بازگشت

پنجمين ندا


با فروباريدن گرفتاري ها و مصائب پياپي، پنجمين نداي ياري خواهانه ي او در حالي كه با پيكر به خون آغشته و زخم هاي بي شمار، بر روي خاك گرم كربلا افتاده بود، طنين افكند.اين ندا در كودكان شير دل اردوگاه نور، اثر شگرفي نهاد و دو كودك براي ياري رساني به پيشواي خويش به ميدان شتافتند.يكي از آن دو، گوشواره اي بر گوش داشت و از ددمنشي دشمن وحشت زده به هر سو مي نگريست و در حالي كه از خيمه ها دور مي شد با ضربت قساوت پيشه اي به شهادت رسيد.مادرش با ديدن اين منظره دردناك، بسان كسي كه از هوش رفته باشد، حتي توان سخن گفتن و گريه را نيز از دست داد. [1] .

كودك دوم، عبدالله، يادگار برادرش بود كه يازده سال داشت.او هنگامي كه عموي خود را در آن شرايط نگريست به نداي دادخواهانه اش لبيك گفت و به ياري او شتافت.حسين عليه السلام از خواهرش خواست تا او را بازدارد و او نيز كوشيد تا كودك را در خيمه ها نگاه دارد، اما كودك قهرمان خروشيد كه: «به خداي سوگند! عمويم را تنها نخواهم گذاشت و از او جدا نخواهم شد.» به سوي حسين عليه السلام شتافت و تا نثار دست و خون جوشان خود، به جهاد بي امان خويش ادامه داد. [2] .

آري! اينك اگر پنجمين نداي حق طلبانه حسين عليه السلام را لبيك گفتيد، براي پاسخ گويي به ششمين نداي او بشتابيد.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 45.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 53.