بازگشت

نامه رسان آگاه و آزادي خواه


آن گاه نامه را پيچيد و مهر كرد و به «قيس» سپرد تا به آنان برساند.هنگامي كه اين نامه رسان شجاع به كوفه نزديك شد، يك گروه از گشتي هاي دشمن، به منظور بازرسي، راه را بر او بستند كه نامه را از ميان برد تا اسرار سياسي حسين عليه السلام را دشمن به دست نياورد.

فرمانده ي گروه گشتي، او را نزد ابن زياد گسيل داشت.او مشخصاتش را پرسيد كه با افتخار و سرفرازي گفت: «من مردي از شيعيان علي عليه السلام و فرزندش حسين هستم.»

پرسيد: «چرا نامه را پاره كردي؟»

گفت: «براي اين كه دشمنان حق و عدالت نخوانند.»

پرسيد: «نامه از سوي چه كسي بود و براي چه كساني؟»


گفت: «از سوي پيشواي محبوبم حسين عليه السلام به گروهي از مردم كوفه كه نام آنان را نمي دانم.»

عنصر خون آشام اموي كه گويي دنيا بر سرش خراب شده بود، نعره زد كه: «جز با انجام يكي از دو پيشنهاد، رهايي نخواهي يافت: يا بايد نام كساني را كه نامه به سوي آنان بود، افشا كني يا بر فراز منبر رفته، بر حسين عليه السلام و پدر و برادر و خاندانش اهانت و نفرين كني در غير اين صورت، قطعه قطعه خواهي شد.»

نامه رسان آگاه و غيرتمند گفت: «پيشنهاد اول نشايد، اما دومي چرا.»

بر فراز منبر رفت و در برابر سيل جمعيت ضمن سپاس خدا و درود بر پيامبر در عظمت و شكوه شخصيت علي عليه السلام داد سخن داد و از درود و بخشايش و مهر خدا، بر او و فرزندانش بسيار گفت و بر حاكم خون آشام كوفه و پدرش و بر گردنكشان ستمكار و تاريك انديش و انحصارگر اموي لعن و نفرين فرستاد.

سپس گفت: «هان اي مردم كوفه! من نامه رسان و سفير پسر پيامبرم! او را در راه كوفه، ترك و به سوي شما شتافته ام.اينك نداي حق طلبانه و عدالت خواهانه ي او را پاسخ مثبت دهيد و دعوت رهايي بخشش را لبيك گوييد.»

ابن زياد با سرافكندگي و قساوت وحشيانه اي حكم اعدام او را صادر كرد و از فراز قصر بيداد، پايين افكنده شد.

آورده اند كه: «پس از پايين افكنده شدن، دست و پايش بسته و استخوانهايش درهم شكسته بود، اما هنوز رمقي داشت كه جنايتكاري سر او را از بدنش جدا ساخت و در برابر سرزنش برخي، اين توجيه رسوا را ترشيد كه: خواستم او راحت شود.» [1] .

6- ششمين نداي حق طلبانه ي خويش را، به منظور اتمام حجت متوجه مردم سست عنصري ساخت كه به پيكار بر ضد او گسيل شده بودند.

در اين مورد بود كه حرّ و همراهانش را، پس از برخورد با آن حضرت و جلوگيري از بازگشت او، به ياري حق فراخواند و شب ششم محرم نيز، فرمانده كل سپاه يزيد را مخاطب ساخت و او را به ياري رساني به حق و عدالت دعوت كرد، كه هر دو مورد به طور فشرده ترسيم مي گردد:



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 381.