بازگشت

دلايل تكرار لبيك هاي هفتگانه


1- نخستين دليل آن، نگرش به شرايط اجابت كننده ي دعوت است، چرا كه اجابت دعوت با قلب، چشم، گوش، زبان، دست، پيكر، انديشه، مهر و محبت و با همه ي وجود است، نه با ادعا؛ و هر لبيك از لبيك هاي هفتگانه جلوه اي از اجابت راستين نداي ملكوتي و انسان ساز اوست، از متن زيارت آن حضرت نيز، اين مفهوم دريافت مي گردد؛ به ويژه پس از اين جمله ي بلند و پرمحتوا كه مي فرمايد:

«لبيك داعي الله سبعا، و قل: ان كان لم يجبك بدني عند استغاثتك فقد أجابك قلبي و سمعي و بصري و رأيي....» [1] .

«لبيك! اي دعوت كننده به سوي خدا! نه يك بار بلكه هفت بار لبيك.

اگر چه پيكرم نتوانست دعوت تو را به هنگام دادخواهي تو پاسخ گويد و زبانم نتوانست به هنگام نداي ياري طلبانه ات به تو لبيك گويد، اينك قلب، گوش، چشم، انديشه، دل و جانم تو را پاسخگوست....»

آري! اينك قلبم با مهر تو، گوشم با شنيدن سوك تو، چشمانم با نثار اشك بر تو، دلم با دوست داشتن كار بزرگ يارانت، حال و هوايم بدين گونه كه پيوسته با تو هستم، پيكرم با آمدن به سوي شهادتگاهت و زبانم با درود بر تو ندايت را پاسخ مي دهد.

2- دليل ديگر لبيك هاي هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كه پاسخي باشند در برابر نداهاي هفتگانه ي ياري طلبانه آن حضرت در شرايط گوناگون و مراحل مختلف دعوت توحيديش كه بدين گونه طنين افكند:

1- نخستين نداي ياري طلبانه را، به هنگام حركت از مكه ضمن سخنراني جاودانه و پرشوري، در مسجد الحرام به گوش انبوه مردمي كه از اقصي نقاط جهان اسلام، به آنجا آمده بودند، رساند و فرمود:

«... و من كان فينا باذلا مهجته، موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل


مصبحا ان شاء الله.» [2] .

هر كس آماده ي فداكاري و از جان گذشتگي در راه هدف هاي بلند و عادلانه ي ما و مهياي ملاقات پروردگار است همراه ما بيايد، من فردا به هنگام صبح حركت خواهم كرد، ان شاء الله.

2- نداي ياري طلبانه دوم خويش را، پس از حركت از مكه به گوش همگان رساند.بامداد اعلان حركت كه كاروان رهايي بخش حسين از مكه خارج شد.عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير، به ديدار او شتافتند، تا او را از حركت به سوي عراق بازدارند و هر كدام در اين مورد ديدگاه خويش را ارائه كردند؛ اما آن حضرت ضمن بيانات روشنگرانه و ستم ستيز خود، آنان را به رسالت خطير خويش توجه داد و فرمود: «من در راهي كه گام نهاده ام، پيش خواهم رفت.»

آن گاه آنان را به ياري حق و جهاد در راه نجات اسلام و مسلمانان، از خطر سهمگين جاهليت و بيداد حاكم فراخواند كه از آنان عبدالله بن جعفر، فرزندان خويش را به ياري او گسيل داشت و گفت خود نيز به كاروان رهايي بخش حسين عليه السلام خواهد پيوست. [3] .

آن حضرت به عبدالله بن عمر فرمود: «هان اي اباعبدالرحمان! پرواي خدا پيشه ساز و از ياري ما، كوتاه نيا.» كه او بهانه ها تراشيد و خداحافظي كرد و در لحظات جدايي تقاضا كرد تا آن حضرت پيراهن خويش را كنار زند تا جايگاهي را كه پيامبر بوسه باران مي كرد ببوسد و بدين گونه فراتر از قلب او را بوسيد و گريه كرد و خداحافظي نمود و رفت. [4] .

سومين نداي ياري طلبانه را به منظور اتمام حجت در راه كربلا به صورت هاي گوناگوني به گوش ها رساند، گاهي با زبان و گاه با گسيل داشتن سفير... اما مردم سست عنصر و در فشار سياه استبداد، هنگامي كه ددمنشي حكومت را از يك سو و ياران اندك او را از سوي ديگر نگريستند، در برابر نداي ياري طلبانه ي او به عذرها و بهانه هاي پوچ، متوسل شدند.

برخي به بهانه ي امور اقتصادي و تجاري و برخي به بهانه ي وحشت از سرنوشت


املاك و باغ ها، گروهي به بهانه ي به خطر افتادن زن و فرزند و خاندان و گروهي با اين وعده هاي دروغين كه به اردوگاه او خواهند پيوست و جمعي با كناره گيري و گريز از روبرو شدن با آن حضرت كه مبادا دعوت الهي و نداي ياري خواهانه او را بر ضد كفر و زندقه بشنوند، كه خود بدين وضعيت دردناك تصريح كرده اند.... [5] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 101، ص 179.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 367.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 364 - 366.

[4] بحارالانوار، ج 44، ص 313.

[5] بحارالانوار، ج 44، ص 371.