بازگشت

انديشه حكومت داري


چنگ اندازي دوباره حزب عثمانيه بر اهرم حكومت داري، محور مهم توانمندي و توسعه فرهنگي و اجتماعي آنان به شمار مي رود. با انقلاب اسلامي رسول خدا (ص) اقتدار حزب ابوسفياني برچيده شد و آنان از اوج تفرعن به حضيض ذلت افكنده شدند و ابوسفيان همواره در غيض و غضب آن مي سوخت و نمي توانست درون خود را پنهان سازد. وي روزي بر مزار حمزه سيدالشهدا عبور كرد و پاي خود را بر آن مزار كوبيد و گفت: «حمزه! آن چيزي كه بر سر آن با تو در ستيز بوديم، اينك به چنگ ما افتاده است.» [1] و به بني اميه توصيه كرد كه حكومت را همانند توپ، در ميان خويش دست به دست كنند. [2] .

نگاه حزب عثمانيه به حكومت، به عنوان ابزار برتري جويي بود كه اهداف دنيايي و خواهش هاي نفساني را به وسيله آن پي مي گرفتند. از آن جا كه حكومت آنان بر اساس حقه و حيله گري بنيان شده بود، خود را زيرك تر از عترت مي پنداشتند. امام علي (ع) در نامه اي درباره معاويه نوشت: «وي سياست مدار و هوشمند تر از من نيست؛ اما وي حيله گري و تباهي مي كند و اگر اين رفتار از نظر كرامت انساني و الهي نكوهيده نبود، من هوشمند ترين بودم». [3] .

اين همان حقيقتي است كه بر زبان گوياي رسول خدا (ص) جاري شد و پرده از رفتار بني اميه برافكند: «اذا بلغ ولد ابي العاص (الحكم) ثلاثين رجلاً اتخذوا مال الله بينهم دولاً و دين الله دغلاً و عباد الله خِوَلاً؛ [4] .

هنگامي كه فرزندان عاص به سي نفر برسند، اموال عمومي را به سود خويش، دين خدا را تحريف و بندگان خدا را برده خود خواهند ساخت».


پاورقي

[1] نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج‏3، ص‏444.

[2] استيعاب، ج‏4، ص‏241.

[3] نهج البلاغه، خ‏200، ص‏236.

[4] کنزل العمال، ج‏11، ص‏117؛ انساب اشراف، ج‏5، ص‏64.