بازگشت

زائران پس از دفن بدن مطهر


شيفتگان و زائران پس از دفن پيكر مطهر او بسيارند، برخي در تمامي اوقات به زيارت او مي پردازند و برخي در اوقات معين....

گروه نخست كه تا روز رستاخيز، شب و روز به زيارت او مشغول هستند، گروهي از فرشتگانند، كه در بحث مربوط به فرشتگان، بدان ها اشاره رفت.

اما از زائراني كه در اوقات مخصوص او را زيارت مي كنند، نخست ذات اقدس الهي است كه فراتر و منزه از زمان و مكان و رفت و آمد و تحولات است و به طوري كه در روايت آمده است: «هر شب جمعه باران الطاف خاص خود را بر حسين عليه السلام مي باراند.» [1] .

و نيز پيام آوران و جانشينان آنان همه ي شب هاي جمعه و شب پانزدهم شعبان و شب قدر [2] به زيارت حسين عليه السلام مي شتابند و نيز جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و طول سال اوقات خاصي براي زيارت او دارند. [3] .

از مردم اين سرا، نخستين زائر حسين عليه السلام پس از به خاكسپاري پيكر مطهرش امام سجاد عليه السلام بود كه سومين روز شهادت حسين عليه السلام با گروهي از بني اسد به زيارت او شتافتند.آن حضرت پس از ساختن قبر مطهر، كف دست خويش را بر روي قبر گشود و با سلام و آداب و واژه ها و سبك مخصوصي به زيارت پدر و پيشواي محبوبش پرداخت.

پس از امام سجاد عليه السلام گروه هاي گوناگون مردمي كه در آن سرزمين زندگي مي كردند يكي پس از ديگري به ديار دوست شتافتند تا آنجايي كه روايت شده است كه:«پس از دفن پيكر پاك آن حضرت، به فاصله يك يا دو سال ده ها هزار زن، كودكاني در مهر او به دنيا آوردند.» [4] .


و نيز از جمله زائران دلسوخته، «عقبه» بود.او نخستين شاعر انديشمندي بود كه در برابر قبر مطهر پيشواي شهيدان ايستاد و اين گونه سرود:



مررت علي قبر الحسين بكربلا

ففاض عليه من دموعي غزيرها



فما زلت أرثيه و أبكي لشجوه

و يسعد عيني دمعها و زفيرها



و بكيت من بعد الحسين عصائب

أطافت به من جانبيها قبورها



سلام علي أهل القبور بكربلا

و قل لها مني سلام يزورها



سلام بآصال العشي و بالضحي

تؤديه نكباء الرياح و مورها



و لا برح الوفاد زوار قبره

يفوح عليهم مسكها و عبيرها [5]



به شهادتگاه حسين عليه السلام گذر كردم و سيلاب اشك ديدگانم را بر تربت مقدس او فروريختم.

همچنان مرثيه او را سرودم و گريستم و ديدگانم با قطرات اشك و آه خود، ياريم كردند.

و پس از گريه بر سوگ حسين عليه السلام بر فداكاران، اشك ريختم كه از هر سو با قبرهاي مطهر خود بر گرد پيشواي خود به طواف ايستاده اند.

درودي گرم و جاودانه بر شهيدان به خون خفته ي كربلا و بر آنان به هنگامي كه زيارتشان كردي، سلام مرا برسان.

بادهاي تند و ملايم و بادهاي غبارآلود به هنگام شامگاه و چاشتگاه بر قبرهاي مطهر حسين عليه السلام و يارانش درود و سلام مي فرستد.

و همچنان انبوه انبوه شيفتگان و زائران قبر مطهر حسين عليه السلام بر آن قبرها مشك و عنبر و گلاب مي پراكنند.

نخستين زائري كه از راه دور به زيارت پيشواي محبوب خود شتافت، جابر بود كه به سبك ويژه اي حسين عليه السلام را زيارت كرد؛ [6] از آن پس خداوند قلب هاي مردم را در گرو عشق او نهاد.شيعيان و شيفتگانش، با وجود حاكميت بيداد اموي و انواع فشارهاي مريي و نامريي آن، از دورترين نقاط به زيارت او مي شتافتند.امويان مردم را از زيارت آن حضرت بازداشتند و پاسگاه ها، كمينگاه ها، پاسداران و مأموراني براي اين سياست شوم خود گماشتند و دستور كشتن و اعدام و بريدن دست و پاي زائران را صادر كردند؛ اما همه ي اين سياست هاي ددمنشانه و ضد انساني جز بر


شعله ور شدن آتش گرمابخش او در دل ها و بسياري زائران و عاشقان دلسوخته اش نيفزود.

پس از امويان، رژيم فريبكار عباسيان به دشمني با آرمان آن حضرت پرداخت.متوكل، خليفه ي طغيانگر عباسي، با كينه توزي خاصي كه نسبت به فرزندان فاطمه عليها السلام داشت، زيارت قبر حسين عليه السلام را به شدت تحريم كرد و هنگامي كه سياست شوم و پرفريب او بي ثمر ماند و همچنان حسين عليه السلام بر دل ها حكومت كرد و قبرش كعبه ي قلب ها ماند، فرمان تخريب شهادتگاه او را صادر كرد و چون از تخريب هم نتيجه اي نگرفت، دستور نبش قبر و شخم زدن آن و آب بستن بر قبر مطهر را داد تا اثري از آن بر جاي نماند، اما از ويژگي هاي حسين عليه السلام يكي هم اين است كه همان عنصر پليدي كه چنين كرد، سرانجام بر او طوري پيش آمد نمود كه خود، قبر مطهر حسين عليه السلام را تعمير و برپا ساخت و مردم را به زيارت شهادتگاه او فراخواند.

روايات رسيده نشانگر آن است كه كينه توزترين خليفه در رژيم عباسي نسبت به خاندان پيامبر همين متوكل بود.او بود كه در انديشه ي شوم محو نام و ياد و حماسه و آرمان حسين عليه السلام بود و بدين منظور دستور داد قبر آن حضرت را تخريب كنند، بر آن آب ببندند و آن را نابود سازند و در ادامه ي سياست شيطاني اش زائران قبر حسين عليه السلام را به اعدام تهديد كرد و پاسداران سنگدل و مسخ شده ي خويش را براي جلوگيري از رفتن به زيارت حسين عليه السلام بر سر راه زائران گماشت و پاسگاه ها و كمينگاه ها بپا ساخت و با شرارت و قساوت بسياري كوشيد تا نور خدا را خاموش و آثار هدايت خاندان وحي و رسالت را نابود سازد، اما سرانجام در نقشه ي ابليسي خود شكست خورد.

در همان شرايط مرگبار و تاخت و تازهاي ضد انساني متوكل، مردي هوشمند به نام زيد كه بسان بهلول عاقل، در اوج درايت و هوشمندي بود و او را ديوانه مي خواندند، در مصر زندگي مي كرد.

او از عاشقان حسين عليه السلام و از كساني بود كه شكوه و عظمت فداكاري حسين عليه السلام و جهاد بي نظير عقيدتي، سياسي، اخلاقي، فرهنگي و دفاعي او را بر ضد ارتجاع اموي به خوبي دريافته بود و او را الگوي همه ي مبارزان راه آزادي و عدالت مي شناخت.

او از شنيدن خبر غمبار تخريب قبر حسين عليه السلام به دستور متوكل بسيار غمگين شد و اين جنايت هولناك موج حزن و اندوه او را دامن زد و مصيبت شهادت حسين


عليه السلام را بر او تجديد كرد.كنترل خويش را از دست داد، با پاي پياده در حالي كه به صراحت و به طور آشكار غم و اندوه خويش را به بارگاه خدا به شكايت مي برد، از خانه، كاشانه و وطن خود دست شست و در اوج اندوه به سوي كوفه شتافت.

در آن روزگاران سياه، بهلول عاقل نيز در كوفه زندگي مي كرد.زيد با او برخورد كرد و پس از سلام و تعارفات عادي بهلول از او پرسيد: «با اين كه شما را نديده ام نمي دانم چگونه نسبت به شما احساس همدلي و هماهنگي و آشنايي در خود مي نگرم؟»

زيد پاسخ داد: «قلب ها و جان هاي مردم باايمان، بسان سپاه مجهز و مسلح و تعليم يافته است.آنچه را شناخت همدلي مي كند و آنچه را نشناخت، ناهماهنگي و احساس بيگانگي؛ همين احساس دوستي و آشنايي قلب تو با من، نشانگر هماهنگي فكري و عقيدتي و اخلاقي ماست.»

بهلول پرسيد: «چه انگيزه اي شما را بر آن داشت كه بدون زاد و توشه و مركب از شهر و ديارت خارج گردي؟»

پاسخ داد: «به خداي سوگند! تنها انگيزه ي من، امواج غم و اندوهي است كه كران تا كران قلبم را گرفته است.به من گزارش رسيده است كه اين طاغوت خونخوار دستور داده است كه بارگاه مقدس حسين عليه السلام را تخريب و قبر مطهر او را نابود سازند، زائران او را قتل عام كنند و اين فاجعه ي غمبار، چنان بر من گران آمد كه زندگي را براي من دردآلود، سيلاب اشك ديدگانم را جاري، خواب را از چشمانم دور، زمين و زمان را برايم تيره و تار ساخت و مرا از خانه و وطن خويش آواره و راهي كوي او كرد.»

بهلول گفت: «به خداي سوگند! من نيز همانند تو هستم.»

هر دو به قصد زيارت پيشواي شهيد خود، آهنگ كوي او كردند و پس از طي طريق به ديار عاشقان رسيدند؛ اما وضعيت غم انگيزي را نگريستند، چرا كه بارگاه حسين عليه السلام تخريب شده بود و بر آن آب بسته بودند، اما به قدرت خداي شكست ناپذير، آب به قبر مطهر نزديك نشده و در يك فاصله و محدوده ي خاصي از قبر دور زده و به زمين مي رفت و يا راه خويش را كج مي كرد و هر چه آب بيشتري مي بستند نقطه ي محدوده ي قبر مطهر به اراده ي الهي بالا مي رفت و تلاش مذبوحانه ي دشمن كينه توز به جايي راه نمي يافت و يك قطره آب به قبر نمي رسيد.

زيد از تماشاي آن منظره ي بهت آور شگفت زده شد و خطاب به دوست


انديشمندش اين آيه شريفه را تلاوت كرد:

«يريدون ان يطفؤا نور الله بافواههم و يأبي الله الا ان يتم نوره و لو كره الكافرون.» [7] .

كافران مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند و خداوند جز به كمال رساندن نور خود نمي خواهد؛ هر چند كافران را ناخوش آيد.

آري! سال ها خليفه ي جنايتكار عباسي، همچنان سياست تخريب و انهدام بارگاه حسين عليه السلام، آب بستن به قبر شريف او، كشتن و بستن و بريدن و زنداني ساختن عاشقان كوي او و محو آثار او را دنبال كرد؛ اما بي ثمر بود.نه قطره اي آب به قبر شريف رسيد و نه آثار او محو شد و نه عاشقان كوي او از نثار مال و جان براي رفتن به زيارت او دست برداشتند و نه شهادتگاه و عاشورا و شاهكار بزرگ و حماسه ي كبير او در بوته ي فراموشي سپرده شد.

سرانجام، مأموري را كه بدانجا گمارده بودند تا شهادتگاه حسين عليه السلام را به مزرعه ي سرسبز و پرطراوتي - كه اثري از حسين عليه السلام نباشد - تبديل سازد؛ با مشاهده ي شگفتي هاي بسيار، پرده هاي غفلت و جهالت خويش را به كناري زد و با همه ي وجود به خداي حسين عليه السلام و نياي بزرگ او پيامبر ايمان آورد و سوگند ياد كرد كه ديگر بر چنين كاري دست نيازد و اگر مجبور گشت شهر و ديارش را ترك كند و سر به بيابانها گذارد و به قبر حسين عليه السلام دست جسارت نگشايد؛ چرا كه در اين مدت طولاني انبوه نشانه هاي عظمت و دلايل حقانيت دودمان پيامبر را ديده و اندرز و عبرت نگرفته است، اما اينك به ياري خدا، راه حق را يافته است.سپس برخاست و ابزار و آلات تخريب و وسايل كشاورزي را رها كرد و به سوي زيد و بهلول آمد.

از زيد پرسيد كه از كجا به زيارت حسين عليه السلام آمده است؟ پاسخ داد: از مصر.پرسيد: چرا؟ آيا از مرگ نمي هراسد؟

او ضمن گريه ي دردآلودي گفت: «تخريب قبر حسين عليه السلام و نبش آن و جسارت به مقام والايش، دنياي غم و اندوه را بر سرم فروريخت.»

آن مرد، برپاي زيد افتاد و با گريه، دست و پاي او را بوسه باران ساخت و گفت:

«پدر و مادرم فدايت باد! از روزي كه تو بدين جا روي آوردي، رحمت خدا نيز بر من روي آورده، دلم به نور ايمان و آگاهي نور باران گشته و اينك به خداي بزرگ و پيامبرش ايمان آوردم و با صداي رسا اعلان مي كنم كه: اينك سال هاست كه به


دستور رژيم عباسي در تلاش بودم تا آثار حسين عليه السلام را محو و شهادتگاه او را كه كعبه ي آمال دل ها بيدار و باايمان و پرشور حماسه است، به مزرعه و تفريحگاهي سرسبز تبديل سازم؛ اما هرگاه آب بر آنجا بستم، فرورفت و به قبر شريف نرسيد و در منطقه ي خاصي دور زد و راه خود را كج كرد.آري! گويي من در اوج مستي بودم كه اينك به بركت آمدن شما به خود آمدم.»

زيد اشك شوق و حسرت ريخت و اين اشعار را سرود:



تالله ان كانت امية قد أتت

قتل ابن بنت نبيها مظلوما



فلقد أتي بنوأبيه بمثله

هذا لعمرك قبره مهدوما



اسفوا علي ان لا يكونوا شاركوا

في قتله فتتبعوه رميما



به خداي سوگند! اگر امويان، در حكومت ظالمانه و استبدادي خويش، فرزند گرامي فاطمه دخت گرانقدر پيامبر را مظلومانه به شهادت رساندند، به راستي كه عباسيان به جنايت و شقاوتي همانند آن دست يازيدند و اين شهادتگاه فرزند پيامبر است كه به دستور آنان ويران شده است.

اينان در تأسف از اين كه در كربلا نبودند تا در ريختن خون مقدس حسين عليه السلام شركت جويند، اينك راه ددمنشانه ي آنان را در حق ستيزي و دشمني با آرمان حسين عليه السلام پي مي گيرند.

آن مرد با شنيدن اين اشعار حماسي و روشنگرانه، گريست و گفت: «راستي كه مرا از خواب غفلت بيدار كردي و به راه هدايت، رهنمونم ساختي.اينك، به سوي متوكل مي روم و ضمن معرفي خود حقايقي را كه دريافته ام بازمي گويم، گرچه به قيمت جانم تمام شود.»

زيد نيز او را همراهي كرد و هر دو به دربار متوكل آمدند.

آن مرد واقعيت را به خليفه ي مست و مغرور بازگفت؛ اما متوكل از شنيدن سخنان او آتش كينه توزي بر خاندان پيامبر در درونش شعله ور شد و حكم اعدام او را صادر كرد، او را كشتند و به دستور خليفه ريسمان بر پايش بستند و در كوچه ها كشيده، بر دروازه ي شهر آويختند و پس از مدتي پايين آورده به مزبله انداختند تا براي ديگران عبرت باشد و كسي به بيان شكوه و عظمت خاندان رسالت برنخيزد.

اين رخداد غمباره، اندوه زيد را بيشتر كرد؛ اما شكيبايي پيشه ساخت و پس از مدتي پيكر او را به رسم رفاقت در دجله شستشو داد و كفن كرد و بر او نماز گذارد و


روزي در كنار قبر دوست عقيدتي اش بود و براي شادي روح او قرآن تلاوت مي كرد كه ضجه هاي دلخراش و گريه هاي بسيار، او را به خود آورد، هنگامي كه نگريست انبوه زنان و مردان عزادار را ديد كه گريبان چاك زده، به ناله و فرياد پرداخته اند و با اضطراب و اندوه بسياري، جنازه اي بر دوش خود مي گريند.پرچم هاي سوگواري برافراشته شده و مردم گروه گروه زير آن گرد آورده شده و كوچه ها و خيابان ها بسته شده است.زيد پنداشت كه متوكل، خليفه عباسي مرده است و اين جنازه اوست؛ اما پس از جستجو معلوم شد يكي از كنيزان زيباروي او به نام ريحانه - كه بدان بسيار عشق مي ورزيد - ناگهان از دنيا رفته است....

به هر حال جنازه ي او را با تجليل و احترام رسمي و دولتي و دولتي به خاك سپردند و قبرش را گلباران كردند و با بوي خوش عطرآگين ساختند و بر آن بارگاهي برپا نمودند....

اين منظره بر آن مرد انديشمند گران آمد و بر اندوهش افزود و شراره هاي جانسوز از دلش زبانه كشيد به سر و صورت خود زد.گريبان پاره كرد و خاك بر سر خود فروپاشيد و فرياد آه و افسوس سر داد و خروشيد كه:

«اي حسين!... اي فرزند گرامي پيامبر! اين غم و اندوه و اين تأسف و تأثر جانكاه را بايد به كجا برد كه تو بايد در دشت كربلا، غريبانه، مظلومانه، با لب تشنه و تنها به جرم انكار بدعت هاي جاهلي و ستم و بيداد اموي و دفاع از دين و قرآن و سيره و سنت پيامبر و حقوق پايمال شده ي امت، به خاك و خون كشيده شوي، كودكانت را با قساوتي وحشتناك سر ببرند و بانوان و دختران و خاندان گرانقدرت را به اسارت برند؛ كسي اجازه سوگواري بر تو نيابد و بدون غسل و كفن به خاك سپرده شوي و پس از آن هم با انديشه ي شيطاني خاموش ساختن نور وجود و راه و رسم جاودانه ات، قبرت را ويران و بدان آب ببندند و بكوشند تا شهادتگاه تو را به مزرعه تبديل سازند و زائران و شيفتگانت را به اعدام و زندان محكوم سازند، با اين كه تو را پسر دخت گرانقدر پيامبر مي دانند.

اما دريغا كه بايد در مرگ يك كنيزك دربار رژيم عباسي، اين همه نيرو و امكانات كشور و ملت بسيج شود و بدو اين گونه احترام گردد؛ اما در شهادت جانسوز فرزند پيامبر و گل سرسبد او نثار اشك و سوز دل نيز ممنوع و غير قانوني اعلام شود.»

آري! مرد هوشمند آنقدر گفت و گريست كه بيهوش نقش بر زمين شد.مردم گرد او را گرفتند؛ برخي بر او دل سوزاندند و مهر ورزيدند.به هوش آمد و اين اشعار را سرود و نوشت و به وسيله برخي از نزديكان دستگاه خلافت، براي متوكل فرستاد.




ايحرث بالطف قبر الحسين

و يعمر قبر بني الزانيه



لعل الزمان بهم قد يعود

و يأتي بدولتهم ثانية



الا لعن الله اهل الفساد

و من يأمن الدنية الفانية



آيا در كربلا قبر مطهر حسين عليه السلام را ويران و به مزرعه تبديل مي كند و قبر فرزندان تباهي و جنايت را آباد مي سازد؟

بدان اميد كه چرخ روزگار به سود آنان به گردش درآيد و بار ديگر حق به آنان بازگردد.

لعنت خدا بر تباهكاران و بر كساني باد كه بدين دنياي پست و زودگذر اعتماد نمايند.

هنگامي كه خليفه ي مست و مغرور، اين اشعار را خواند به شدت خشمگين شد و دستور بازداشت او را صادر كرد.پس از دستگيري او، ميان خليفه و آن مرد شجاع و حقگو، بحث و گفتگو شد و او با شهامت متوكل را پند و اندرز داد و او را به خاطر سياست ددمنشانه اش سخت سرزنش كرد و متوكل هم فرمان اعدام او را صادر كرد.متوكل از او در مورد اميرمؤمنان عليه السلام پرسيد، كه او پاسخ داد:

«به خداي سوگند! تو خود به كرامت و شرافت و اصالت و عظمت او آگاهي!

به خداي سوگند! جز كافر ترديد كننده، كسي ارزش هاي الهي او را انكار نمي كند و جز منافق دروغ پيشه، كسي با او عداوت نمي ورزد.»

آن گاه به برشمردن فضايل و والايي هاي شخصيت اميرمؤمنان پرداخت و آتش كينه و عداوت متوكل بار ديگر شعله ور شد و او را تا هنگام اعدامش، به زندان فرستاد.

آن مرد شب را در زندان بود و در انتظار فردا، اما متوكل هنگامي كه ظلمت و تاريكي شب، همه جا را فراگرفت و در بستر خويش خفت؛ بناگاه ندا كننده اي به سوي او رفت و با پاي خويش بر او كوبيد كه:

«برخيز و اين زنداني بزرگوار را آزاد كن، در غير اين صورت خدا فورا تو را نابود خواهد ساخت.»

متولك هراسان برخاست و دستور داد زيد، آن مرد شجاع را آزاد ساختند و بدو بخشش گرانبهايي كرد و از او خواست تا هر خواسته اي دارد بخواهد.

او گفت: «آرزوي بزرگ من اين است كه بارگاهي براي حسين عليه السلام برپا سازم و مردم را براي زيارت او فراخوانم و كسي مزاحم آنان نشود.»


متوكل خواسته هاي او را پذيرفت و بر انجام آنها فرمان داد و او نيز در اوج شادماني و موفقيت، زندان بيداد متوكل را ترك كرد و باقي عمر خويش را در شهرها مي گشت و ضمن تجليل از حسين عليه السلام و بيان ارزش هاي والاي او، مردم را به زيارت او دعوت مي كرد و ندا مي داد كه:

«هر كسي به زيارت حسين عليه السلام برود در امنيت كامل خواهد بود.» [8] .



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 101، ص 60.

[2] بحارالانوار، ج 101، ص 93 و 100.

[3] بحارالانوار، ج 101، ص 109.

[4] بحارالانوار، ج 101، ص 75.

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 242.

[6] بحارالانوار، ج 101، ص 329.

[7] سوره ي توبه، آيه ي 32.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 403 - 407.