بازگشت

گفتاري با حر


پيشقراولان سپاه كوفه، به فرماندهي حرّ تشنه و سرگردان، با كاروان حسين عليه السلام روبه رو شدند.آن حضرت آنان را سيراب ساخت و از خطر تشنگي نجاتشان بخشيد.

آن گاه، اندكي راه را طي كردند كه وقت نماز فرارسيد.حسين عليه السلام به يكي از ياران دستور اذان داد و با برپايي نماز، آن حضرت را ديدند كه با لباس مخصوص عبادت و نيايش وارد شد، سپاس خداي را به جا آورد و او را ستايش نمود، آن گاه خطاب به صدها نفر از سپاهيان حرّ فرمود: «اي مردم! من به سوي شما نيامدم تا نامه هاي شما به من رسيد و پيام آوران شما پيش من آمدند.پيام شما اين بود كه: «به سوي ما رهسپار باش كه ما پيشوايي نداريم؛ شايد خداوند ما را به وسيله ي تو به راه حق و عدالت گرد آورد.»

اينك اگر شما بر اين سخنانتان پايدار هستيد، من به سوي شما آمده ام، از اين رو با تجديد پيمان به من اطمينان دهيد وگرنه از همان جا كه آمده ام، برمي گردم.»

آنان در برابر سخنان حكيمانه ي آن حضرت، سكوت را برگزيدند و سخني بر زبان نياوردند.آن حضرت به مؤذن دستور اعلان نماز را داد و مؤذن برپايي نماز را اعلان كرد.آن گاه به فرمانده ي سپاه دشمن فرمود: «شما با يارانت نماز مي گذاريد يا با ما؟»

پاسخ داد: «با شما نماز مي خوانيم.»

نماز به امامت حسين عليه السلام و شركت همگان برپا شد.آن گاه حرّ ياران خويش را گرد آورد و به قرارگاه خويش رفتند و خود در مقر فرماندهي كه در خيمه اي برپا شده بود رفت و با پانصد نفر از يارانش به گفتگو نشست و بقيه ي سپاه به جايگاه خود بازگشتند و هر كدام عنان مركب خويش بر دست و در سايه آن، به طور آماده باش، در انتظار رخدادهاي آينده نشستند.

حسين عليه السلام پس از كاهش حرارت و سوزش نيم روزي، به يارانش دستور داد تا براي حركت و ادامه ي مسير آماده شوند.همگي به سرعت آماده شدند و نداي برپايي نماز عصر و به دنبال برپايي نماز، حركت از آن نقطه اعلان شد.بار ديگر اذان گفته شد و آن حضرت آمد و پس از درود و سلام بر همگي روياروي جمعيت ايستاد و پس از ستايش و سپاس خداوند فرمود:

«هان اي مردم! اگر پرواي خدا پيشه سازيد و حق در دست صاحبان آن باشد، خداي از شمايان خشنود خواهد گشت و ما خاندان پيامبر، به اداره ي جامعه و رهبري


امت، از اين ستمكاران كه به ناحق مدعي اين مقام شده و پيوسته راه بيداد در پيش گرفته و با خدا مخالفت مي ورزند، سزاوارتر و شايسته تريم.اگر در راه باطلي كه در پيش گرفته ايد، همچنان گام سپاريد و از ما روي گردان شويد و حق ما را نشناسيد و اكنون ديدگاه شما جز آن باشد كه در پيام هاي دعوت و نامه هاي شما ترسيم شده و سفيرانتان به من رساندند، من از همين جا بازمي گردم.»

سخنان روشنگرانه ي آن حضرت كه بدين جا رسيد، فرمانده ي دشمن، حرّ اظهار داشت: «به خداي سوگند! من از اين نامه ها و پيام هايي كه شما از آنها ياد مي كنيد، اطلاعي ندارم.»

حسين عليه السلام دستور داد ظرفي را آوردند و نامه هاي مردم كوفه را كه در آن دسته بندي و نگهداري مي گشت، همه را، كه انبوهي نامه و در دو بسته بزرگ بودند در برابر آنان قرار دادند.فرمانده ي سپاه دشمن كه وامانده بود، گفت: «ما از كساني كه اين پيام ها را به سوي شما فرستاده اند و اين نامه ها را نوشته اند، نيستيم.به ما فرمان داده اند كه به مجرد دست يافتن به شما، تا دستگيري و تسليم كردنتان به استانداري كوفه، شما را رها نكنيم.» كه آن حضرت با شهامت و قاطعيت وصف ناپذيري فرمود:

«مرگ، از اجراي اين دستور ظالمانه بر شما سزاوارتر و نزديك تر است.» [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 376 - 378.