شكيبايي
از صفات برجسته ي آن حضرت يكي هم شكيبايي بود، همان صفت والايي كه در قرآن هم، ملاك پيشوايي و امامت امامان معصوم عليهم السلام و هم معيار پاداش آنهاست:
«و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا.» [1] .
«و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا.» [2] .
با سند معتبر از امام صادق عليه السلام روايتي بدين مضمون است:
از چيزهايي كه خداوند در شب معراج بر پيامبر خويش وحي كرد اين بود كه: «خداوند تو را به سه چيز آزمايش خواهد كرد تا بنگرد شكيبايي و پايداريت چگونه است؟»
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت: «پروردگارا! به فرمانت تسليم و جز به ياري تو بر شكيبايي ناتوانم.»
آن گاه وحي شد كه نخستين آزمايش اين خواهد بود كه: «بايد محرومان امت را بر خويشتن مقدم داري» كه پيامبر مراتب اطاعت و شكيبايي خويش را اعلان كرد.
ديگر اينكه: «بايد فشار و آزار را تحمل و رسالت خويش را ابلاغ كني.»
پيامبر عرضه داشت: «به فرمانت تسليم و شكيبايي پيشه خواهم ساخت.»
و ديگر اينكه: «لاجرم بايد بدانچه در راه خدا بر خاندانت مي رسد تسليم باشي، چرا كه حق برادرت غصب مي گردد مورد ستم و فشار قرار مي گيرد و دخت گرانمايه ات در حالي كه كودك در رحم دارد، مورد ستم و بي حرمتي و مصادره ي اموال و ضرب و شتم قرار مي گيرد و قدرت پرستان، بدون اجازه بر حريم خانه اش وارد مي گردند و دو نور ديده ات يكي به مكر و غدر دشمن، شهيد و پس از شهادت مورد هتك و اهانت قرار مي گيرد و ديگري از سوي امتت دعوت مي شود، آن گاه خود و مردان خاندان و همراهانش كشته مي شوند و زنان و كودكان و خاندانش به اسارت مي روند.»
پيامبر گفت: «انا لله و انا اليه راجعون.» كار خويش را به خدا وامي گذارم و از او شكيبايي مي طلبم. [3] .
پيامبر در تمام اين مراحل شكيبايي ورزيد، اما در مورد سرنوشت حسين عليه السلام گريه امانش نداد و اين لازمه ي محبت و رقت قلب است و با شكيبايي ناسازگار نيست.هرگز نشد كه آن حضرت مصائب خود يا يكي از افراد خاندانش را به ياد آورد و اشك بريزد؛ اما هرگاه حسين عليه السلام را مي نگريست و يا مصائب او را به ياد مي آورد گريه امانش نمي داد.
به علي عليه السلام مي فرمود تا او را نگه دارد و خود گلوي او را ببوسد و هنگامي كه سبب گريه را مي پرسيدند، از فرود آمدن شمشيرهاي بيداد بر پيكر حسين عليه السلام خبر مي داد. [4] .
آن حضرت هر گاه حسين عليه السلام را شادمان مي ديد، گريه مي كرد و هر گاه او را اندوهگين مي نگريست باز هم اشك مي ريخت.هر گاه لباس جديد بر اندام او مي ديد گريه مي كرد و همين گونه، با اقتداي به پيامبر، علي و فاطمه و حسن عليهم السلام همگي بر مصائب و پيشامدهاي ناگوار كه در راه حق براي حسين عليه السلام در پيش بود، مي گريستند.
اما خود امام حسين عليه السلام در شكيبايي نمونه بود و در همه مراحل به شكيبايي سفارش مي كرد.او به هنگام آخرين وداع به خاندانش، آنان را توصيه به صبر كرد و
ضمن اندرز حكيمانه آنان را از وارد آوردن خراش و صدمه بر چهره و پاره كردن گريبان و جزع و بيتابي نهي فرمود؛ [5] ولي از گريه بازشان نداشت.
آري! تنها از دخترش خواست تا پدر زنده است نگريد و قلب او را شعله ور نسازد و فرمود:
لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة
مادام مني الروح في جسماني
فاذا قتلت فانت اولي بالذي
تأتينه يا خيرة النسوان [6] .
آري! شكيبايي حسين عليه السلام به گونه اي بود كه فرشتگان آسمان را شگفت زده كرد.بر وضعيت او بينديش و شرايط سخت او را در نظرت ترسيم كن.
آن گاه كه با زخم هاي بي شمار و فرق شكافته و پيشاني شكسته و سينه ي درهم كوبيده و سوراخ سوراخ شده از تير سه شعبه بر ريگ هاي تفتيده ي نينوا افتاده است و در همان حال تيرهاي ستم در گلو و حلق و گردنش فرونشسته، زبان از شدت عطش و بسياري حركت، مجروح و جگر شعله ور و لب ها خشك است.قلب مباركش از سويي با ديدن انبوه شهيدان بر خون طپيده اش سوخته و از دگر سو، با نظاره بر خاندان محاصره شده اش، سخت بريان و در تب و تاب است.
دست مبارك با ضربت شقاوت پيشه اي قطع و نيزه اي بر انتهاي پايش نشسته و محاسن و سر و صورت به خون آغشته است.در همان شرايط از يك طرف فرياد دادخواهي خاندانش را مي شنود و از طرف ديگر صداي شادماني و شماتت دشمنانش را؛ چون چهره از خاك برمي دارد و ديده به اين سو و آن سو مي گشايد، پيكرهاي به خون آغشته اي را مي نگرد كه در كنار هم چيده شده اند؛ ولي با همه ي اين پيشامدهاي سهمگين و مصائب بزرگ و طاقت فرسا، چون كوهي ثابت و استوار بر موضع برحق و قهرمانانه اش ايستاده است؛ نه آهي مي كشد نه دريغي مي دارد و نه يك قطره اشك ضعف، در برابر دشمن مي ريزد و تنها زير لب زمزمه دارد كه:
«صبرا علي قضائك، لا معبود سواك، يا غياث المستغيثين!» [7] .
بار خدايا! من در برابر حكم تو شكيبايم! جز تو معبودي نيست، اي فريادرس دادخواهان.
پاورقي
[1] سوره ي سجده، آيه ي 24.
[2] سوره ي انسان، آيه ي 12.
[3] بحارالانوار، ج 28، ص 61؛ کامل الزيارات، ص 332.
[4] بحارالانوار، ج 44، ص 261.
[5] مناقب، ج 4، ص 99.
[6] منتخب طريحي، ص 450؛ مناقب، ج 4، ص 109.
[7] ذريعة النجاة، ص 145.