بازگشت

روشنگري


اين محبت و مهرورزي فوق العاده از پيامبر، تنها در مورد امام حسين عليه السلام عملي نشد، بلكه در مورد شيفتگان بدان حضرت نيز اظهار مي گشته و بر اين نكته دقيق و اساسي خدا را گواه مي گرفت و مي فرمود:

«اللهم اني احبه و احب من يحبه....» [1] .


بار خدايا! من حسين را دوست مي دارم و آنان را كه او را دوست مي دارند نيز دوست مي دارم.

و بدين گونه خدا را به محبت دوستان آن حضرت مي خواند و مي فرمود:

«احب الله من احب حسينا.» [2] .

خداوند، كسي را كه حسين را دوست بدارد، دوست خواهد داشت.

آن حضرت روزي كودكي را در راه ديد نشست و او را دربر گرفت و مورد مهر و محبت بسيار قرار داد، هنگامي كه دليل آن را پرسيدند، فرمود: «من او را دوست مي دارم، چرا كه او فرزندم حسين را دوست مي دارد.خود ديدم كه او خاك پاي حسين را برداشت و بر چهره نهاد و جبرئيل به من خبر داد كه او در حماسه ي عاشورا از ياران حسين خواهد بود.» [3] .

اينك، همه ي ما نيز بر اين اميديم كه از دوستداران حسين عليه السلام باشيم تا پيامبر ما را دوست بدارد و خدا به بركت دعاي او، ما را دوست بدارد.

و روشن است كه اگر خداوند ما را دوست بدارد، گناهان ما را خواهد بخشيد و از لغزش هايمان خواهد گذشت.

اما در مورد مهرورزي پيامبر به حسين عليه السلام و به دوش كشيدن او نيز، مسأله به صورتي است كه از يك جريان طبيعي كه پدران پرمهر در مورد فرزندان محبوب خويش انجام مي دهند، فراتر رفته است.

گاهي اتفاق مي افتاد كه امام حسين عليه السلام در كودكي اش بر پشت آن حضرت كه در حال سجده و نيايش با خدا و نماز جماعت بود، مي نشست و او آن قدر سجده را طول مي داد تا كودك محبوب خود فرود آيد، كساني كه با آن حضرت نماز را به جماعت مي خواندند، مي پرسيدند: «آيا در حال سجده، وحي الهي فرود آمده است؟» مي فرمود: «نه! بلكه فرزند گراميم حسين بر پشتم نشسته بود.» [4] .

همين گونه در مورد اين واقعيت كه حسين عليه السلام را بر دوش خويش مي نشاند و در كوچه و بازار با خود مي برد.اينجا نيز مسأله به صورتي درآمده بود كه از يك مهر و محبت عادي فراتر رفته بود؛ به سبكي كه معمولا يك انسان برجسته و بزرگي با كودك، آن گونه رفتار نمي كرد.


هرگاه ياران تقاضا مي كردند تا اجازه دهد دو كودك محبوبش حسن و حسين عليهماالسلام را از او بردارند و حمل كنند، اجازه نمي داد و خود بر حمل آنان با اين عنوان كه: «آنان بهترين سواركاران هستند» افتخار مي كرد. [5] .

گاهي جبرئيل به هنگام نماز پيامبر، آنان را زير باران محبت مي گرفت. [6] .

در مورد دامان آن حضرت كه پرورشگاه و جايگاه تربيت آنان بود، باز هم مطلب يك جريان فوق العاده اي است.آن حضرت به گونه اي تربيت و پرورش آنان را به عهده گرفته بود كه جز مادران پاكباخته و باتدبير، در مورد فرزندانشان انجام نمي دهند.لحظاتي پس از ولادت امام حسين عليه السلام به اسماء فرمود: پسرم را بياور.هنگامي كه اسماء گفت: اجازه دهيد تا او را نظيف و پاكيزه سازم، فرمود: «شما او را نظافت كنيد، در حاليكه خدا او را نظيف و پاكيزه ساخته است.» [7] .

از همان لحظات نخستين، كودك محبوب خويش را در آغوش گرفت و تربيت او را عهده دار شد و به وسيله انگشت مبارك، تغذيه اش نمود و همچون مادران دلباخته، او را نوازش مي فرمود و ضمن سرگرم ساختن او، كلمات و اشعاري كه مادران انديشمند و با معرفت براي شادمان ساختن كودك شان زمزمه مي كنند، به گوشش زمزمه مي كرد و با زبان كودكانه با او سخن مي گفت و از هيچ محبت سرشاري در مورد او دريغ نمي فرمود تا جايي كه برخي از ياران بر او خرده گرفتند كه با صراحت فرمود: «آنچه از مهر و محبت من بر او از شما پنهان است، فراتر از چيزي است كه مشاهده مي كنيد.»، [8] اينجا بود كه ياران به خوبي دريافتند كه برخورد و محبت هاي بي دريغ و فوق العاده او بر امام حسين عليه السلام يك جريان عادي نيست، بلكه يك فرمان الهي است و....خود آن حضرت بدين واقعيت تصريح فرمود كه: «ان الله قد امرني بحبهما....» [9] .

خداوند مرا به محبت آن دو امر فرموده است.

براي ياران روشن شد كه: سر برنداشتن آن حضرت از سجده به هنگامي كه حسين عليه السلام بر پشت او نشسته است، تا به دوش كشيدن كودك محبوبش و دويدن با


او و جلوي پاي او برخاستن و استقبال او نمودن، تا قطع سخنراني و فرود آمدن از منبر... همه و همه به فرمان خداست و فراتر از محبت عادي پدري والا و گرانمايه به فرزندان محبوب خويش است و اين خود فلسفه ي مهمي دارد كه خواهد آمد.

اما در مورد لبان پيامبر كه همواره امام حسين عليه السلام را بوسه باران مي كرد و شگفت انگيزتر از آن، چگونگي بوسيدن دو فرزند محبوبش بود كه گاه ديده مي شد كه آن دو كودك گرانمايه اش را در آغوش مي گرفت و مي بوييد و هر كدام را مدتي طولاني بوسه باران مي ساخت و مي فرمود: «اين دو، گلدسته هاي خوشبو و معطر باغ زندگي من هستند.» [10] .

گاه در حال نماز، دست يكي از آن دو را مي گرفت و مي بوسيد. [11] .

اين مطلب نيز مشهور است كه آن حضرت، دهان امام حسن و گلوي امام حسين عليهماالسلام را بوسه باران مي كرد، كه امام حسين عليه السلام از اين جريان آزرده خاطر شد.

اما در اين مورد من به روايتي برنخوردم و در كتاب معتبري هم نديدم.آنچه در انبوه روايات بدان برخورده ام اين است كه:

«پيامبر گاه گلوي امام حسين عليه السلام را مي بوسيد و گاه پيشاني او را.» [12] .

گاه همه ي پيكر مقدس او را و گاه لباس او را كنار مي زد و قلب او را مي بوسيد. [13] .

گاه دندان هاي او را [14] و گاه لبان مباركش را [15] و اين شيوه ي هميشگي او بود.

بي ترديد، اين روش پيامبر نيز دلايل محكمي داشت كه خود برخي را بيان فرمود.براي مثال به هنگام بوسه باران ساختن بدن امام حسين عليه السلام مي فرمود: «اينك جايگاه فرود شمشيرها را مي بوسم و مي گريم.» [16] .

اما دليل بوسه باران ساختن دهان و دندان و سينه او را ناگفته گذاشت، كه پس از جريان جانسوز عاشورا همه دليل آن را دريافتند.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 43، ص 281 و 294.

[2] بحارالانوار، ج 43، ص 295.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 242.

[4] بحارالانوار، ج 43، ص 294؛ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 493.

[5] بحارالانوار، ج 43، ص 298.

[6] بحارالانوار، ج 43، ص 316.

[7] بحارالانوار، ج 43، ص 243.به جاي اسماء، صفيه، عمه ي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمده است.

[8] بحارالانوار، ج 43، ص 269.

[9] بحارالانوار، ج 43، ص 269.

[10] بحارالانوار، ج 43، ص 264.

[11] بحارالانوار، ج 43، ص 295.

[12] بحارالانوار، ج 44، ص 188.

[13] بحارالانوار، ج 43، ص 295، اين تعبير درباره ي امام حسن عليه السلام آمده است.

[14] بحارالانوار، ج 45، ص 186.

[15] بحارالانوار، ج 44، ص 322 و ج 45، ص 190.

[16] «... اقبل موضع السيوف منک و ابکي....» بحارالانوار، ج 44، ص 261.