بازگشت

دلايل اين همه تجليل


تجليل و بزرگداشت ويژه ي پيامبر از امام حسين عليه السلام دلايل فراواني داشت كه مهم ترين آنها سه دليل زير بود:

1- هدف پيامبر، ترسيم مقام و بزرگي شخصيت و عظمت آن حضرت بود.

2- پيامبر سال ها پيش از رخداد دگرگونساز عاشورا در برابر بيدادگري ها و نمك نشناسي كوردلاني كه حرمت او را خواهند شكست، به صورت هاي گوناگون آن حضرت را مورد تجليل و احترام فوق العاده قرار داد، تا پيش از بروز آن حادثه ي عظيم، عظمت فاجعه و مصيبتي را كه براي دفاع از حق و عدالت بر آن پيشواي به حق آزادي مي رود به همگان اعلان كند.

اگر شما به استقبال و احترام پيامبر از امام حسين عليه السلام در دوران كودكي اش نيك بينديشيد، عظمت فاجعه را درك خواهيد كرد كه آن حضرت با نشان دادن اوضاع غمبار آينده ي جامعه، روشن ساخت كه كار فاجعه به جايي مي رسد كه كسي در راه، با او همراه و همسفر نمي شود و در كنار كاروان او فرود نمي آيد تا مبادا امام حسين عليه السلام او را به ياري حق و نبرد با استبداد و جاهليت وحشي اموي فراخواند؛ همان گونه كه در روايت زهير آمده است. [1] .

و اگر به سوي فردي براي پرس و جو از اوضاع و احوال برود، راه را كج نموده و از آن حضرت دور مي شوند؛ همان گونه كه آن دو نفر مسافر اسدي چنين كردند. [2] .

3- سومين دليل احترام بسيار به امام حسين عليه السلام اين بود كه:

پيامبر مي خواست به دليل مظلوميت و اندوهگين بودن و گرفتاريهاي طاقت فرساي آينده ي او، اينك امواج شادي و سرور را بر قلب او وارد سازد تا پيشاپيش، جبراني بر آن رنج ها باشد، چرا كه اگر مي بايد بزرگ مردي اين همه اندوه و فشار ظالمانه را به خاطر حق و عدالت قهرمانانه، به جان بخرد، پس بجاست كه به همان اندازه تجليل و تكريم شود، تا توازن و تعادلي برقرار شده باشد.

و شما نيز اينك اي شيفتگان امام حسين عليه السلام! آيا پيامبر گرامي را اسوه و الگوي خود نمي نگريد تا با گريه و سوگواري هدفدار و خالصانه بر او و نثار درود و سلام و لبيك بر او، قلب شكسته اش را التيام و رنج هاي گرانش را بزداييد؟


فراتر از آنچه از نشانه هاي پيامبر به امام حسين عليه السلام داد اين بود كه خود پيامبر را به امام حسين عليه السلام ارزاني داشت.اين سخن نه پراكنده گويي است و نه مبالغه آميز، بلكه سخن پرمحتواي خود پيشواي بزرگ توحيد است كه فرمود: «حسين مني و انا من حسين.» [3] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 371.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 373.

[3] بحارالانوار، ج 43، ص 261 و 270 و ج 45، ص 314.