شبانه روز براي نيايش و عبادت، شب زنده داري كرد، آن گاه بانوان و خاندان و كودكانش و همه ي انسان ها را ترك و با روح بلند و ملكوتي اش بر گرد خانه ي مقدسي طواف كرد كه پيش از طواف نخست او به بيت المعمور به هنگام صعود به آسمان، كسي آن گونه طواف نكرده بود و با پيكر مطهرش نيز در كربلا بتوته كرد.

پس از آن، با سر نوراني اش از «صفا»ي كربلا تا كوفه و از آنجا تا شام و مدينه و آن گاه به آسمانها و... «سعي» نمود و در مكان ها و موقعيت هاي متعددي، به تلاوت قرآن و ابلاغ پيام خدا و روشنگري پرداخت. [14] آن گاه سر مقدسش نه از سايه و سايه گزيني، بلكه از ماندن ر زمين نيز محروم و بر فراز نيزه ها [15] و شاخسار درختان [16] و بر دروازه ي دمشق [17] و كاخ شوم عبيدالله و يزيد [18] قرار گرفت.

او همه ي آداب و مناسك حج خويش را در اوج اخلاص و شور انجام داد.در اين حج تنها از خضاب نتوانست دوري جويد، چرا كه چهره و محاسن و كران تا كران پيكر مطهرش را به خون پاكش رنگين ساخت و خود فرمود كه: «همين گونه خواهم بود تا خداي را ملاقات نمايم.» [19] .



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 364.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 375.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 372.

[4] بحارالانوار، ج 44، ص 379؛ ارشاد مفيد، ج 2، ص 82؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 408.

[5] «والله لا يدعونني حتي يستخرجوا هذه العلقة من جوفي....» بحارالانوار، ج 44، ص 375؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 397؛ ارشاد مفيد، ج 2، ص 76.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 3.

[7] بحارالانوار، ج 45، ص 2.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 44.

[9] بحارالانوار، ج 45، ص 46 و 47.

[10] بحارالانوار، ج 45، ص 54.

[11] سوره ي فجر، آيه ي 27 و 28.

[12] بحارالانوار، ج 44، ص 218 و 219.

[13] بحارالانوار، ج 45، ص 58.

[14] بحارالانوار، ج 45، ص 304.

[15] بحارالانوار، ج 45، ص 115.

[16] بحارالانوار، ج 45، ص 304.

[17] بحارالانوار، ج 45، ص 136.

[18] بحارالانوار، ج 45، ص 143.

[19] بحارالانوار، ج 45، ص 53.