بازگشت

در عرفات


در عرفات، هنگامي كه آدم به عرش نگريست و نام هاي مقدس پنجگانه را ديد و جبرئيل آنها را بدو تلقين كرد كه: اي آدم! بگو:

يا حميد بحق محمد! و يا عالي بحق علي! و يا فاطر بحق فاطمه! و يا محسن بحق الحسن! و يا قديم الاحسان بحق الحسين عليه السلام...!

هنگامي كه نام پنجمين آنان را به زبان آورد، سيلاب اشكش جاري شد و قلبش خاشع گرديد و گفت: «چرا ياد و نام پنجمين آنان، قلبم را مي شكند و سيلاب اشك را جاري مي سازد؟»

جبرئيل در بيان علت آن به مرثيه سرايي حسين عليه السلام پرداخت و آدم و فرشتگان نيز شنيدند و گريستند.جبرئيل گفت: «بر فرزندت حسين در راه حق و عدالت، مصيبتي فرود مي آيد كه همه ي مصائب، در برابر آن كوچك است.»

پرسيد: «آن مصيبت چيست؟»

جبرئيل گفت: «او تنهاي تنها و غريبانه، با تشنگي وصف ناپذيري به شهادت مي رسد.نه ياوري خواهد داشت و نه مددكاري.اي آدم! كاش او را در آن دشت غمبار مي نگريستي كه از شدت تشنگي و اندكي يار و ياور، فرياد دادخواهانه اش به آسمان بلند است، اما جز با شمشيرها و شراره هاي مرگ، پاسخش را نمي دهند.سرش را از قفا مي برند و خيمه ها و حرم او را غارت مي كنند و سرهاي مقدس او و


يارانش را همراه بانوان خاندان وحي در شهرها مي گردانند.» [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 245.